NovelEast

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 403

تنظیمات

فصل 403 - رتبه 2: متقاعد کردن، راز تندر

در حالی که آژیر هشدار در سرتاسر کمپ بای‌چوان در سکوت به صدا درآمد و افراد بالاتر به خاطر اهانتی که قبلاً نشان داده شده بود، خود را با حالات کمی جدی مشغول می‌کردند، بای زه‌مین به کار خود فکر می‌کرد.

پس از اتمام مقدمات اولیه، که به این معنی بود که فو شوفنگ باید از قبل به پایگاه دشمن رسیده و احتمالاً با موفقیت در آن نفوذ کرده باشد، سرانجام بای زه‌مین وقت آزاد داشت تا در حین رفتن به کارگاه خودش، امور جزئی را به وو یی‌جون بسپرد.

اولین کاری که بای زه‌مین انجام داد این بود که ابزار آهنگری جدید خود را نگه داشت و آن را چند بار تاب داد و به مدت دو ساعت به استخوان‌های جانوران طبقه‌بندی نشده و پس از آن برای یک ساعت دیگر به استخوان‌های یک موجود مرتبه اول ضربه زد.

دلیل این اقدام به ظاهر بی‌فایده بسیار مهم بود. از این گذشته، بای زه‌مین با استفاده از یک چکش فلزی معمولی که قبل از آخرالزمان ساخته شده بود به عنوان ابزار اصلی خود کارهای آهنگری را انجام می‌داد و تنها تقویت کننده آن چکش همیشه مانای خود بای زه‌مین بود.

از آنجایی که چکش جدید ساخته شده توسط بای زه‌مین از یک قطعه لاپیودیت ساخته شده بود، که فلزی بود که پس از تکامل جهان از مانا به وجود آمده بود، بای زه‌مین نیاز داشت تا به وزن اضافی چکش عادت کند و روش خاصی را هنگام چکش زدن مواد مختلف پیدا کند.

اگر چکش قبلی بای زه‌مین یک تپانچه 9 میلی متری بود، چکش فعلی بای زه‌مین یک عقاب صحرا بود. قدرت پشت این دو کاملاً متفاوت بود و بنابراین نتیجه به‌دست آمده بین این دو طبیعتاً کاملاً متفاوت خواهد بود.

خوشبختانه بای زه‌مین توانست پس از حدود چهار یا پنج ساعت و پس از تخریب چندین استخوان با خواص فلزی تجربه‌ای به‌دست آورد. او حداقل معتقد بود که لاپیودیت ارزشمند را برای هیچ چیز هدر نخواهد داد.

بای زه‌مین پس از اینکه چکش را به طور موقت زمین گذاشت و شعله نیلوفر آبی بی‌پایان را در کوره قرار داد، انبر را گرفت و همان قطعه لاپیودیتی را که قبلاً گرم کرده بود، اما به دلایل واضح مجبور شد موقتاً کنار بگذارد، برداشت.

بای زه‌مین در حالی که چند سنگ روح طبقه بندی نشده را به داخل کوره می‌انداخت گفت: «باید یکم دما رو بالا ببرم.»

حالا او کمی ولخرج‌تر شده بود، زیرا به زودی پایگاه دیگری را فتح می‌کرد و در نتیجه تمام منابع طرف مقابل را می‌گرفت. حتی اگر آن‌ها فقط چند هزار سنگ روح طبقه بندی نشده داشتند، برای غلبه بر سرمایه گذاری بای زه‌مین در تجهیزاتش بیش از اندازه کافی بود.

شعله آبی بی‌پایان نیلوفر آبی درست مانند یک کودک گرسنه رفتار می‌کرد که شعله‌های آبی آن سنگ‌های روح را در بر گرفت. حتی اگر آن‌ها فقط سنگ‌های روح از پایین‌ترین رتبه بودند، سنگ‌های روحی که در گذشته حتی به آن‌ها نگاه نمی‌کرد، شعله کوچک اصلاً به دل نگرفت و تمام قدرت درون هر یک را قبل از سوختن می‌بلعید، گویی می‌خواست شادی خود را به ارباب جدیدش بیان کند.

«خوشحالم که غذا رو دوست داری.» بای زه‌مین خندید.

او به آرامی انبر را که قطعه لاپیودیت را نگه داشته بود نزدیک‌تر کرد و با قیافه‌ای جدی گفت: «نیلوفر آبی، سعی کن دمای قبلی رو به یاد بیاری و لطفاً شعله‌های خودتو تو اون ارتفاع ثابت نگه دار.»

شعله آبی کوچک فوراً قدرت آتش خود را روشن کرد و بلافاصله روی یک نقطه متمرکز شد.

بای زه‌مین به راحتی نقطه‌ای را که شعله کوچک روی آن تمرکز کرده بود پیدا کرد، زیرا در حالی که محیط اطراف آبی روشن بود، نقطه تمرکز آبی تیره بود که تقریباً در یک نقطه خاص تقریبا به رنگ مشکی بود.

قطعه لاپیودیت به محض تماس با شعله‌های آتش، بلافاصله شروع به گرم شدن کرد. اگرچه سوابق شعله آبی بی‌پایان نیلوفر آبی مشخص نکرده بود که این چه نوع شعله‌ای است و بای زه‌مین نمی‌دانست که چگونه بین قدرت آتش تفاوت قائل شود، او تخمین زد که شعله حداقل...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی