جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 423
فصل 423 – تزکیه نیروی روح
قدرت چن هه به طور قابل توجهی وحشتناک بود و بای زهمین را کمی غافلگیر کرد.
«این چند وقته که حواسم بهش نبود قدرتش پیشرفت خوبی داشته.» بای زهمین با مشاهده چن هه که بدون رحم آشکاری دشمنان را نابود میکند، با رضایت سر تکان داد.
در گذشته، چن هه فردی کاملاً سر به زیر بود. مهربانی او به حدی بالا بود که با حماقت هم مرز بود. با تمام صداقت، بای زهمین حتی به این فکر افتاد که آینده چن هه خوب نخواهد بود زیرا نگرش و رفتار او در این دنیای جدید او را به شدت محدود میکرد.
با این حال، تغییر رفتار چن هه بسیار رضایت بخش بود. در حالی که هنوز بای زهمین و او در مورد برخی موارد با هم اختلاف نظر داشتند، اما این موضوع خیلی مهم نبود، زیرا به عنوان انسان همیشه اختلاف وجود دارد.
«واقعاً انسانها موجودات سازگاری هستند.» بای زهمین در حالی که دشمنان را که مانند مگس در حال سقوط بودند تماشا میکرد، نیشخندی زد.
فرقی نمیکرد که آنها سرباز پیاده، پیاده نظام زرهی یا تکاملدهنده روح باشند. همه آنها دیر یا زود سرنگون شدند و هیچکدام نتوانستند تیرهای کمان چن هه را متوقف کنند.
جنگلهای بزرگ اطراف منطقه و شهر ویران شده به شکارگاه شخصی چن هه تبدیل شده بود، در حالی که دشمنانی که قرار بود بتوانند کمی مبارزه کنند کم کم سلاخی میشدند.
«برم ببینم اون یکی میدون جنگ چه اتفاقی افتاده.» بای زهمین به پشت سرش نگاه کرد و بدنش به آرامی خم شد و در یک لحظه از موقعیتش ناپدید شد که انگار از ابتدا هرگز آنجا نبوده است.
* * *
تقریباً در ده کیلومتری شهر ویران شده، در اعماق یکی از جنگلها، نبردی که حتی بدون هیچ تانک جنگی یا خودرو جنگی پیاده نظام، همانند نبرد چن هه وحشتناک بود.
ژونگده در حالی که زره صفحهای سنگین بر تن داشت و یک گرز غولپیکر دو دستی را حمل میکرد، بسیار شجاع به نظر میرسید. زره نقرهای او تقریباً تماماً قرمز رنگ شده بود و همینطور کلاهخود فلزی با دو شاخ در دو طرف که او را بیشتر به یک گاو وحشی شبیه میکرد تا یک انسان، صورتش را پوشانده بود و به سختی دو چشم او را آشکار میکرد.
در مقابل او دو تکاملدهنده روح قرار داشتند و فقط با قضاوت بر اساس هاله تراوش شده از بدن آنها مشخص بود که هر دو در درجه اول هستند. با این حال شرایط فعلی آنها چندان خوب نبود.
یکی از تکاملدهندههای روح دو گرز حمل میکرد و زرههای صفحهای سنگین به تن داشت. با این حال، صورتش به اندازه گچ دیوار رنگ پریده بود و دو گرز آن در همه جا پر از ترک بود. ترسناکترین چیز آن بود که در سمت چپ شکم و درست زیر دندهها، نه تنها بخشی از زره سوراخ شده بود، بلکه حتی گوشت بدن به زور توسط چیزی کنده شده بود. خون بیوقفه میچکید و اگرچه سلولها مدام تکثیر میشدند، اما مشخص بود که زخم به این زودیها خوب نمیشود.
...کتابهای تصادفی
