جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 478
فصل 478 - مجمع همه موجودات عالی (قسمت 3-آخر)
این تنها ارتش اهریمنی نبود که همه اعضای ممکن را جمع کرده بود.
پس از اطلاع از این که صورت فلکی گرگ آسمانی سیریوس پس از پانزده سال سکوت نشانه هایی از بیدار شدن را نشان داده است، هفت جناح حزب دیگر موجودات برتر نیز ببا عجله حرکت کردند گویی می ترسیدند که آخرین نفری باشند که می رسند، یا زمانی که می رسند تمام اقلام خوب تصاحب شده باشند.ا عجله شروع به حرکت کردند که گویی از آخرین بودن می ترسند یا می ترسند که چیزهای خوب تا رسیدن آنها از بین می رود.
...
در دنیایی سرزمینی احاطه شده توسط چمنزارها و باغ های تزئین شده زیبا که در آن رودخانه هایی از آب زلال و شفاف در زمین جاری می شد بدر حالی ودند وکه پری های دریایی های زیبا که معصومانه می خندیدند و با ماهی های رنگارنگ بازی می کردند، لشکر عظیمی از موجودات در رده ها و زره های سفید پدیدار شدند. در جلوی این لشکر مردی با چهره ای خونگرم با لبخندی لطیف بر روی صورت روحانی خود ایستاده بود که گویی رهبر این ارتش عظیم بود.با لباس های سفید و زره توسط مردی خونگرم رهبری می شد. یک لبخند ملایم زیبا روی صورت ماورایی اش.
هاله بدن این مرد مانند پرتوهای خورشید در فصل بهار پاک و گرم بود. پرندگانی که اطراف آن منطقه را احاطه کرده بودند، گهگاه به پاهای او نزدیک میشدند و سرهای کوچک خود را به پاهایش می مالیدندا پاهایش مسواک میزدند، گویی میخواستند توجه او را جلب کنند یا انگار میخواستند گرمایی را که قلب را ذوبشیرین میکند، را بیشتر حس کنند.
همانطور که بال های سفید پشت سرشان تکان می خورد، یک دایره جادویی طلایی رنگ روی زمین می درخشید و آنها را از دید همگان می پوشاند. هنگامی که نور درخشان ناپدید شد، کسی در آنجا حضور نداشت اطراف ایستاده نبود.
...
در دنیایی سرزمینی که حتی علفهای هرز کمیاب بودند کمیاب به نظر میرسید و بیشتر تپههای شنی و زمین ترک خورده وجود داشت، قلعهای عظیم با ظاهری باشکوهتر و با شکوهتر از آنچه در فیلمهای فانتزی قدیمی بود، بیصدا به سمتدر میان ابرها برخاست.
مردی خوش تیپ با قدی بیش از سه متر روی یکی از دیوارهای طلایی ایستاده بود و، مردی خوش تیپ با قد بیش از ده فوت به افق دور خیره شده بود، در حالی که ارتش غول پیکری بی صدا پشت سر او منتظر بود.
او یک مرد عادی نبودین مرد خوش تیپ متوسط شما نبود، ویژگی های عمومی او به تنهایی بیانگر خطر و اعتباری منزلتی شبیه موجودی باشکوه اما کشنده بود که غرایز خود را سرکوب می کرد.
مرد حتی یک کلمه هم نگفت که ناگهان بدنش با درخششی طلایی روشن شد. بدن مرد بدون گفتن کلمه ای شروع به درخشش با نوری طلایی کرد. چند ثانیه بعد، یک اژدهای غربی با بالهای گوشتی گوشتی بزرگ در آسمان ظاهر شد و پس از غرشی قدرتمند، بالهای قدرتمند خود را تکان داد و در یک لحظه جو را سوراخ تغییر دادکرد.
ارتشی که پشت سر مرد منتظر بود نیز چنان غرش کرد که گویی واقعاً یکییک نفر هستند و پس از صدها هزار بارقه نور درخشان، اژدهایان غربی و شرقی آسمان را پر کردند و سپس همان مسیری را دنبال کردند که اولین مردی که به اژدها تبدیل شد دنبال کرد.
در عرض چند ثانیه همه آنها از دنیایی که در آن بودند ناپدید شدند.
...
در دنیایی مملو از مه که دیدن فراتر از آنچه در مقابل چشمان بود دشوار بودمی کرد و ابرهای تیره ای که اجازه ی گذر نور به زمین را نمی دادند آنقدر تاریک بودند که پرتوهای نور نمی توانستند به زمین برسند، عمارتی به مساحت چندین هکتار که با چراغ هاینورهای کم نور روشن شده بود ایستاده بود، . غرق در سکوتبی سر و صدا در وسط یک جنگل جهش یافته که در آن موجودات فراوانی دیده می شدند وجود داشت. بودند.
پنج طبقه عمارت در حال حاضر کاملا خالی از سکنه بود و اگر قرار باشد کسی در راهروهای طولانی قدم بزندیم، احتمالاً در سکوت قبر حزن انگیز و نورهای ضعیفی که یادآور یک فیلم ترسناک هستند، لرزی بر ستون فقراتش جاری شده استمی شود. با این حال، اگر کسی به مترو برسد، شگفتی و ترس به احتمال زیاد چندین برابر می شود.
در زیر زمین، در تالار مخفی عظیمی که وسعت آن حتی از عرض طبیعی عمارت در سطح زمین هم بی...