NovelEast

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 587

تنظیمات

فصل ۴۸۷

بای زه‌مین و وو یی‌جون شروع به دویدن در جاده کردند. جاده‌ای که اکنون با گسترش یافتن جهان تقریباً به طور کامل ویران شده بود. در واقع دیگر اصلاً درست نبود که آن را جاده بنامیم و در آن وهله، آسفالت جاده با چندین قطعه بتن که به طور تصادفی در همه‌جا پراکنده شده بودند تفاوت چندانی نداشت.

با این حال، جاده به اندازه کافی مطلوب بود که به لطفش آن دو نفر توانستند تقریباً راه‌شان را به سوی شهر کویکون پیدا کنند. با این حال، در کمال ناباوری بای زه‌مین و وو یی‌جین، حتی پس از اینکه آن دو به مدت 30 دقیقه با سرعت بیش از 100 کیلومتر در ساعت دویدند، حتی به اندازه کافی به شهر کویکون نزدیک نشدند تا آن را بتوانند ببینند.

بای زه‌مین با لحن نسبتاً تاریکی گفت: «به نظر می‌رسه که سیاره‌ی زمین نسبت به چیزی که قبلاً بوده حداقل سه برابر رشد کرده.»

اکنون نه تنها باید جاده‌ها بازسازی می‌شدند، بلکه حتی نقشه‌های قدیمی نیز از لحاظ مقیاس فواصل کاملاً بی‌استفاده شده بودند. تنها نکته‌ی مثبت این بود که فعلاً به نظر می‌رسید جهان در همه‌ی جهات به یک اندازه رشد کرده است، بنابراین، هر نقطه‌ی جغرافیایی باید در یک مکان مشخص نسبت به قبل قرار می‌گرفت و فقط فاصله‌ی بین دو نقطه‌ی مختلف بسیار بیشتر از قبل می‌بود.

بای زه‌مین از حرکت ایستاد. وو یی‌جون نیز به تبعیت از او متوقف شد و با گیجی به عقب نگاه کرد.

بای زه‌مین حرفی زد که انگار از ناکجاآباد آمده بود: «وو یی‌جون، بپر روی پشتم.»

«ببخشید؟» وو یی‌جون مات و مبهوت پلک زد، چون این حرف به نظرش خیلی ناگهانی بود.

«روی پشتم سوار شو، زود باش!» بای زه‌مین اخم کرد و برگشت تا خم شود. به پشت سرش اشاره و تکرار کرد: «سوار شو. وقتی نداریم تا تلفش کنیم.»

فوریتی که در صدایش بود، محرکی شد تا قدم‌های وو یی‌جون به سمت بای زه‌مین حرکت کنند، حتی اگر ذهنش هنوز خالی بود. اگرچه او فهمید که علت این حرف آن است که چابکی‌اش بسیار کند است، اما هرگز انتظار نداشت که نزدیک‌ترین تماسش با او تا به امروز به این شکل اتفاق بیفتد.

با این حال، او قطعاً نمی‌خواست چنین فرصت طلایی‌ای را از دست بدهد. چه کسی می‌دانست که او دوباره چه زمانی چنین سعادتی خواهد داشت که گرمای بدن او را از فاصله‌ی نزدیک احساس کند؟ بنابراین، از اطاعت کردن تردید نکرد و گوش به فرمان او شد.

بالاتنه‌اش را تکیه داد و بعد دستانش را دور گردنش حلقه کرد. در واقع، وو یی‌جون آن‌قدر شجاع و جسور بود که پاهای بلندش را دور کمر او حلقه کرد تا موقعیتش را محکم‌تر کند.

«این‌طوری اشکالی نداره؟»

بای زه‌مین نفس وو یی‌جون را پشت گردنش حس کرد و وقتی صدای شیرین او برای یک لحظه به گوشش رسید، احساس کرد که تمام استخوان‌های بدنش سست شده‌اند. اما بدتر از همه، آن دو گنجینه‌ی بزرگ بودند که علی‌رغم این‌که نمی‌توانست نرمی‌شان را به خاطر زره چرمی‌ای که به تن داشت حس کند، اما قطعاً می‌توانست بافت فشرده و فشارِ وزن‌شان را بر پشتش احساس کند.

«...این‌طوری خوبه.» بای زه‌مین با قدردانی سرش را تکان داد، زیر حالتی که او به خود گرفته بود برای حرکتی راحت، عالی بود.

بای زه‌مین در حالی که ایستاده بود و کمی جلوتر از پای چپش، قدرتش را به پای راستش وارد می‌کرد، هشدار داد: «محکم بگیر و دهنت رو به هیچ‌وجه باز نکن!»

«آه-»

بووم!

وو یی‌جون حتی نتوانست حرف‌هایش را تمام کند زیرا همه‌چیز در اطرافش تار شده بود. موهایش به طرز وحشیانه‌ای پشت سرش به پرواز درآمده بودند و وقتی حتی دیگر نمی‌توانست اطرافش را ببیند، صورتش مانند گچ سفید شد. فشار روی بدنش آن‌قدر زیاد شد که اگر بای زه‌مین با حرکت به جلو از همه‌چیز پشتیبانی نمی‌کرد، ممکن بود در آن لحظه استخوان‌هایش خرد شوند!

تازه حالا می‌فهمید که چرا از او خواسته بود دهانش را باز نکند!

اما این چه سرعت دیوانه‌واری بود؟! وو یی‌جون احساس می‌کرد که قلبش از شدت ترس می‌خو...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی