NovelEast

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 610

تنظیمات

فصل 610 - گریه دلشکسته و خالص‌ترین عشق موجود

انتظار در حال کشتن بای زه‌مین بود و با دیدن اینکه پدرش فوراً جواب نمی‌دهد، احساس کرد که چیزی اشتباه است. اما در واقع، اضطراب باعث شده بود که زمان برای او کندتر جریان یابد، زیرا چیزی که برای بای زه‌مین یک ابدیت به نظر می‌رسید در واقع حداکثر دو یا سه ثانیه بیشتر نبود. ثانیه‌هایی که بای دلان از احساسات پسرش آه می‌کشید.

«نگران نباش، منگ چی حالش خوبه.»

سخنان بای دلان مانند آتشی فروزان در نیمه زمستان بر قلب بای زه‌مین شعله‌ور شد و او بلافاصله احساس کرد که قدرت از بدنش خارج می‌شود. فقط چند ثانیه بود، اما استرس ذهنی بیش از چند صد امتیاز استقامت را مصرف کرده بود و اگر به این دلیل نبود که او یک هیولای وحشتناک بود تا جایی که عنوان غیرعادی را از ثبت روح دریافت کرده بود، قطعاً سقوط می‌کرد.

بای زه‌مین قبل از اینکه چند نفس عمیق بکشد، با صدای خفه‌ای گفت: «خوبه...»

بای دلان به آرامی دستی به شانه پسرش زد و در حالی که به سمت پارکینگی که در فاصله چند متری از جایی که راننده قبلاً گروه بای زه‌مین را ترک کرده بود می‌رفت گفت: «بیا بریم خونه. مادر و خواهرت حتما از دیدنت خوشحال میشن.»

بای زه‌مین هنوز ضعیف بود اما به سرعت بهبود یافت و زمانی که احساس کرد که موج قدرتمندی از امداد بدنش را فرا می‌گیرد، پرسید: «ماشین شخصی داری؟»

بای دلان درب یک اس یو وی سفید رنگ را باز کرد و روی صندلی راننده نشست. وقتی بای زه‌مین روی صندلی مسافر نشست، بای دلان موتور را روشن کرد و در حالی که پا به روی پدال گاز گذاشت، به آرامی گفت: «بعداً در موردش بهت می‌گم. منم می‌خوام داستان تو رو بشنوم، زه‌مین... مطمئنم چیزای زیادی تو زندگی تو اتفاق افتاده.»

بای زه‌مین چیزی نگفت: «...»

چیزهای زیادی در این دنیا تغییر کرده بود. زندگی بای زه‌مین مطمئناً یکی از بزرگترین تغییرات بود.

به هیچ وجه نمی‌توانست به والدینش بگوید که دستانش به خون بیش از یک میلیارد موجود زنده آغشته شده است که در میان آن‌ها بیشتر موجودات عملاً مشابه آن‌ها، یعنی انسان‌ها بودند.

در پایان روز، بای زه‌مین دلهره خاصی را در دل خود احساس کرد... اینکه آن بای زه‌مین را که پدر و مادرش مدت‌ها پیش می‌شناختند، ناپدید شده است.

انگار لیلیث افکار او را می‌دانست و انگار غم را در قلبش احساس می‌کرد، بنابراین صدای آرام او در ذهنش طنین انداز شد تا آرامش کند: «ای بدجنس کوچولو، چرا نگران همچین چیزی هستی؟ مطمئناً پدر و مادرت متوجه میشن. اینطور نیست که تو می‌خواستی کاری رو که انجام دادی انجام بدی... نه اینکه من بخوام تو رو توجیه کنم، اما این درسته که هر کاری که انجام دادی برای بقا بوده و در واقع، تو هیچ کار اشتباهی انجام ندادی. بدون توجه به جهان یا نژاد، تمام سیاراتی که توسط ثبت روح بازدید می‌شه، به رودخانه‌های خون تبدیل میشن.»

بای زه‌مین چشمانش را که قبلا بسته بود باز کرد و به انعکاس خودش در شیشه اتومبیل نگاه کرد. نه تنها ظاهر او تقریباً کاملاً متفاوت از ظاهری بود که به یاد داشت، بلکه قلب او نیز تغییرات وحشتناکی را پشت سر گذاشته بود.

اما در پایان همه چیز، لیلیث حق داشت... بکش یا کشته شو.

بای زه‌مین زمانی که ماشین پدرش در مقابل یک خانه مجلل در منطقه مسکونی ممتاز توقف کرد خیلی تعجب نکرد. به هر حال، طبیعتاً بای دلان و اعضای خانواده‌اش به‌عنوان یک تکامل‌دهنده روح که قدرت رزمی‌اش با اوج موجود مرتبه اول قابل مقایسه بود، رفتار سطح با...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی