جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 617
فصل ۶۱۷ - چند همسری و غریزه زن
تقریباً ۳۰ دقیقه پس از اینکه بای دلان ویلای خانواده وو را ترک کرد و به خانه برگشت تا با خانوادهاش از هر ثانیه بهترین استفاده را ببرد، چندین وسیله نقلیه همزمان به ویلای خانواده وو رسیدند.
همه آنها وسایل نقلیه نظامی بودند که برای زنده ماندن در آخرالزمان به گونهای اصلاح شده بودند که حتی یک موجود مرتبه اول نیز نمیتوانست به راحتی از دفاع آن بگذرد، مگر اینکه موجودی با قدرت تهاجمی زیاد باشد، بنابراین احتمال بقای کسانی که داخل آن بودند افزایش میافت. اما چنین وسایل نقلیهی باکیفیتی، غیرعادی بودند و فقط افرادی با اعتبار بالا میتوانستند از آنها استفاده کنند.
وقتی درهای خودروهای مختلف باز شد، افرادی که از آنها پیاده میشدند برای چند ثانیه به یکدیگر نگاه کردند تا اینکه بالاخره یکی از آنها سکوت را شکست.
«...به دلایلی، تعجب نکردم.» چن هه، شوانگوان بینگ شو و بقیه را با لبخندی آگاهانه مشاهده کرد و به آرامی گفت: «حدس میزنم همتون موقعیتهای خوبی توی انجمنهاتون دارین؟»
شوانگوان بینگ شو به سادگی سر تکان داد و شروع کرد به خارج کردن چیزهایی از درون وسیله نقلیه، پس وو ییجوین جای او را گرفت و با لبخندی غرورآمیز روی صورتش پاسخ داد: «در واقع، بینگ شو تونست به یه رهبر گروه تبدیل بشه، و هرچند منم میتونستم انجامش بدم، تصمیم گرفتم با اون توی یه تیم بمونم.»
چن هه نیشخندی زد و به سای جیانگیی که در کنارش بود اشاره کرد: «خب، اینجا هم همین اتفاق افتاد. سای جیانگیی هم مثل تو تصمیم گرفت توی تیم من بمونه.»
«اینطوری راحتتره.» سای جیانگیی در حالی که با خنجر خود بازی میکرد لبخندی زد. «اگه هر کدوممون بیش از حد از هم دور بشیم، برقراری ارتباط سختتر میشه و این باعث میشه برنامههایی که داریم متوقف شن. یادتون باشه که بای زهمین قصد داره کل کشور رو توی کمتر از یه سال فتح کنه، پس ما نمیتونیم خیلی اینجا توقف کنیم.»
«حالا که حرفش شد، بای زهمین و ژونگ ده کجان؟» چن هه به نانگونگ لینگشین نگاه کرد که به تازگی با همان ماشینی رسیده بود که آنها را به مناطق مختلفی که آزمون ورودی هر یک از چهار انجمن در آنجا برگزار میشد، رسانده بود.
نانگونگ لینگشین شانههایش را بالا انداخت و با خونسردی پاسخ داد: «ژونگ ده گفت که برای قدم زدن میره و بعداً برمیگرده. در مورد بای زهمین، درست مثل شما بچهها اونم رهبر گروه شد.»
حالت چهره همه در حین گوش دادن به کلمات نانگونگ لینگشین خنثی بود. برای هر کس دیگری شنیدن این موضوع ممکن بود شوک بزرگی باشد، اما برای افراد حاضر طبیعی بود.
اما آنچه او در ادامه گفت همه را شوکه کرد.
«اون تازه به پایگاه رسیده ولی همین الانشم جای پدرشو گرفته.»
جو برای چند ثانیه در سکوت باقی ماند تا اینکه شوانگوان بینگ شو با یک کیف ورزشی بزرگ نزدیک شد. قیافهاش سرد بود، بنابراین تشخیص اینکه چه احساسی داشت سخت بود، او به طور معمولی پرسید: «بای زهمین با خانوادش ملاقات کرد؟»
«آره.» نانگونگ لینگشین به آرامی سری تکان داد. «پدرش مردی واقعاً قویه، حتی میتونه یه دقیقه بدون عقب نشینی با یه تکامل دهنده روح معمولی سطح ۴۹ مبارزه کنه، هرچند فقط توی سطح ۴۳ هست. از مادر و خواهر کوچکترش اطلاعی ندارم، اما از اطلاعاتی که جمع کردم، به نظر میرسه اوضاع اون طرف خوب باشه.»
«اوه؟ اینطور که پیداست استعداد ارثیه؟» سای جیانگیی با صدای آرامی گفت: «اما... واقعاً مایه آرامشه... اگه خانوادش اینجا نبودند به این معنی میشد که اونا... اگر این اتفاق میافتاد حتی نمیخوام به واکنشش فکر کنم.»
هیچکس در مورد کلمات سای جیانگیی چیزی نگفت. راستش را بخواهید، هیچ یک از آنها نمیخواستند به این امکان فکر کنند.
همانطور که آنها وارد ویلای خانواده وو ییجوین شدند، روحیه او بلافاصله کمی تلخ شد و چن هه و شوانگوان بینگ شو به خوبی دلیل آن را میدانستند.
دیروز، در حالی که خانواده سه نفره مشغول گپ زدن بودند و دو دوست دوران کودکی که اساساً مانند بخشی از خانواده بودند به جمع پیوستند، یکی از خدمتکارهای ویلا آمد تا برای همه چای بریزد. با این حال، آن خدمتکار نه تنها پ...
کتابهای تصادفی

