NovelEast

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 648

تنظیمات

فصل ۶۴۸- خرابه‌های باستانی (قسمت ۱)

پس از رسیدن به اولین بتکده واقع در سمت چپ میدان سنگی، گروه بلافاصله به سمت دروازه فلزی عظیم هجوم بردند و طبیعتاً چن هه در تلاش برای باز کردن آن قدم به جلو گذاشت.

«وایستا!» شانگوان بینگ‌شو با صدایی مضطرب و مقتدر فریاد زد.

«امم؟» دست چن هه در جایش یخ زد و گیج و منگ به شانگوان بینگ‌شو نگاه کرد. «مشکلی هست؟»

«چن احمق، نکنه یادت رفته که چقدر همه چیز این بتکده‌ها غیرطبیعیه؟» سای جینگ‌یی در حالی که انگشت اشاره خود را از چپ به راست حرکت می‌داد و آرام می‌خندید، سرش را تکان داد. «این بتکده‌ها به اندازه‌ای قوی هستن که لرزشی که کل دنیا رو ویران کرد تحمل کردن و همین الان تازه فهمیدیم که اینجا احتمالاً توسط یه دایره بزرگ جادو هم احاطه شده.... اگه بدون احتیاط به هرچیزی دست بزنی، ممکنه بدون اینکه بفهمیم چی‌شد و چی نشد بمیریم. حداقل منو درگیر نکن لطفا، هنوز خیلی چیزا هست که می‌خوام تو زندگیم انجام بدم!»

چهره چن هه تغییر کرد و او ناخودآگاه با زیرکی به عقب پرید تا بین خودش و درب بزرگ دوگانه بتکده فاصله ایجاد کند، گویی می‌ترسید که هیولایی وحشتناک از داخل به بیرون بیاید.

«ببخشید... یکم مضطرب بودم، اصلا به عواقبش فکر نکردم.» وقتی متوجه بی‌ احتیاطی خود شد صادقانه عذرخواهی کرد.

«مهم نیست. حقیقتا خیلی‌ های دیگه هم اگه جای تو بودن همین کار رو می‌کردن.» ژونگ ده شانه‌هایش را بالا انداخت و اعتراف کرد: «اگر تو جلوتر از من نبودی، احتمالا من کسی بودم که می‌رفت در رو باز کنه.»

«برای همینه که هیچ امیدی به تکامل‌دهنده‌های نوع قدرتی نیست...» نان‌گونگ لینگ‌شین زیر لب زمزمه کرد ،و این حرفش عصبانی شدن هوانگ‌تیان که یک تکامل‌دهنده‌ی نوع قدرتی بود را به همراه داشت.

بای‌زه‌مینبای زه‌مین سرش را تکان داد و قدمی به جلو برداشت.، «همه‌تون برین عقب.»

پس از رسیدن به در، او به شانگوان بینگ‌شو نگاه کرد و بدون نیاز به کلمات، شانگوان بینگ‌شو قصد او را درک کرد چرا که بلافاصله چندین دیوار یخی را برای حفظ ایمنی دیگران بالا برد. حتی نان‌گونگ لینگ‌شین همه جادوهای دفاعی خود را برای تقویت کردن دفاع فعال کرد.

در نمهایت، این درست بود که هیچ‌کس نمی‌دانست چه اتفاقی ممکن است بیفتد. کمی محتاط بودن هرگز ضرری نداشت، چه برسد به مکان خطرناکی که در آن بودند.

«برادر بزرگ مواظب باش!» منگ چی با نگرانی التماس کرد. او به‌سختی دوباره به یکی از افرادی که روی زمین به‌شدت دوستش داشت، پیوسته بود، بنابراین اگر اتفاق بدی برای او می‌افتاد، احتمالاً نمی‌توانست این ضربه روحی را تحمل کند.

حتی برف کوچک از نگرانی پارس می‌کرد، انگار می‌خواست درد قلبش را بیان کند، او نیز بر اساس جو اطرافش می‌توانست احساس کند که ممکن است به زودی اتفاق بدی بیافتد.

«نگران نباشید.» بای‌زه‌مینبای زه‌مین قبل از اینکه توجه خود را به دروازه‌ای که بیش از چهار متر ارتفاع و حداقل پنجاه متر عرض داشت جلب کند، آرام سرش را تکان داد.

او پس از اطمینان از اقدامات امنیتی، نفس عمیقی کشید و قبل از اینکه با نیرویی متوسط به درها فشار آورد، هر دو دستش را به سوی درها برد.

«ام؟»

نه تنها درها باز نشدند بلکه با کمال تعجب، درها حتی حرکت نکردند.

«شاید از قدرت کافی استفاده نکردم ؟» بای‌زه‌مینبای زه‌مین با وجود اینکه عمیقاً در قلبش می‌دانست دلیلش این نبود، در سردرگمی غرق شد.

در واقع، چندین ثانیه گذشت، اما مهم نیست که چقدر تلاش کرد، درهای بتکده باز نشدند. حتی پس از استفاده عملی از هر نقطه از قدرت خود، در‌های دروازه حتی یک میلی متر از جای خود حرکت نکرد.

-خدای من!

بای‌زه‌مینبای زه‌مین مات و مبهوت و با چشمان گشاد شده به در جلوی درها ایستاد و به آن‌ها خیره شد.

آمار قدرت او در مجموع بیش از ۹۰۰ امتیازات بود اما با این وجود درها کوچک‌ترین اثری از حرکت نشان نمی...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی