NovelEast

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 685

تنظیمات
فصل ۶۸۵: کشف مرموز لیلیث لیلیث در طول زندگی‌اش انواع مختلف مهارت‌ها را دیده بود و در میان آن‌ها، مهارت‌هایی که می‌شد از کلمه‌ی "آسمانی" در وصفشان استفاده کرد، قطعاً کم نبودند. در میان همه‌ی موجوداتی که او تا به حال ملاقات کرده بود، چه موجودات مرتبه پایین و چه موجودی با بالاترین سطح و بیشترین تعداد مهارت‌های بهشتی که بدون شک مردی بود که از نظر جسمی و در قلبش از نظر عاطفی در کنار او ایستاده بود؛ بای زه‌مین. مهارت‌های بای زه‌مین، علاوه بر این که بسیار قدرتمند و مخرب بودند تا حدی که فقط با هاله‌ای که از فعال‌سازی‌شان ایجاد می‌شد، ترس را منتشر می‌کردند، به حدی کامل بودند که وقتی یک مهارت با دیگری استفاده می‌شد، مهارتی قوی‌تر، به مراتب درخشان‌تر یا وحشتناک‌تر از حد معمول حاصل می‌شد. بای زه‌مین بی‌تردید موجودی بود که در نظر لیلیث بیشترین شانس را برای رسیدن به کمال واقعی هم در جسم و روح و در نهایت افشای اسرار کیهان را داشت. لیلیث پس از آشنایی با بای زه‌مین و پیگیری آمارهای او با هر قدمی که او برمی‌داشت، فکر می‌کرد که قطعاً موجود دیگری نمی‌تواند تا این حد او را غافلگیر کند، چه رسد به موجودی پایین‌تر. با این حال، آشکارا در اشتباه بود. در حالی که قدرت وحشتناک گروهی از انسان‌های مقابلش را که جولان می‌دادند و صدها هزار دشمن را با حداقل ۵ برابر سرعت قبلی به عقب می‌راندند، تماشا می‌کرد، چشمان لیلیث از حیرتی برق زد که پنهان کردنش غیرممکن بود. او در سکوت یک مهارت و دو حلقه‌های جادویی کوچک به رنگ کمی تیره‌تر از رنگ یاقوتی طبیعی چشمانش را فعال کرد و بلافاصله متوجه چندین هاله در اطراف هر مبارز، جادوگر، قاتل و کماندار گروه شد. «همشون به تو وصل شدن. در اصل انگار از تو به‌عنوان سوخت استفاده می‌کنن...» «چی؟» بای زه‌مین به لیلیث نگاه کرد که به اطراف خیره شده بود. لیلیث مهارت خود را غیرفعال کرد و جدی پرسید: «برادر کوچولو زه‌مین، ببین می‌تونی ارتباطت رو باهاشون قطع کنی؟» بای زه‌مین با درک جدیت در صدای لیلیث سرش را تکان داد و به سرعت روی ده‌ها نخی که روحش را لمس می‌کردند متمرکز شد. او سعی کرد ارتباط را با یکی قطع کند و طولی نکشید که متوجه شد اگر بخواهد به راحتی می‌تواند هر رشته را به میل خود درهم بکبد. «آره، می‌تونم این کارو انجام بدم.» لیلیث آهی از روی آسودگی کشید و به آرامی سر تکان داد: «خوبه... خوبه.» بای زه‌مین در حالی که اخم می‌کرد، با صدای آهسته‌ای که به راحتی درون انفجارها و فریادهای میدان نبرد بلعیده می‌شد، پرسید: «لیلیث قضیه‌ی مهارت شیایا چیه؟ چطور همچین مهارت نامتعادلی وجود داره؟» لیلیث در جواب سرش را به چپ و راست تکان داد: «از من نپرس. این اولین باریه که درمورد این مهارت چیزی می‌شنوم یا می‌بینم که... استفاده از آمارهای یه نفر برای تقویت کردن بقیه...؟» در حالی که متوجه چیزی شد، ناگهان چشمان لیلیث گشاد شد و در حالی که در فکر فرو می‌رفت، ناخودآگاه هوای سرد را مکید. «لیلیث؟ چیزی شده؟» بای زه‌مین از دیدن تغییر ناگهانی چهره‌ی لیلیث مضطرب شد. این یکی از معدود دفعاتی بود که این رفتار را از او می‌دید و اولین باری بود که این قیافه را در مقابل چیزی نشان می‌داد که به نوعی با بای زه‌مین ارتباط نزدیکی نداشت. اما به یکباره لیلیث پوزخندی زد و سپس با صدای بلند شروع به خندیدن کرد و بای زه‌مین را بیشتر متعجب کرد. «هاهاهاها! داره چه اتفاقی میفته؟ واقعا خنده داره! چطور ممکنه یه اتفاق جالب اینجا رخ بده؟ هاهاهاهاها!» خنده‌ی لیلیث به زیبایی صدایش بود. حتی زمانی که با صدای بلند می‌خندید، پر سر و صدا نبود، بلکه مانند زنگ‌های نقره‌ای بود که در میان نسیم تابستانی درست زیر بام ویلاها تکان می‌خوردند. با این حال، بای زه‌مین از این حرکت ناگهانی او چنان شگفت‌زده شد که فرصتی برای درک منظره زیبای بالاتنه او که می‌لرزید و می‌پرید، نداشت. برعکس، حتی برای لحظه‌ای به این فکر کرد که آیا کسی مهارتی توهم‌زا یا...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی