NovelEast

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 718

تنظیمات
فصل ۷۱۸: مه خون با یک ضربه «چه-چی…» هنوز گرد و غبار به طور کامل فرو ننشسته بود که زامبی مرتبه دوم کم کم به خودش آمد و از گیجی خارج شد. موجودی که اکنون کاملاً از احساساتی مانند ترس و تعجب آگاه بود، ناخودآگاه دو سه قدم عقب رفت و شمشیر خود را بالا آورد و به شمشیر بزرگ رعدآسا اشاره کرد. زامبی مذکر از اینکه نمی‌توانست بفهمد دقیقا چه اتفاقی افتاده است، با صدای بلندی نعره زد: «اینجا چه خبره؟!» «هی پرنده احمق!» «هوی!» «شاهین لعنتی!» «…» در حالی که زامبی دست و پنجه‌ میزد تا شاهین نقره‌ای که دیگر حرکت نمی‌کرد را فرا خواند، فوشوفنگ و کانگ لان اهمیتی به تلاش‌های ناامیدانه‌ی زامبی نمی‌دادند و فقط آن را نظاره می‌کردند. با این حال، علیرغم ناامیدی‌اش که عمدتاً به دلیل ندانستن آنچه در مقابلش اتفاق می‌افتاد، بود، زامبی مذکر یک نیروگاه درجه دوم بود. بَنگ! این موجود به شدت روی زمین زیر پایش کوبید و باعث شد شکاف‌های عمیقی در اطرافش ظاهر شود و زمینی که روی آن ایستاده بود فرو برود. در همان لحظه بود که زامبی مرتبه دوم از جایش ناپدید شد. کانگ لان احساس کرد چیزی سرد به گردنش نزدیک می‌شود و حتی با وجود اینکه قادر به پیش‌بینی کردن حرکات شمشیر زامبی مرتبه دوم نبود، اما در چهره‌اش آثاری از نگرانی نبود. جرینگ! (صدای برخورد دو شمشیر) «انسان!» «زامبی!» فوشوفنگ با خنجرش جلوی شمشیر زامبی مرتبه دوم را گرفت و از آنجایی که نگرانی‌اش برطرف شده بود، با خیال راحت رَجَز خوانی کرد. این نتیجه‌ی ظهور خدای جنگ جبهه‌ی متعالیان بود! حتی با اینکه بای زه مین هنوز خودش را نشان نداده بود اما سلاح مخصوصش که درون پشت شاهین نقره‌ای غول پیکر فرو رفته بود، خبر از حضور او میداد! آن شمشیر عظیم و رعد و برق‌های قرمزش بی‌نظیر بودند و هر کسی که حداقل یک بار با بای زه مین در میدان جنگ مبارزه کرده باشد، آن را به یک نگاه تشخیص می‌دهد! چهره‌‌ی فو شوفنگ و زامبی‌ مذکر مرتبه دوم در مقابل چشمان کانگ لان محو و مبهم به‌نظر می‌رسید. تنها چیزی که واضح دیده میشد جرقه‌هایی بودند که مانند آتش بازی در همه جا پراکنده می‌شدند و در عین حال صدای برخورد فلز با فلز در اطرافش طنین انداز شده بود. دو موجود مرتبه دوم به درگیری ادامه دادند و ظاهراً چابکی این دو کاملاً مشابه بود، در مورد آمار قدرت نیز با یکدیگر تفاوتی نداشتند، بنابراین قطعاً این جنگ به زودی پایان نمی‌یافت. با ادامه جنگ، کانگ لان تنها کسی بود که ساکت و بی‌حرکت ایستاده بود، اما عجیب‌تر این بود که در طی این مدت هیچ حمله یا خطری او را تهدید نکرد. او سرش را بلند کرد تا به آسمان خونین پایان دنیا نگاه کند. چشمانش را تنگ کرد، گویی سعی داشت فراتر از ابرهای متراکم مانا را که در آن انبوهی از رعد و برق چشمک می‌زدند، ببیند. در آسمان، بای زه مین درحالی که در لبه‌ی ناوشکن و در جایی که بادها به شدت می‌وزیدند، ایستاده بود، سرش را به نشانه رضایت تکان داد، زیرا از پرتاب سلاحش از ارتفاع ۲۰,۰۰۰ فوتی در هوا به سمت شاهین نقره‌ای، رکورد جدیدی را برای خودش به ثبت رسانده بود. «حق با تو بود لیلیث» بای زه مین در حالی که خیلی معمولی به پایین نگاه می‌کرد گفت: «فقط کافی بود که دستکاری جاذبه رو ۵ برابر بیشتر فعال کنم تا اون پرنده رو بکشم.» لیلیث چشم غره‌ای رفت و گفت: «ای خدا، مگه خنگی؟ حتی اگه حداکثر دستکاری جاذبه ۳۰ برابر باشه، ولی بازم به این معنی نیست که تا حداکثر فعالش کنی!» پیش از این، بای زه مین قصد داشت شمشیر بزرگش به وزن ۶۰۰۰ کیلوگرم را از ارتفاع تقریباً ۲۰۰۰۰ فوتی پرتاب کند، اما از آن راضی نبود، او می‌خواست دستکاری جاذبه را تا حداکثر ممکن فعال کند. خوشبختانه او یک فرد عاقل در کنار خود داشت وگرنه یا شاهین را فراموش می‌کرد و یا احتمالاً زیردستانش تحت تأثیر موج شوک قرار می‌گرفتند! «به هر حال کار از محکم کاری عیب نمی‌کنه» بای زه مین این را گفت و یک قدم به جلو گذاش...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی