جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 780
فصل ۷۸۰ – «مشکلات بازدید از دنیای جدید»
پس از گذشت زمان نامشخصی، بای زهمین سرانجام به هوش آمد.
او نمیدانست که آیا روزها، ماه ها و یا سالها گذشته است و یا اینکه فقط چند دقیقه از میادین دور بوده است. با این حال، چیزی وجود داشت که حتی بدون اینکه چشمانش را باز کند میدانست.
«به نظر میرسه کسی من رو در اون جنگل پیدا کرده.»بای زهمین با خود فکر کرد، همچنان چشمانش را بسته نگه داشت و نفسش را کنترل میکرد تا وانمود کند که در هنوز هم خواب است.
در مورد اینکه چرا میدانست کسی او را پیدا کرده است؟ جواب خیلی ساده بود.
بای زمین میتوانست احساس کند که در مکانی راحت، نرم و کرکی دراز کشیده است. بسیار متفاوت از احساسی که خوابیدن روی زمین منتقل میکرد. ناگفته نماند که زره سینه خود را احساس نمیکرد و در عوض لباس ابریشمی پوشیده بود که به وضوح کیفیت نسبتاً بالایی داشت، با توجه به اینکه به نرمی روی پوستش حرکت می کرد و اصلاً باعث خارش یا ناراحتی نمیشد.
یکی دیگر از دلایلی که او مطمئن بود کسی او را بیهوش در جنگل پیدا کرده و به مکانی امن برده، این واقعیت بود که احساس نمیکرد بادی روی صورت یا بدنش بوزد، که نشانهی واضحی از حضور او در داخل اتاق یا حداقل یک غار بود.
«خوبه که حداقل هنوز حلقه هام و بقیه گنجینه هام را دارم.»بای زهمین آهی آسوده در دل کشید.
او میتوانست احساس کند به جز شنل، زره، محفاظ شانه، محافظ پا، دستکش و چکمههایش، همه وسایلش سر جایش بود حتی حلقه فضای ذخیره سازی او برداشته نشده بود و هنوز آنجا بود، که بسیار باعث تسکین او شد.
وگرنه راهی وجود نداشت که با چشمان بسته آرام بماند.
در مورد اینکه چرا چشمانش را باز نکرد؟ به این دلیل بود که بای زهمین ابتدا میخواست چند چیز را قبل از اینکه به هر کسی که به او کمک کرده بود بگوید که به هوش آمده است، تائید کند. با وجود اینکه در حال حاضر کسی در اطراف به نظر نمیرسید، بای زهمین نمیتوانست این واقعیت را رد کند که دوربینهایی در داخل اتاق وجود دارد.
«بهتره الان محتاط باشم تا بعدا تاسف بخورم.»در حالی که روحش را به دقت بررسی میکرد، در سکوت با خود گفت.
بای زمین ذاتاً فردی بی اعتماد بود، در گذشته او نیز این چنین بود، ناگفته نماند که اکنون در دنیایی کاملاً جدید بود که به جز لیلیث، که نمیتوانست به صورت فیزیکی در امور موجودات رده پایین تر دخالت کند، کسی نبود که بتواند به او اعتماد کند.
حتی اگر این شخص ناشناس به او کمک کرده بود تا جنگل را ترک کند و از حمله موجودات جهش یافته در حالی که بیهوش بود جلوگیری کرده بود، قلب موجودات هوشمند مثل یک راز است و هرگز نمیتوان از افکار درونی فرد مقابل مطمئن شد. >>>>
چند دقیقه بعد، بای زهمین بالاخره بررسی وضعیت فعلی خود را به پایان رساند و پس از آگاهی از وضعیتش،حتی با اراده قوی که داشت باز هم نتوانست اخم نکند. با این حال، تعجبی هم نداشت.
شش درصد روحش هنوز مجروح بود، این به این معنا بود که قبل از اینکه چشمانش را باز کند، حالش بدتر از اینها بوده است. و انگار همین هم کافی نبود، چون روحش مجروح شده بود و آمارش پایین بود، زخمهای عمیق در عضلات بدنش، به ویژه پاهایش، هنوز به طور کامل بهبود نیافته بودند.
آمار، که کلیت یک وجودیت فرد را نشان میدهند، از قدرت روح هر فردی سرچشمه میگیرد. اگر روح مجروح شود، آمار بر همان اساس کاهش میاید تا زمانی کهروح بهبود بیابد و این موضوع به طور طبیعی، مانع بدن فیزیکی میشود.
بای زهمین تخمین زد که اگر با استفاده از احیای مجدد توسط یک شفا دهنده درمان نشود، حداقل به یک هفته برای بهبودی نیاز دارد. علاوه بر این، این هفته باید یک هفته بسیار آرام...