فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 824

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
فصل 824 زدن حرف‌های رکیک اما داشتن قلبی مهربان
«اورک! بهتره بهم توضیح بدی چه خبره وگرنه...»
در چادر مرکزی، بای زه‌مین نمی‌دانست بخندد یا گریه کند، در حالی که به دومین شاهدخت پادشاهی گیلز نگاه می‌کرد که با چشم‌های خشن به او خیره شده بود و مشت سفید کوچکش را به سمت او بلند کرده بود.
آیا باید به او بگوید که با این ژست، به جای اینکه ترسناک دیده شود، تنها کاری که می‌کند این است که شبیه یک توله سگ کوچک به نظر برسد؟ بای زه‌مین این را به طور جدی چند لحظه در نظر داشت تا اینکه تصمیم گرفت بهتر است دهانش را ببندد تا یک روز دیگر زنده بماند.
«عالیجناب دم اسبی، بهتر نیست اول بشینید تا مثل دو آدم متمدن حرف بزنیم؟» بای زه‌مین به صندلی جلویش اشاره کرد و با لبخندی کنایه آمیز گفت: «در گیلز، ما آدمای متمدن برای گفتگوهای جدی، می‌شینیم.»
سرافینا چشمانش را باز کرد و به او خیره شد و سعی کرد جلوی خودش را از پریدن روی او و تا سر حد مرگ گاز گرفتنش، بگیرد.
این اورک چگونه جرات می‌کند او را مسخره کند و همان کلماتی را به او بگوید که خودش روز اولی که زه‌مین به هوش آمده بود، به او گفته بود؟ سرافینا با وجود این افکارش، مطیعانه نشست.
بای زه‌مین با دیدن او که در جستجوی پاسخ به او خیره شده، آهی کشید.
زه‌مین اخم کرد و با صدای جدی گفت: «اول از همه بدت نمیاد که دلیل این همه راه اومدنت رو بگی؟ سرافینا، این میدان جنگ با گذشت روزها بدتر می‌شه. خیلی‌ها می‌میرن و خون انسان‌ها قراره مثل رودخونه‌ها جاری بشه.»
صورت سرافینا کمی رنگ پریده شد، اما شعله عزم در نگاهش تزلزل نکرد: «می‌خوام بهم بگی که چرا تو و پدرم یه دفعه تصمیم گرفتین تموم پادشاهی‌های دنیا رو تبدیل به دشمنان خودمون بکنیم. کاری که شما می‌کنین دیوونگیه! حتی اگه تو و پدرم قدرتمند باشین، بر اومدن از پس بیشتر از چهل تا پادشاه از پادشاهی‌ها و میلیون‌ها سرباز، ساده بگم، غیرممکنه! حتی ارباب شیطانی هم صدها سال پیش موفق به انجام همچنین کاری نشد، با اینکه قدرتمندترین تکامل‌دهنده روح توی دنیای شب بود!»
بای زه‌مین سر تکان داد و توصیه کرد: «... ارباب شیاطین، ارباب شیاطینه و من، من هستم. می‌دونم این ممکنه به نظر مغرورانه برسه، اما باور کن اگه من رو با کسی که تا به حال توی زندگیت دیدی یا ازش شنیدی، مقایسه نکنی، بهتر درکم می‌کنی.» 
سرافینا نفس عمیقی کشید و هوا را برای چند ثانیه در ریه‌هایش نگه داشت و سپس همه‌ی آن را به یکباره رها کرد: «می‌دونم که تو قدرتمندی، حتی لیام به اندازه‌ی تو قوی نیست، حتی با اینکه تو فقط یه تکامل‌دهنده‌ی روحِ مرتبه اولی هستی. ولی، جهان شب به وضوح چندین قرن توسعه یافته‌تر از دنیاییه که تو ازش اومدی.»
زه‌مین با اندکی اخم پرسید: «...تو این رو از کجا می‌دونی؟»
به هر حال، بای زه‌مین هرگز درباره زمین با کسی از این دنیا هیچ صحبتی نکرده بود.
سرافینا قبل از اینکه تصمیم بگیرد صادق باشد، یک لحظه تردید کرد. کمی سرخ شد و به مشت‌های گره کرده روی زانوهایش نگاه کرد و به آرامی گفت: «راستش، تو رو وقتی که بیهوش بودی پیدا کردم، این من بودم که زره و لباس‌های پارچه‌ای رو که پوشیده بودی درآوردم تا بتونم زخم‌ها و خون رو از بدنت پاک کنم، قبل از اینکه بتونم درمانت کنم.... دوست خوب من یه رمزگذار عالی رون هست، اون به من گفت که هر کسی که اون رون‌ها رو روی تجهیزات تو کشیده، واضحا در حال یادگیری بوده ولی واقعا هم بااستعداد بوده.»
حتی قبل از اینکه بای زه‌مین بتواند چیزی بگوید، سرافینا سرش را بالا گرفت، با صورتی آنقدر سرخ که شبیه بمبی بود که کم مانده منفجر شود و با اغراق فریاد زد: «سوءتفاهم نشه! من کاری که انجام دادم فقط به عنوان نشانه‌ای از مهربونی بوده، چون که من شاهدخت دوم پادشاهی گیلزم! این بالاخره برام طبیعیه که به کسی که توی قلمروی پادشاهی من سقوط کرده کمک کنم!» 
بای زه‌مین با دیدن اضطراب در چشمان دختر جوان روبرویش، تمام تمایلش به اینکه اندکی او را دست بیندازد، از بین رفت.
زه‌مین سرش را تکان داد و او را شگفت‌زده کرد: «می‌دونم که این تو بودی که به من کمک کردی و من رو درمان کردی.» صدایش صمیمانه و پر از صداقت بود همانطور که با عمیق‌ترین صداقتش گفت: «ممنون از کاری که اون روز برام انجام دادی... اگه تو نبودی، ممکن بود توی دهن یه موجود عجیب غریب بمیرم. من هنوز نمی‌تونم بمیرم، آدمای زیادی منتظر منن و برای زنده موندن توی دنیایی که اهلشم، به من وابسته‌ان.»
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی