جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 830
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 830: اعتماد: پیشنهاد و رد
«خوشحالم که بالاخره با شما آشنا شدم، بای زهمین. نام من الویز مایره، مادر شاهدهت دایانا هستم که الان توی شهر بیرکرست به خاطر مظنون بودن به خیانت به نژاد انسان از راه اتحاد با نژاد شیاطین تحت بازداشته.»
بای زهمین با شنیدن حرفهای زن مقابلش هیچ واکنشی نشان نداد. با اینحال، یک لحظه بعد، هنگامی که 0.5 درصد مهارت اراده خدای جنگ او بدون هیچ دلیلی به 0.4 درصد کاهش یافت، نوری از تعجب در چشمانش درخشید.
تأثیر مهارت اراده خدای جنگ برای مدت طولانی باقی میماند و هرگز نمیتوانست کاهش یابد؛ تنها زمانی افزایش مییافت که بای زهمین دشمنانش را میکشت یا اگر در مدت زمان اثرگذاری ارتقاء دشمنی در راه او قرار نمیگرفت، به طور کلی ناپدید میشد. بنابراین، تنها یک توضیح برای آنچه که اتفاق افتاده بود وجود داشت و آن این بود که زن روبهروی او احتمالاً تمام خصومتش با او را کنار گذاشته بود.
- "فعلاً ببینیم اوضاع چطور پیش میره." بای زهمین به الویز نگاه کرد و با همان میزان احترامی که به او نشان داده بود، گفت: «افتخار بزرگیه که بتونم با ملکه پادشاهی پرالان اینجوری ملاقات و تبادل نظر داشته باشم. اگرچه شرایطی که تو اون پرنسس دایانا رو ملاقات کردم چندان خوشایند نبود، ولی میتونم بگم که اعلیحضرت به عنوان یک مادر کار خوبی انجام دادن.»
در مورد اینکه آیا او به عنوان ملکه کار خوبی انجام داده بود یا نه، بای زهمین به این نکته اشاره نکرد؛ زیرا معتقد بود زن مقابل او به اندازه کافی باهوش است تا معنای سخنان او را درک کند.
در واقع، پاسخ الویز او را ناامید نکرد.
او لبخند تلخی زد و به آرامی گفت: «از زمانی که دایانا 10 ساله بود، اون رو راهنمایی میکردم تا به یه ملکه با وقار تبدیل بشه که بتونه میراث پادشاهی پرالان رو به دوش بکشه. اون بااستعداد و مصممه، اما معمولاً توی تصمیمگیریها بیش از حد مردد میشه... به همین خاطر سعی کردم به اون اعتماد بهنفس بدم تا توی مواقع حساس تصمیم درستی بگیره و انتخاب خوبی داشته باشه.... اما انتظار چنین چیزی رو نداشتم.»
شاهدخت پادشاهی پرالان مرتکب اشتباه بزرگی در قضاوت شده بود و خود را تحتتأثیر سخنان شاهزاده جرارد قرار داده بود. او به طور احمقانه تصور میکرد که گیلز پادشاهیای است که زوال آن با سقوط ملکه هلنا و تضعیف آشکار پادشاه فیلیپ آغاز شده است، او به اشتباه باور داشت که سقوط گیلز تنها به زمان بستگی دارد و بنابراین او تصمیم بسیار نادرستی گرفت که بهتر است خانواده سلطنتی گیلز را به قلمروی پرالان ضمیمه کند تا جان میلیونها شهروندی که ممکن بود به دلیل ناتوانی پادشاهی در محافظت از آنها، قربانی شیاطین شوند، نجات دهد.
«همه ما توی زندگی اشتباهاتی مرتکب میشیم، از زمانی که به دنیا میایم تا وقتی که میمیریم اشتباه میکنیم. تا زمانی که از اشتباهات خودمون درس بگیریم تا برای بار دوم مرتکب اشتباه نشیم، زندگی ما بیهوده نخواهد بود.»
بای زهمین قبل از اینکه به عمق موضوع اشاره کند، با آرامش گفت: «اما، صرفنظر از اینکه بچه باشه یا بزرگسال، هر موجود زندهای که بتونه برای خودش استدلال بکنه، باید عواقب کارهای خودش رو بپذیره. در نهایت، دنیایی که ما تو اون داریم زندگی میکنیم، واقعاً صلحآمیز نیست، حتی اگر در ظاهر اینطوری به نظر برسه.»
لو نینگ، شیانگ فنگ، ون یون، ون یان، و قطعاً بسیاری از بچههای جوان دیگر با فرارسیدن آخرالزمان بر روی زمین رنج زیادی کشیده بودند. حتی برخی بیشتر از دیگران، اما باز در آخر همه آنها رنج میکشیدند. آنها مجبور بودند سریعتر خود را وفق دهند و بالغ شوند و یاد گرفتند که هر یک از اعمالشان پیامدهایی خواهد داشت که باید آن را بپذیرند.
زیرا آنها همراه با بزرگسالان روی زمین به جهنم پرتاب شده بودند، کودکانی مانند لو نی...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
