جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 829
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 829: آخرالزمان در آخرالزمان
«تو... چرا اینجوری به من نگاه میکنی؟»
وقتی چشمان زمردین سرافینا با چشمان سیاه بای زهمین برخورد کرد، نهتنها شگفتزده، بلکه مبهوت شد. او تاکنون به شیوههای مختلفی به او نگاه کرده بود، او متوجه قدردانی او در نگاهش و همچنین توجه او به خودش شده بود، با اینحال، این اولین باری بود که سرافینا احساس کرد و متوجه شد که بای زهمین با نیت قتل به او نگاه میکند.
جوانترین دختر پادشاه گیلز فوراً از اینکه به این شکل مورد نگاه او قرار گرفته بود، بسیار ناراحت شد. به هر حال، نوع نگاهی که او امید داشت روزی از سوی بای زهمین دریافت کند، کاملاً مخالف نگاهی بود که در این لحظه از او میدید.
از سوی دیگر، بای زهمین بلافاصله به سؤال سرافینا پاسخ نداد. افکاری که در آن لحظه داشت، بسیار ساده اما در عینحال پر از پیچیدگی بودند که تصمیمگیری را برای او دشوار میکرد.
آیا سرافینا به او خیانت کرده بود؟ بای زهمین نمیخواست اینطور به آن فکر کند.
با اینحال، با توجه به اینکه این یک تصادف خیلی بزرگ بود، فکر نکردن در مورد آن سخت بود!
دنیای ایونتاید بسیار بزرگ بود، بسیار بزرگ. قلمرو پادشاهی فئورا به اندازه قلمرو پادشاهی میستون بود که او اخیراً آن را فتح کرده بود، گسترده بود، اما درست در جایی که پس از تعقیب شدن توسط سرافینا به آنجا رسیده بود، همان جایی بود که به نظر میرسید 5 دشمن منتظر او بودند.
چیزی که بیشترین تردید را در بای زهمین برانگیخت، این حقیقت بود که 5 دشمنی که به او نزدیک میشدند، دشمنان عادی نبودند؛ بلکه آنها تکامل دهندههای روح بسیار قدرتمند بودند!
اگر دشمنانی که در حال نزدیک شدن به آنها بودند، تنها تکاملدهندههای روح طبقهبندی نشده یا تکاملدهندههای روح مرتبه اول یا شاید حتی تکاملدهندههای روح مرتبه دوم بودند، بای زهمین احتمالاً چندان شک نمیکرد و به سادگی فرض میکرد که آنها فقط بدشانسی آوردهاند و به قلمرو دیدهبانهایی که در حال انجام مأموریت هستند، نزدیک شدهاند. با اینحال، بای زهمین با تمام وجود شک داشت که 5 روح تکاملدهنده روح بالاتر از سطح 100 به طور تصادفی در حال دیدهبانی منطقهای باشند که او به آن وارد شده است!
«زهمین، آروم باش.»
صدای لیلیث در سرش طنینانداز شد و بای زهمین واقعاً با شنیدن صدای مهربان او، آرام شد.
«من شکهای تو رو درک میکنم، اما فکر نمیکنم اون دختر به تو خیانت کرده باشه. درسته که یه چیزایی تو این ماجرا عجیبه، اما باور نمیکنم کسی که با این چشمها به تو نگاه میکنه، حاضر باشه تو رو در معرض خطر قرار بده.»
او نفس عمیقی کشید و به آرامی سرش را تکان داد، نمیخواست باور کند یا حتی فکر کند کسی که با تمام قلبش به او اعتماد کرده بود به او خیانت میکند. به هر حال، سرافینا دیگیلز جان او را نجات داده بود و در بزرگترین زمان نیازش از زمان آغاز آخرالزمان به او کمک کرده بود.
او دستور داد: «سرافینا، پشتسر من وایسا.»
بای زهمین سردرگمی را که احساس میکرد، نادیده گرفت و با حرکتی سریع شمشیر بزرگش و خنجر حماسیای را که پس از کشتن قاتل سایه به دست آورده بود را بیرون کشید.
ح...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.