فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 839

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
چپتر 839 : دگرگونی بدن

 
 
 
بای زه­مین به قدرت فیزیکی خود بسیار اطمینان داشت و در عین­حال اعتمادش به دفاعش بسیار بالا بود. به­ویژه پس از اینکه مهارت پوست نقره‌ای مرتبه دوم خود را به مرحله بعدی، استخوان­های‌ طلایی مرتبه سوم، در غارهای مورچه بافنده در چین تکامل داد.
[استخوان‌های طلایی (مهارت غیرفعال مرتبه سوم) 
سطح 1: پوست شما آنقدر سخت می‌شود که اکنون هیچ سلاح پیش تکامل خارج از دسته نابودی نمی‌تواند از دفاع شما عبور کند. سلاح‌های مرتبه 0 قادر به بریدن شما نیستند و سلاح‌های مرتبه 1، 40% تأثیر کمتری بر شما دارند. سختی اندام‌های داخلی شما 2 برابر مرحله قبل می­شود و اسکلت استخوانی شما اکنون معادل اسکلت طلایی است که دفاع طبیعی شما را 5 برابر می­کند. آمار استقامت شما به طور دائم +700 امتیاز افزایش می­یابد.]
 
با تکامل مهارت پوست نقره‌ای به استخوان‌های طلایی، بای زه­مین مطمئن بود که فقط یک مشت از یک موجود مرتبه سوم، در صورتی که با 80 درصد از کل قدرت فیزیکی خود به حمله پاسخ دهد، نمی‌تواند به او آسیب بزند. با این­حال، با تعجب و ناباوری، مشت راستش خونریزی می‌کرد و پوست دستش واقعاً تا گوشتش پاره شده بود.
درست است که اورک غول­پیکر در برخورد قبلی مزیت داشت، زیرا از بالا به پایین ضربه زده بود که گرانش و وزن را به قدرت فیزیکی وحشتناک او اضافه می‌کرد، اما بای زه­مین انتظار چنین نتیجه‌ای را نداشت. به خصوص که طرف مقابل هیچ مهارتی را فعال نکرده بود!
 
«هاهاهاها!»
خنده قدرتمند پادشاه اورک توجه بای زه­مین را جلب کرد و با نگاهی به جلو، دید که زیلوگ با چشمان آبی آسمانی بزرگش درحالی­که دست راستش به طور مکرر می‌لرزید به او نگاه می‌کند.
زیلوگ به بای زه­مین نگاه کرد و با خنده‌ای بسیار دوستانه گفت: «پسر انسان، بد نیست! وقتی اون پادشاه انسان پیر، فیلیپ قبلاً به من گفت که یه عضو خوب برای اتحادمون داره، انتظارات بالایی داشتم، اما وقتی متوجه شدم که تو فقط در مرتبه اول هستی، اعتراف می‌کنم که ناامید شدم و حتی احساس خیانت کردم. منظورم اینه که، کی با عقل سلیم انتظار داره یه تکامل‌­دهنده روح انسان سطح 50 قدرت کافی برای مبارزه با قوی‌ترین­های جهان رو داشته باشه؟ تو هم با من موافق نیستی؟ هاهاها!»
ملکه مار می­لین و پادشاه گیلز با چشمان گشاد به زیلوگ نگاه کردند. هیچ کدام از آنها نمی‌دانستند که پادشاه اورک را به خاطر کاری که انجام داده بود احمق بنامند یا باهوش.
«خب، حالا که همه اینجا می­دونن تو اینقدر قدرتمند هستی، فکر می‌کنم حتی اون ساحر می­لین هم احساس راحتی بیشتری می­کنه که توی میدان جنگ به تو اعتماد کنه، اینطور نیست؟ پاهاهاهاها!»
«زیلوگ، می‌خوای تا حد مرگ یخ بزنی؟»
«اوه، اینقدر کسل کننده نباش پیرزن. ما پیرترها به کمی شادی در زندگی‌مون نیاز داریم، اینطور فکر نمی‌کنی؟»
بای زه­مین دو موجود از نژادهای مختلف را نادیده گرفت و دوباره به مشت راستش نگاه کرد که خون به آرامی حتی از طریق دستکش رزمی جاری بود. با آهی پیچیده، دست­کاری خون را فعال کرد و  زود به دلیل بازسازی سریع بافت‌های شکسته یا آسیب دیده سوزش خفیفی را از مشتش احساس کرد.
او خیلی مغرور بود که فکر می‌کرد یک تکامل‌ دهنده روح در سطوح میانی مرتبه سوم نمی‌تواند در یک حمله رودررو به او آسیب برساند. حداقل نه یک جنگجو، زیرا جادوگران داستان جداگانه‌ای داشتند. با این­حال، زخم روی دستش دوباره چشمانش را باز کرد.
«اوم؟» به نظر می‌رسید زیلوگ متوجه نگاه گیج بای زه­مین شده است و با تجربه بیش از 700 ساله‌اش، درک احساس مرد جوان برایش دشوار نبود. نگرش قبلی او تغییر کرد، زیرا صدایش جدی و عمیق شد و مشت راستش را بلند کرد و با آرامش گفت: «پسر انسان، اگرچه ایده کمی دارم که چرا چنین حالتی به خودت گرفتی، بذار به تو ب...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی