فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس

قسمت: 840

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
چپتر 840 : دلیلش برای دوست داشتن او

 
 
 
زمان به سرعت سپری شد و در چشم برهم زدنی، هفت روز از آغاز سومین آخرالزمان گذشت.
در طول هفت روزی که گذشت، جنگ بین تمام نژادها به طور مداوم شدت گرفت، تا جایی که اطراف هر شهر انسانی عملاً به یک کشتارگاه تبدیل شد و جنگل‌ها به قصابی‌هایی بدل شدند که در آن‌ها جانوران جهش‌یافته با یکدیگر یا سایر دشمنانی که جرأت می‌کردند در مسیرشان قرار بگیرند، می‌جنگیدند.
بوی خون در هوای هر خیابانی که کسی در آن قدم می‌گذاشت، حتی اگر از دیوارهای شهرها دور بود، قابل استشمام بود.
سه روز پیش، خبری تکان‌دهنده در سراسر دنیای ایونتاید منتشر شد که کل نژاد بشر را به لرزه درآورد.
پادشاهی سیریان، یکی از پادشاهی‌های غربی جهان با قدمتی بیش از 6000 سال، سقوط کرده بود.
با انتشار خبر نابودی یکی از 49 پادشاهی که حافظ نژاد بشر بودند، هر انسانی احساس کرد که زمین زیر پایش به شدت می‌لرزد.
پادشاهان پادشاهی‌های هم‌مرز که قادر به باور چنین خبری نبودند، هر کدام دو پیشاهنگ با قدرتی فراتر از سطح 50 را اعزام کردند. اما خبری که این پیشاهنگان پس از 48 ساعت به پادشاهی‌هایشان بازگرداندند، وحشتی را در دل آن چهار پادشاه انداخت.
پنج شهر پادشاهی سیریان غرق در خون شده بودند و بیش از نه شهر کوچک‌تر با خاک یکسان شده بودند. هیچ بازمانده‌ای یافت نشد و سرهای بی‌شمار انسان‌ از شاخه‌های درختان آویزان شده بودند، چشمان باز و مملو از ترسشان برای همیشه بر آن جمجمه‌های بی‌جان نقش بسته بود.
با وقوع چنین فاجعه عظیمی، سکوت برای سایر پادشاهی‌ها غیرممکن بود، به‌ویژه با توجه به اینکه عامل این جنایت قطعاً موجودی فاقد هوش نبود. تمام نزدیک‌ترین پادشاهی‌ها، از جمله پادشاهی پرالان، حداقل یک ژنرال با سطح بالاتر از 90 را برای شناسایی و یافتن سرنخ‌هایی از عامل یا عاملان این حادثه اعزام کردند.
در قلب جنگل باستانی:
بوم!! بوم!! بوم!! بوم!!...
هم‌زمان با چرخش وحشیانه گردبادهای مانا که آسمان و زمین را به هم متصل می‌کردند، انفجارهایی از عمق جنگل باستانی به گوش می‌رسید و صاعقه­های بنفش به‌طور مداوم در میان ابرهای مملو از مانا می‌درخشیدند.
 
[شما قدرت روح صدپا مکنده خون مرتبه اول، سطح 46 را دریافت کردید.....]
[شما قدرت روح شاهین آتشین مرتبه اول، سطح 48 را دریافت کردید.....]
[شما قدرت روح مار اسیدی تجزیه‌­گر مرتبه اول، سطح 49 را دریافت کردید.....]
 
بای زه­مین پس از نابودی آخرین دشمن در اطرافش، شلاقی را که در هفت روز گذشته به­عنوان سلاح استفاده می‌کرد، برداشت و با نگاهی به صحنه خونین اطرافش، آهی کشید.
بای زه­مین زیر لب زمزمه کرد: «فکر می‌کردم با تعویض سلاح‌، حملات ظریف‌تری انجام میدم، اما ظاهراً غیرممکنه.» او درحالی­که چمباتمه زده بود تا برشی عمیق بر سر مار مرتبه اول ایجاد کند و وجود یا عدم وجود سنگ روح را بررسی کند، زیر لب زمزمه کرد.
لیلیث که بر شاخه ضخیم درختی نشسته بود و پاهای کوچکش را معصومانه تکان می‌داد، با خنده به همه­چیز نگاه کرد و گفت: «برادر کوچولو زه­مین، این ضرب‌المثل رو نشنیدی؟ مهم نیست یه میمون ابریشم بپوشه، در نهایت باز هم میمونه.»
بای زه­مین بدون اینکه برگردد، زمزمه کرد: «آره، من این ضرب‌المثل رو هم شنیدم که مهم نیست یه ساکیباس 100 ساله چقدر تکامل پیدا کنه، در نهایت باز هم پیرزنه.»
"..." پلک چپ لیلیث چند بار پرید، او همیشه موضوع سن را مطرح می‌کرد که به نوعی نقطه ضعف او بود. لیلیث سعی کرد آرامش خود را حفظ کند و با لبخندی مغرورانه گفت: «اینطوریه؟ خب، تو آرزو می‌کنی بتونی یه ساکیباس 100 ساله خاص رو در آغوش بگیری. متأسفانه نمی­تونی این کار رو انجام بدی، چون خیلی ضعیفی!»
بای زه­مین اصلاً از سخنان لیلیث متزلزل نشد، در نهایت، حقیقت برای او توهین‌آمیز نبود. او درحالی­که سنگ روح کوچک سبز تیره را تمیز می‌کرد، با آرامش گفت: «لیلیث، لیلیث، تا به­حال این ضرب‌المثل رو شنیدی؟ گاو پ...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی