جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس
قسمت: 855
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 855: نگرانیهای لیلیث: به سوی سیاهچال
روز بعد، در پشت قلعهی خانواده ی سلطنتی پادشاهی گیلز.
روز بعد، در پشت قلعهی خانواده ی سلطنتی پادشاهی گیلز.
تعداد کمی از مردم پشت کوه جمع شده بودند، تعداد آنها به سختی از ده نفر بیشتر بود. به غیر از مردم، همان تعداد موجود جهش یافته از نوع هوا، در گوشهای با زینهای چرمی برای سواری راحت و با افسار، مطیعانه در انتظار بودند و به اسب میمانِستند.
شاه فیلیپ به جمعی از مردم که در مقابلش بودند نگاه کرد و پرسید: «خب، همه آمادهان؟» قیافهاش جدی بود و با صدای واضحی گفت: «ما نمیدونیم داخل اون پورتال چه اتفاقی قراره بیفته و این رو هم نمیدونیم که با چی قراره مواجه بشیم، بنابراین هر کسی که بخواد عقبنشینی کنه، الان زمان بدی نیست.»
بعد از ظهر دیروز، پس از اینکه تکامل دنیای شب به مرحلهی سومش، تکمیل شد و پس از ظهور گرداب سیاهرنگ عظیم، شاه فیلیپ و برخی از مهمترین شخصیتهای پادشاهی به همراه زیلوگ و میلین به صورت اضطراری در اتاق تاج و تخت گرد آمدند. زیلوگ و میلین بخش مهمی از متحدان بودند که معنا و هدف وجودشان، به دست آوردن گنجینهی متولد شده بود.
پس از چندین ساعت بگو مگو، همهچیز به این واقعیت رسید که پادشاهی گیلز در این نبرد برای گنجی که به تازگی پدید آمده بود، شرکت خواهد کرد. حتی اگر احتمالات قطعی نبودند، صرفِ امکان دستیابی به گنج درجهی افسانهای، برای جلو راندن تمام پادشاهی، فراتر از کافی بود، حتی اگر شکست به معنای سقوط آن پادشاهی بود.
حتی با وجود این همه سال تاریخ، پادشاهی گیلز و نود و هشت درصد از پادشاهیهای بشری در سراسر جهان، حتی دارای گنج درجهی افسانهای هم نبودند، که این، نادر بودن و اهمیت آن را بیش از پیش آشکار میکرد. دقیقاً گنجینههایی با این عظمت بودند که به پادشاهیهای مادر این امکان را داده بودند که به پادشاهیهای والد و منشا تبدیل شوند و در طول قرنها بر پادشاهیهای دیگر چیرگی یابند.
لیام با حالتی جدی در چهرهی خوش سیمای جوانش، گفت: «اعلیحضرت، من، لیام آنورث، با وجود خونی که توی رگهام جاریه، توسط گیلز پذیرفته شدم و توسط دیوارهاش محافظت شدهام. من عهد کردم که برای محافظت از این پادشاهی بجنگم و بمیرم، بنابراین این کاریه که انجام خواهم داد.»
الیس که در کنار او ایستاده بود، سرش را تکان داد: «پدر، ما همه شهروندان گیلز هستیم. صرفنظر از موقعیت، همهی ما موظفیم برای خیر خونهی خودمون بجنگیم.»
«خب... حداقل ما نمیتونیم اجازه بدیم پادشاهی دیگهای گنج رو بگیره، حداقل اگه از نژاد دیگهای باشه.» سرافینا درحالیکه این حرف را میزد، چندین بار دستانش را تکان داد و بهنظر میرسید که برای نبرد آماده است.
شاه فیلیپ با حالتی بسیار سردرگم به دخترانش نگاه کرد. دهانش مکرراً باز و بسته شد، انگار میخواست چیزی بگوید، اما تلفظ کلماتش سخت بود.
به عنوان یک پدر، فیلیپ دیگیلز امیدوار بود که دو دخترش بتوانند به جای رفتن به مکان ناشناختهای که هیچکس نمیدانست روالش چگونه است یا آنجا توسط چه چیزی استقبال خواهند شد، در قلعهای بمانند که در آن امن هستند؛ به خصوص پس از از دست دادن همسرش در جنگ با شیاطین، عاطفه و مراقبت فیلیپ نسبت به خانوادهاش کاملاً انفجاری رشد کرده بود و بیش از هر چیز دیگری میخواست از آنها بدون توجه به عواقب آن، محافظت و مراقبت کند.
با اینحال، شاه فیلیپ میدانست که دفاع و حملات الیس و همچنین حمایت سرافینا، مطمئناً کمک بزرگی خواهد بود و احتمالاً تفاوت لازم را در ن...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب جادوگر خون: بقا همراه یک ساکیباس را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی


