NovelEast

ازدواج با یک شرور دل‌رحم

قسمت: 126

تنظیمات

چپترصد و بیست و ششم: شیانگ دودو اصلا متوجه این جو بد و عجیب غریب نشد.(1)

زندگی از قبل برای اعضای قبیله کوچک خرس زمستانی سخت بود. تگرگ، توفان و صاعقه ناگهانی، زندگیشون‌رو بدتر کرده بود. دو خرس که باعجله به سمت قبیله شیر باد می‌رفتند، بخاطر توفان مجبور شدند برای پناه گرفتن در جنگل توقف کنن.

اون‌ها مجبور شدند به فرم خرسیشون تبدیل بشن. پوشش ضخیم از خز خرس، ازشون دربرابر باران محافظت می‌کرد.

معلوم بود که اون دونفر از گونه‌های عادی خرس نیستند. خرس جوان‌تر، تبدیل به یک پاندای سفید و مشکی غول‌پیکری شد. شیطان دیگه‌هم، تبدیل به خرس قهوه‌ای شد که اندازه‌اش کمی بزرگ‌تر از اون پاندا بود.

شیانگ دودو، پاندای غول‌پیکر سیاه و سفید فربه، یک مانعی رو دید که به‌طور طبیعی ساخته شده بود و باعجله با زبان خرسی برادر بزرگ‌ترش رو صدا زد: « برادر بزرگ‌تر! اینجا..! من یک دیوار سنگی می‌بینم، می‌تونیم اون‌جا از دست باران پناه بگیریم.»

اگرچه، بینایی اون‌ها به‌اندازه سایر شیاطین وقتی که به فرم حیوانیشون تغییر شکل می‌دادند، بهتر و تیز نمی‌شد؛ اما باز بیناییشون قوی‌تر از اهریمن‌های وحشی بود. شیانگ دودو در اواخر سطح دو قرار داشت و قدرت اون از برادر بزرگ‌ترش، که درمرحله اولیه سطح دو بود؛ بیشتر بود.

خرس قهوه‌ای سریع پاسخ داد: «دارم میام، اومدم.» شیانگ یوان، با عجله شیانگ دودو رو به سمت دیوار سنگی بیرون زده‌ای که می‌تونست از اون‌ها دربرابر باران محافظت کنه رو دنبال کرد.

اون‌ها قطعا با قدرتشون می‌تونستند باعجله از طریق جنگل، به راهشون به سمت قبیله شیر باد ادامه بدن؛ اما ضربه خوردن توسط باران و تگرگ احساس بدی بهشون می‌داد و به همین‌خاطر دوخرس تصمیم گرفتند که از دست آب‌وهوای بد یک‌جا پناه بگیرن و قایم بشن.

زمانی‌که اون‌ها به دیوار سنگی نزدیک شدند، متوجه این قضیه شدند که بیشتر از یک شیطان در اون مکان پناه گرفتن. فقط نقطه‌هایی که اون شیاطین انتخاب کرده بودند، از دور معلوم نبود.

بااین‌که شیانگ دودو بینایی عالی نداشت، اما اون اشتباه نمی‌دید. دو شیطان ازقبل، زیراون دیوار سنگی برامده، ایستاده بودند.

یکی از اون شیطان‌ها، جانور شکاری نر با حالتی هشیار بود‌. اون یک لباس پوست حیوانی خوب و با کیفیتی پوشیده بود و یک کیسه برآمده از جنس پوست حیوانی روی پشتش قرار داشت.*1

اون یکی یک شیر شیطانی زخمی بود، که به فرم حیوانیش دراومده بود و به گوشه‌ای از دیوار صخره تکیه داده بود و استراحت می‌کرد.

بخاطر مسافت و فاصله‌ای که بینشون قرار داشت، شیانگ دودو نتونست قدرت اون‌هارو تشخیص بده.

شیانگ یوان با رعایت ادب، دست برادر کوچک‌ترش رو که فقط می‌خواست مستقیم به اونجا بره و از بارون پناه بگیره رو گرفت. از دور، با کلماتی که اکثر شیاطین می‌تونستن اون‌رو بفهمن، پرسید: «آیا ما می‌تونیم به اونجا بیایم و پنهان بشیم؟!»

شیطان پرنده شکاری، فقط خیلی سرد گلوی خودش رو صاف کرد و دست به سینه شد.

لوزیران حتی متوجه سوال چیانگ یوان نشد. حالش بد بود‌. به خاطر جراحت‌های جدیش، به فرم حیوانیش برگشته بود. طول این فرمش، تنها حدود دومتر بود و یال‌هاش توسط باران خیس شده بود.

شرم‌آور بود که هیچ‌کدوم از شیاطان، بله نگفتند؛ اما اون دو برادر بعد از بررسی گزینه‌ها، تصمیم گرفتند به اونجا برن و از باران پناه بگیرند.

خوشبختانه، دیوار سنگی برآمده به اندازه‌ای بزرگ بود که بتونه چهار شیطان رو درخودش جا بده.

به‌منظور بهتر کردن تجربه دیگران در پناه گرفتن از باران، شیانگ دودو و شیانگ یوان به‌ترتیب به فرم انسانیشون برگشتند، تاهم فضای کمتری اشغال کنند و هم لباس‌های خیس و کهنه‌شون رو بپوشن.

شیانگ دودو که یک شیطان جوان برونگرا بود که از فضاهای شاد و پراز جنب‌وجوش خوشش می‌اومد؛ فقط برای مدتی طولانی تونست کسالت‌رو تحمل کنه. یکم بعدازاین‌که زیر دیوار پناه گرفته بودند، اون شروع به حرف زدن کرد: «هی بچه‌ها، کجا دارین می‌رین؟!»

شیانگ دودو به اطراف نگاه کرد. با دیدن این‌که هیچ‌کدوم از شیاطین بهش توجه نمی‌کنن، اون خجالت نکشید و به حرف زدنش ادامه داد: «من و برادر بزرگ‌ترم داریم به قبیله شیر باد می‌ریم. ما تقریبا به اون‌جا نزدیک شده بودیم که یهو هوا شروع به باریدن کرد. چه بارون سرد و سنگینی‌هم هست. من تقریبا مثل احمق‌ها، توسط تگرگ ضربه خوردم.»

وقتی صحبتش تموم شد، هیچ‌کس به تلاشش برای ایجاد مکالمه، جوابی نداد. شیانگ یوان برای برادرش احساس خجالت می‌کرد و می‌خواست بهش یادآوری کنه که از این‌کار دست بکشه؛ اما شیانگ دودو اصلا متوجه این جو بد و عجیب‌غریب نشد.

شیانگ دودو به آرومی به شیطان پرنده شکاری نزدیک شد و ازش پرسید: «برادر، کجا داری می‌ری؟!»

شیطان پرنده نر اونقدرهاهم که به نظر می‌رسید، سرد و غیرصمیمی نبود. از اون‌جایی که خرس شیطانی برای پرسیدن سوال ازش پیشقدمی کرده بود. جواب داد: «قبیله گرگ آتش.»

«اوه؟» شیانگ دودو سرش رو مالید. «ما تازه از اونجا میایم.»

شیطان پرنده نر به‌طور واضحی، برای لحظه‌ای مکث کرد. وقتی که سوال پرسید، لحن صداش یکم شل شده بود.

«واقعا؟»

یادداشت مترجم:

*1 کلمه ای که اینجا برای پرنده شکاری بکار برده شده بود، رپتور(raptor) بود؛ به عنوان مثال پرنده هایی مثل شاهین، جغد و عقاب. نه دایناسور رپتور. برای اینکه کلمه واضح باشه من معادل فارسی رو به کار بردم.

کتاب‌های تصادفی