NovelEast

پادشاه ابعادی

قسمت: 104

تنظیمات

قسمت 104: سالن نگهبان (1)

بینهایم در حالی که کانگ‌جون را به سمت ورودی راهنمایی می‌کرد گفت: «تو قبلا راجبش شنیدی. اما فقط یه فرصت برای ورود به این مکان وجود داره. امیدوارم که چیز خوبی بگیری.»

او نمی‌توانست بیشتر از این جلو برود.

کانگ‌جون کسی بود که در را باز می‌کرد.

با این حال، او نباید نگران نحوه باز کردن در باشد. با نزدیک شدن کانگ‌جون، درهای عظیم خود به خود باز شدند.

او نمی‌توانست ببیند که چه چیزی داخلش است.

خوشبختانه به محض ورودش داخل ساختمان قابل دیدن شد.

در آنجا نُه در وجود داشت!

چیز دیگری به جز آن درها در آنجا نبود.

روی هر دری شکل یک جفت بال حک شده بود:

روشنایی؛ تاریکی؛ فراوانی؛ افسون؛ آتش؛ آب؛ باد؛ زمین؛ و آشوب.

همانطور که کانگ‌جون چند قدمی راه رفت، درهای بال‌های آشوب به خودی خود باز شدند.

هشت در باقی مانده محکم بسته شده بودند.

-یعنی فقط می‌تونم از اون در عبور کنم؟

کانگ‌جون قلبش را آرام کرد و وارد شد.

کوئونگ!

در به خودی خود بسته شد و کانگ‌جون شروع به جستجو در اطراف اتاق کرد.

اتاق بزرگی بود.

نه، نمی‌توان آن را اتاق نامید.

در کمال تعجب، انتهای اتاق قابل مشاهده نبود.

فقط این نبود.

به عقب نگاه کرد و در از بین رفته بود.

البته که دیوار پشتی هم رفته بود.

-ا... این؟

کانگ‌جون در فضایی بزرگ و ناشناخته گیر افتاده بود.

بعدا چطور باید آنجا را ترک می‌کرد؟

با این حال، کانگ‌جون پس از اندکی تماشای اطراف، از حدس و گمان دست کشید.

-اگر چیزی به‌دستم برسه، در دوباره ظاهر می‌شه.

این در مقایسه با چیزهای عجیب و غریب مختلفی که در هوامونگ پدیدار شده بود، چیزی نبود.

مدتی منتظر ماند و همانطور که انتظار می‌رفت چیزی در آسمان برق زد.

همانطور که پایین آمدند، درست مثل ماهی شروع به چرخیدن در اطراف کانگ‌جون کردند.

صدها شمشیر، سپر، عصا، کمان، لباس، کتاب و غیره در اطراف کانگ‌جون حرکت کردند.

-این‌ها گنج‌ها هستن.

آن‌ها یادگارهایی بودند که توسط فرماندهان هوامونگ به جا مانده بود.

کاملا روشن بود که گنج‌ها حداقل درجه افسانه‌ای دارند.

کانگ‌جون وقتی به سلاحی که به سمتش می‌آمد فکر می‌کرد هیجان زده بود.

با این حال، به طرز عجیبی، هیچ یک از گنجینه‌ها به سمت کانگ‌جون حرکت نکردند.

کانگ‌جون یک شمشیر بلند می‌خواست که از خود نور زیادی بپراکند. با این حال ناکارآمد بود.

درحالی که کانگ‌جون به آن نزدیک می‌شد آن عقب می‌رفت.

-فکر نکنم اون شمشیره ارتباطی به من داشته باشه...

او آن را می‌خواست چون نسبتاً قدرتمند به نظر می‌رسید، اما اگر ارتباطی با آن نداشت، لازم نبود.

-یعنی باید چیز دیگه‌ای رو انتخاب کنم؟

سپری کریستالی که نوری مرموز از خود ساطع می‌کرد!

وقتی نزدیک آمد همه چیز دور شد.

-لعنتی

در نهایت کانگ‌جون تصمیم گرفت دیگر انتخاب نکند.

اگر رابطه‌ای بود خودشان به سراغش می‌آمدند.

با این حال، تمام گنجینه‌هایی که دور او بودند در هوا پرواز کردند و دیگر دیده نشدند.

هیچ یک از آن‌ها به کانگ‌جون نرسیده بودند.

در همان زمان یک نفر در مقابل کانگ‌جون ظاهر شد.

مردی حدوداً 40 ساله با چشمان ژرف و موهای مشکی بود. شمشیری بلند در دست داشت.

به سمت کانگ‌جون دوید و فریادی کوتاه زد.

«اگه می‌خوای قوی‌تر بشی من رو بکش.»

وقتی صحبتش تمام شد برقی از شمشیرش بلند شد.

کانگ‌جون ناخوداگاه جلوی ضربه شمشیر را گرفت.

-اوه! باورنکردنیه!!

کانگ‌جون متحیر شد.

مردی ناشناس ظاهر شده بود و ناگهان به او حمله کرد.

از آنجایی که گنج‌ها ناپدید شده بودند و نبردی شروع شده بود، این باید آموزشی باشد که رینکار متذکر شده بود.

بنابراین، از آنجایی که فرصتی نادر نصیبش شده بود باید از وضعیت موجود خرسند می‌بود.

با این حال، حمله‌ای که به سمت او انجام شد، چیزی جز برش بهشتی نبود!!

فقط کانگ‌جون و کلونش می‌توانستند از مهارت‌های سبک شمشیر خونین بهشتی استفاده کنند.

چگونه از شمشیر یک مرد ناشناس بیرون آمد؟

«تردید نکن. اگه با حریف قدرتمندی روبرو شدی، گردنت از قبل به باد رفته!»

با این جملات صریح و رک، ضربه دیگری را رویش فرود آورد.

کانگ‌جون با شمشیرش جلوی ضربه را گرفت. سپس با عجله جلو رفت و به سینه مرد ضربه زد.

نزدیک قلبش بود.

سپس جسد مرد در دود ناپدید شد.

پیامی در همان زمان ظاهر شد.

[1000 قدرت آشوب به‌دست آمد.]

با کمال تعجب، او قدرت آشوب را دریافت کرد. به جای تجربه و گره‌ها، قدرت آشوب بود!

همچنین 1000 امتیاز بسیار!

-شگفت انگیزه!

با این حال، زمانی برای این شگفتی وجود نداشت زیرا دو نفر ظاهر شدند و به سمت کانگ‌جون هجوم بردند.

«قدرت شمشیر خون بهشتی ​​شکست ناپذیره!»

«اجازه می‌دم طعمش رو بچشی!»

هر دوی آن‌ها فریاد زدند و برش بهشتی را به سمت کانگ‌جون نشانه رفتند.

شمشیر کانگ‌جون به شدت حرکت کرد و جلوی دو برق شمشیر را گرفت.

در همان حال برگشت و شمشیر خود را به چرخش درآورد.

گلوی یکی را برید و بر قلب دیگری زد.

آن‌ها در انفجار دودی رفته بودند.

[1000 قدرت آشوب به‌دست آمد.]

[1000 قدرت آشوب به‌دست آمد.]

-این یه آموزشه؟

لبخندی روی صورت کانگ‌جون نقش بست. حتی اگر چیز دیگری هم نبود، او به دریافت قدرت آشوب از تمرین راضی بود.

به این دلیل که قدرت آشوب در بال‌های او به سرعت در حال پر شدن بود.

در این حین افراد بیشتری ظاهر شدند.

سه نفر بودند.

یکی از آن‌ها گفت.

«بقا. هر چقدر بیشتر زنده بمونی چیزای بیشتری به‌دست میاری!»

هنگام صحبت کردن به جلو حرکت کردند.

این بار این یک مهارت نبود بلکه حرکات سبک شمشیر خونین بهشتی بود.

وقتی سطح کانگ‌جون بیشتر شد، با پیشرفته شدن سبک شمشیر خونین بهشتی همراه بود.

این شامل بیش از 100 حرکت بود.

اگر مجبور بود همه چیز را از پایه یاد بگیرد، نمی‌دانست چقدر زمان می‌برد.

خوشبختانه هر بار که سطح بالا می‌رفت یک حرکت جدید به ذهنش خطور می‌کرد.

نه تنها در ذهنش، بلکه در جان و بدنش هم حک می‌شد، گویی او برای مدت طولانی تمرین کرده بود.

اگر قدرت به درستی اعمال می‌شد، حتی اگر از مهارتی استفاده نمی‌کرد، قدرت تخریب بالایی داشت.

شمشیر کانگ‌جون بدن هر سه‌شان را نابود کرد.

بدنشان در دود پراکنده شد.

او 3000 امتیاز قدرت آشوب به‌دست آورد، سپس چهار مرد دیگر ظاهر شدند.

با این حال، فاصله‌ای در مهارت‌هایشان وجود داشت، بنابراین تعداد برای کانگ‌جون معنی نداشت.

از آن زمان، او نمی‌دانست چند نفر را کشته است.

یک پیام ناگهانی ظاهر شد.

[قدرت آشوب بال پر شده.]

[آیا می‌خواهید آن را به مرحله بعد تقویت کنید؟]

[بله/ خیر]

کانگ‌جون هنگام مبارزه پیام را خواند.

-قدرت آشوب برای ارتقا به مرحله 5 مورد نیاز است: 32000/32000

-یعنی باید ارتقاش بدم؟

در صورت شکست، او 32000 امتیاز از قدرت آشوب را از دست خواهد داد.

با این حال، هر بار که یک نفر را می‌کشت، قدرت آشوب را دریافت نمی‌کرد.

به این دلیل بود که بال‌ها نمی‌توانستند قدرت آشوب بیشتری را در خود جای دهند.

بنابراین بهتر بود حتی اگر شکست می‌خورد تقویت شوند.

-درسته! قوی‌تر کردن!

درست مانند مرحله 4، مرحله 5 حتی دشوارتر بود.

همه ده‌ها بار گفته بودند که شکست خوردن طبیعی است.

هکسیا 36 بار شکست خورد و با اینکه کانگ‌جون به او قلب داد، باز هم مردد بود.

-به شکست فکر نکن.

البته کانگ‌جون انتظار داشت که شکست بخورد.

سپس.

هواک!

بال‌های کانگ‌جون ناگهان به طرز درخشانی تابید.

در همان زمان، مردانی که به سمت کانگ‌جون می‌دویدند ناپدید شدند.

[بال‌های آشوب به مرحله 5 تقویت شده است.]

[قدرت حمله شما بسیار افزایش یافته است.]

[سلامتی 3000 امتیاز افزایش یافته است.]

[انرژی جادوی سیاه 3000 امتیاز افزایش یافته است.]

-ا... این!!!

کانگ‌جون فکر کرد اشتباه دیده است.

با این حال، تردیدی وجود نداشت.

بال‌های آشوب به مرحله 5 تقویت شده بود.

به راستی ناگهانی موفق شده بود؟

او دو بار در مرحله 4 شکست خورده بود، به همین خاطر خودش را آماده ناکامی‌های بیشتری برای مرحله 5 کرده بود.

«واهاهاها! شگفت انگیزه!»

به هر حال این مهم بود که موفق شده بود.

قدرت تخریبش به طور قابل توجهی افزایش یافت و سلامتی و انرژی جادوی سیاه او هر کدام 3000 امتیاز افزایش یافت.

فقط این نبود.

[شما اراده حمله را بیدار کردید.]

[زمانی که سلامتی شما به زیر 50 درصد برسد، همه حملات حاوی قدرت آشوب هستند و این قدرت تخریبتان را به شدت افزایش می‌دهد.]

[این امکان وجود دارد که از اراده حمله هنگامی که اراده جنگ فعال است استفاده کنید.]

این مهارتی بود که به‌طور خودکار زمانی که سلامتی‌اش به کمتر از نصف می­رسید قدرت حمله او را افزایش می‌داد.

به ویژه، اگر از اراده جنگ استفاده می‌کرد، دفاع دشمن صفر می‌شد.

-این عالیه.

اگر با کمتر شدن سلامتی‌اش او قوی‌تر می‌شد، می‌توانست صدمات زیادی به دشمن وارد کند.

(مرحله 5 بال‌های آشوب)

-رتبه: افسانه

-بال‌هایی با اراده‌ای آشفته.

-امکان پرواز آزادانه وجود دارد.

-سلامتی +8000، انرژی جادوی سیاه +8000.

-با بالا رفتن مرحله، قدرت حمله به طور قابل توجهی افزایش می‌یابد.

-مقاومت در برابر تمامی خواص بسیار افزایش می‌یابد.

-اراده بقا هنگامی که سلامتی به زیر 30 درصد برسد به طور خودکار فعال می‌شود.

-شما می‌توانید یک کلون احضار کنید.

-قابلیت استفاده از اراده حمله.

-اراده حمله زمانی که سلامتی به زیر 50 درصد برسد به طور خودکار فعال می‌شود.

-با شروع از مرحله 2، یک مهارت منحصر به فرد در هر مرحله به‌دست می‌آید.

-از مرحله 4، احتمال شکست افزایش می‌یابد.

-قدرت آشوب برای ارتقا به مرحله 6: 0/256000 مورد نیاز است.

قدرت آشوب مورد نیاز برای مرحله بعدی 256000 بود.

مرحله 6 خود به خودی یک دیوار بود!!!

اگر سنگ قمر را با عصاره عوض می‌کرد، به بیش از 17000 سنگ قمر نیاز داشت.

چه احساسی خواهد داشت اگر آن همه آشوب را فقط برای شکست جمع آوری کند؟

-واقعا نمی‌خوام زندگی کنم...

او ناگهان در مورد سطح بال رینکار کنجکاو شد.

آیا قوی‌ترین فرد در زمین هوامونگ موفق شده بود به مرحله 6 برسد؟

او دوباره می‌پرسید که آیا در آینده فرصتی وجود دارد یا نه.

به هر حال خوشحال بود که بال‌هایش قوی شده بودند.

-سلامتیم واقعا شگفت انگیزه.

پس از رسیدن به مرحله 5، سلامتی و جادوی سیاه او افزایش پیدا کرده بود.

سلامت: 9470/9470

انرژی جادوی سیاه: 9020/9020

در نتیجه، هر دو از 9000 امتیاز فراتر رفتند.

او به سطح بالاتر نرفت اما به حداکثرشان بازیابی شدند.

این قدرت تقویت بال‌ها بود.

به ویژه، سلامتی او نزدیک به 1000 بود، بنابراین او احساس نشاط بی‌نهایتی داشت.

یک استقامت پرتوان!

او احساس می‌کرد که برای چند ماه نیازی به خوابیدن ندارد.

با این حال، اکنون زمان دلخوشی نبود.

در این بین کسی دوباره ظاهر شد.

او همان لباس و ظاهر قبلی را داشت، اما قدرتی که از او می‌آمد کاملاً متفاوت بود.

«بقا. اگر زنده بمانید، چیزهای زیادی به‌دست خواهید آورد.»

یک بار دیگر گفت هرطوری که شده زنده بمان.

در عین حال، یک حمله!

سه برق در جهات مختلف پرواز کردند.

-این چیه!؟

برق‌ها به وضوح برش بهشتی بودند، اما سه تا و در جهات مختلف پرواز می‌کردند.

-یه چیزی شبیه این ممکنه؟

با این حال، او وقت نداشت که آن را زیر سوال ببرد. باید حمله را متوقف می‌کرد.

کاکانگ! کاکانگ!

کانگ‌جون شمشیر خود را حرکت داد و همه‌شان را دفع کرد.

سپس مرد نزدیک شد و از برش تسلیم ناپذیر بهشتی استفاده کرد.

پاااااپاپاپا!

او دو برش تسلیم ناپذیر بهشتی را یکباره بیرون داد.

یکی به میان تنه.

یکی به سمت پاها.

دو موج موازی به سمت میان تنه و پاهای کانگ‌جون رفتند.

 

کتاب‌های تصادفی