NovelEast

پادشاه ابعادی

قسمت: 118

تنظیمات

قسمت 118: پادشاه شیطانی سراتو (1)

[ماموریت 22] 12 ارباب عالی، از جمله ارباب سانتور و ارباب اژدهای بالدار را نابود کنید.

[پاداش] تجربه، 40000 گره، یک قطعه بعدی.

در آن لحظه کانگ‌جون مأموریتی دریافت کرد و سرشار از خوشی شد.

ماموریت‌ها همیشه سخت‌تر و سخت‌تر می‌شدند.

بدیهی‌ست که این ماموریت دشوارتر از ماموریت‌های قبلی بود.

با این حال، درجه سختیش با سرعت رشد کانگ‌جون مطابقت نداشت.

کانگ‌جون با یک حرکت می‌توانست آن را تمام کند.

با این حال، هرگز نمی‌توان پاداش را نادیده گرفت.

40000 گره بی‌معنی بود، اما قطعه بعدی مهم‌ترین مورد در حال حاضر بود.

اگر یک قطعه بعدی داشت، می‌توانست یک نقطه چرخشی ایجاد کند.

این تجربه همچنین یک برگ برنده بود.

اگر او ماموریت را کامل می‌کرد، بدون استثنا یک سطح کسب می‌کرد.

در همین حال، سراتو، پادشاه شیطان، کانگ‌جون را تماشا می‌کرد. اگرچه کانگ‌جون بسیار قوی بود، اما این هنوز در قلمرو سراتو بود. او قصد نداشت کانگ‌جون را تنها بگذارد.

«چیکار می‌کنی؟ برو و به اون مرتیکه حمله کن!!»

ارباب سانتور، ارباب اژدهای بالدار، گولم لیچ و دیگر اربابان عالی آنجا بودند.

آن‌ها به دستور ارباب خود، پادشاه شیطان سراتو، کانگ‌جون را محاصره کردند، اما سپس بر خود لرزیدند.

پایجیجیک!

به‌خاطر ظاهر شدن ناگهانی شمشیر بالای سر آن‌ها بود.

شمشیر جادویی لئون!

به محض اینکه رعد و برق آبی از شمشیر تابید، همچون قورباغه‌ای در جلوی مار به ناتوانی افتادند.

نه فقط به‌خاطر اینکه آن شمشیر، یک شمشیر درجه بندی اسطوریه‌ای بود.

مهم نبود که یک سلاح چقدر عالی باشد. آن‌ها از سلاح نمی‌ترسیدند.

بلکه به‌خاطر آن بود که آن‌ها هیبتی قدرتمند را از شمشیر جادویی لئون احساس کرده بودند.

کانگ‌جون نیز از این وضعیت شگفت زده شد.

شمشیر جادویی لئون فعلی با قلب کادیانا مجهز شده بود.

در نتیجه، نفس کادیانا در شمشیر جادویی لئون ساکن بود.

اگر کانگ‌جون به کادیانا اجازه می‌داد، می‌توانست شمشیر را با استفاده از اراده خود برای حمله به دشمن حرکت دهد.

او در مورد میزان قدرت کادیانا تعجب کرده بود.

با این حال، او تصور می‌کرد که کادیانا به اندازه قبل قدرتمند نیست. نه، در واقع، تمام توانایی‌های او در شمشیر جادویی لئون متمرکز شده بود و به نظر می‌رسید که حتی قدرتمندتر باشد.

چو چو چو! پاجیجیک!

در انتهای عرشه قایق بادبانی سیاه با نور آبی می‌درخشید.

پاسوسوسو.

سیزده ارباب عالی نتوانستند در برابر آن مقاومت کنند و به خاک تبدیل شدند.

[تجربه به دست آمده است.]

[14203 گره به دست آمده است.]

[قلب ارباب سانتور (افسانه) به دست آمده است.]

[11873 گره به دست آمده است.]

[نیزه اژدهای بالدار (افسانه) به دست آمده است.]

[زره سنگین اژدهای بالدار (افسانه) به دست آمده است.]

[ قلب عالیه شیطان (افسانه) به دست آمده است.]

  • ·····

هیچ جعبه نقره‌ای یا طلایی بیرون نیامد، اما سه قلب عالیه اربابان و دیگر افسانه‌های رتبه بندی شده برگ برنده بیرون آمد.

هیچ سنگ قمر و عصاره‌ای نبود.

البته هیچ امتیازی وجود نداشت.

-تجربه تقریبا صفره.

او سیزده ارباب عالی را حذف کرده بود، اما تجربه او تنها 0.1٪ افزایش یافت. اکنون که سطح فعلی او 131 بود، اربابان عالی دقیقاً مانند هیولاهای درجه پایین بودند.

-بهتره بعدا قدرت آشوب رو به دست بیارم.

بهتر بود تا هنگام شکست پادشاه شیطان فقط تجربه به دست می‌آورد.

با این حال، هنگامی که پاداش‌های ماموریت ظاهر شدند، لبخندی گرم روی صورت کانگ‌جون نقش بست.

[ماموریت 22 تکمیل شد.]

[به عنوان پاداش، تجربه کافی برای افزایش سطح شما داده خواهد شد.]

[40000 گره به عنوان پاداش داده شده است.]

[یک قطعه بعدی به عنوان پاداش داده شده است.]

از بسیاری جهات، ماموریتی آزاردهنده بود.

او وظیفه داشت 100 ماموریت را انجام دهد.

با این حال، اکنون او برای انجام مأموریت‌ها سپاسگزار بود.

افزایش سطح!

به لطف آن، او به سطح 132 رسید.

البته افزایش قدرت به اندازه کافی ناچیز بود، اما باز هم خوب بود.

«کوه! تو کی‌ای دیگه؟»

سراتو در حالت عادی نبود. او می‌توانست هیبتی قدرتمند را از شمشیر جادویی لئون احساس کند و از کانگ‌جون می‌ترسید.

او می‌دانست که اگر کشته شود، این احتمال وجود دارد که قلبش روی سلاح مجهز شود.

از سوی دیگر، کانگ‌جون امیدوار بود که مأموریتی دریافت کند.

این یک ماموریت برای از بین بردن پادشاه شیطان بود.

متاسفانه درجه سختی به اندازه‌ای کافی نبود که مسبب ماموریتی دیگر شود.

کانگ‌جون آنقدر مشغول فکر کردن بود که شانسی به سراتو بابت احضار سلاح داد.

داس ویرانگر

سوسوسو

چیزی به رنگ قرمز تیره در دستش ظاهر شد.

خیلی زود به یک داس بلند تبدیل شد.

داس ویرانگر قدرتمندترین سلاحی بود که سراتو داشت.

قسمت‌هایی از بدن که با داس بریده می‌شد دیگر قابل بازیابی نبودند!

این به‌خاطر هاله مخرب در داس بود.

هنگامی که سراتو داس ویرانگر را بیرون کشید، دیگر پادشاهان شیطان با نگاهی نگران از او دوری می‌کردند.

اگر آن‌ها با داس بریده می‌شدند، ناحیه بریده شده‌شان دیگر برای همیشه غیر قابل برگشت بود و بازسازی نمی‌شد. مخصوصاً اگر سرشان بریده می‌شد دیگر به طور کامل می‌مردند.

چند شاه شیطان در این راه مرده بودند. برای شیاطین هم همینطور بود.

سراتو یک دزد دریایی بدنام بود که به‌خاطر داس ویرانگر زنده مانده بود.

بنابراین، همین الان آن را بیرون کشید!

-کوکوکو! حرومزاده احمق!! باید قبل از اینکه این سلاح رو بیرون می‌آوردم من رو می‌کشتی!

سراتو با لبخند رضایت داس ویرانگر را تکان داد. او مصمم بود که سر کانگ‌جون را فوراً ببرد.

سئوکئوک!

با این حال، این دست راست سراتو بود که قطع شد. کانگ‌جون دست راست سراتو را که داس را نگه داشته بود قطع کرد.

«کوک!»

سراتو لرزید. کانگ‌جون دستش را پایین آورد و داس ویرانگر را از بازوی راست سراتو با بی‌میلی گرفت.

کواک.

سراتو با قدرت تمام سعی کرد که مانع گرفتن داس شود اما کانگ‌جون مشتش را به دور آن پیچید.

سوک.

کانگ‌جون داس را در دستانش گرفت.

[داس نابودی (اسطوره) به دست آمده است.]

[داس ویرانگر]

-رتبه: افسانه

-داس ویرانگر آسیب قدرتمندی دارد.

-ضربه جبران ناپذیری به دشمن وارد می‌کند.

-آسیب با هاله تاریکی بسیار افزایش می‌یابد.

«ضربه غیر قابل برگشت؟؟»

کانگ‌جون لبخندی زد و داس را روی گردن سراتو برد.

سوک.

«اوه!»

سراتو لرزید. البته، حتی اگر دست سراتو را قطع نکرده بود، کانگ‌جون می‌توانست او را شکست دهد.

با این حال، سراتو متوجهش نمی‌شد.

به این دلیل بود که فاصله بین او و کانگ‌جون خیلی زیاد بود.

کانگ‌جون در طول شکست ملکه کلاتر آتش روح، محدودیت دیگری را شکست.

قبل از شکستن محدودیت، او قدرت جنگی قابل مقایسه با کولادیکوس داشت. با این حال، حالا او مطمئن بود که می‌تواند مقابل کولادیکوس پیروز شود.

البته هنوز به مقام تعالی نرسیده بود.

به هر حال سراتو نمی‌توانست تصور کند کانگ‌جون یک فرد معمولی نیست.

به نظر می‌رسید کانگ‌جون داس را به آرامی می‌چرخاند، اما سرعت آن فراتر از سرعت سراتو بود. نمی‌توانست با چشمانش آن را دنبال کند.

سئوک

کانگ‌جون داس را دقیقاً در 1 میلی متری گردن سراتو متوقف کرد.

کوک!

سراتو نتوانست جلوی ناله‌اش را بگیرد.

او بهتر از هر کس دیگری از قدرت وحشتناک داس ویرانگر آگاه بود.

بلافاصله بعد از تماس با پوست، انرژی تخریب رویش کشیده می‌شود و گردنش را قطع می‌کرد.

برای همین او نمی‌توانست صحبت کند و به تمنا و التماس افتاد.

(ن...نجاتم بده! هر کاری بگی برات می‌کنم.)

اگر می‌مرد بیهوده بود.

او غرور خود را به عنوان یک پادشاه شیطان دور انداخت و برای زندگی‌اش التماس کرد.

سپس حس کانگ‌جون عجیب و غریب شد.

-به این نگاه کن؟!

در واقع، کانگ‌جون قصد داشت سراتو را به قدری بترساند که اطلاعاتی در مورد سیستم ابعادی به دست آورد و سپس او را بکشد.

آیا او قدرت یک پادشاه شیطان را داشت؟

کانگ‌جون فکر می‌کرد که گرفتن او غیرممکن است.

با این حال، اکنون چندان غیرممکن به نظر نمی‌رسید.

شاید 34 امتیاز جذبه او تأثیر داشت.

البته، ممکن است نامعقول باشد که یک پادشاه شیطانی خبیث را به پایگاه خود ببرد. با این حال، چه تفاوتی داشت وقتی که او دیو، هکسیا، و جادوگر تاریک، دریانا را پذیرفته بود.

هنگامی که شخصی به گروهش ملحق شد، مجبور می‌شدند که از دستورات کانگ‌جون بدون هیچ قید و شرطی اطاعت کنند. بنابراین، حتی برای یک پادشاه شیطان نیز غیرممکن بود که با او مخالفت کند.

غول، گرموز، دیگر خلق و خویی درنده از خود نشان نمی‌داد. او با کاجل و رودیام کنار آمد در حالی که آن‌ها زمانی دشمن هم بودند.

بنابراین، پادشاه شیطان پس از پیوستن به گروهش تغییر خواهد کرد.

به بیان دیگر. سوال درواقع این بود که چطور می‌توانست پادشاه شیطان را به عضو گروه خود درآورد، نه آنچه بعد از آن رخ می‌داد.

«می‌خوای زنده بمونی؟ اونموقع بعدش به گروه من ملحق می‌شی؟»

کانگ‌جون بدون آنکه داس ویرانگر را پایین بیاورد پرسید.

سپس حالت سراتو تغییر کرد.

غیرممکن بود که یک پادشاه شیطان به خانواده شخص دیگری بپیوندد.

البته، ممکن است استثنایی برای پادشاهان شیاطین درجه عالی وجود داشته باشد.

با این حال، یک پادشاه شیطان غرور خاص خود را داشت.

مایه تاسف بود که زیردست فرمانده دیگری باشد.

برای همین سراتو ترجیح می‌داد بمیرد تا آنکه به گروه شخص دیگری بپیوندد. فقط باید فریاد می‌زد تا گردنش را قطع کند.

با این حال، اکنون او احساس عجیبی کرد.

یک موجود ناشناخته در مقابلش بود، بنابراین احساس می‌کرد که غرورش صدمه نمی‌بیند حتی اگر به گروهش بپیوندد.

-دیوانگیه!!! یعنی دارم دیوونه می‌شم؟!

کاملا روشن بود که تصور کردن آنکه به گروه شخص دیگری بپیوندد دیوانگی‌ست.

با این حال، او به شدت مضطرب بود.

(هویتت چیه؟؟)

وقتی جواب کانگ‌جون را داد، چشمان کانگ‌جون درخشید.

«من فرمانده لوکان هستم. اگه به گروهم ملحق بشی تو رو نمی‌کشم. با این وجود به محض امتناعت تو رو می‌کشم. در اصل من از پادشاه شیطان خوشم نمیاد.»

(فرمانده! شگفت انگیزه. هرگز تو خیال هم نمی‌کردم فرمانده‌ای به قدرتمندی تو وجود داشته باشه.)

«خب چیکار می‌کنی؟»

(پس من یه شرطی دارم. قول بده اموالم رو از جمله این کشتی رو نمی‌گیری. البته داس ویرانگر رو هم باید برگردونی. اینطوری من عضو گروهت می‌شم.)

کانگ‌جون لبخندی زد و داس نابودی را برداشت.

«این شرط و شروط سخت نیستن. من فرمانده‌ای نیستم که اموال اعضای گروهم رو بردارم.»

این مایه تاسف بود چرا که داس ویرانگر یک اسلحه افسانه‌ای بود، اما ارزش آن را داشت که یک پادشاه شیطان به گروهش ملحق شود.

سراتو از داس ویرانگر استفاده می‌کرد، پس ارزشش را داشت.

سراتو پس از اینکه کانگ‌جون شرایط او را پذیرفت شگفت زده شد.

در حقیقت اگر کانگ‌جون شرایط را نمی‌پذیرفت هیچ کاری از دستش ساخته نبود که انجام دهد. بنابراین، وقتی کانگ‌جون بدون هیچ نگرانی پذیرفت، سرخوشانه شگفت زده شده بود.

«د-واقعا قول می‌دی؟»

سراتو اکنون در موقعیتی قرار گرفته بود که می‌توانست آزادانه صحبت کند.

«البته. ارتش و سلاحت رو بردار.»

پس از صحبت‌‌های کانگ‌جون، سراتو بازویش را برداشت و روی شانه‌اش گذاشت. سپس داس ویرانگر را به او تحویل داد.

   

کتاب‌های تصادفی