پروفسور کال
قسمت: 25
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
بخش25 《اولین برخورد》
سیاهچالهها از منابعی مهمی برای پادشاهی آمین به حساب میآیند. آنها محلهایی غنی از هیولاها، گیاهان کمیاب و کریستالهای جادویی هستند که همه در اعماق دالانهای این سیاهچالهها محفوضاند. به همین دلیل هم هست که تمامی ورودیهای این سیاهچالهها همگی توسط سربازهای پادشاهی محافظت شدهاند تا که از شکار غیر مجاز توسط افراد غیر مجاز جلوگیری شود.
به همین منظور انجمن ماجراجویان تشکیل شده است؛ برای آنکه افراد این انجمن به اعماق این سیاهچالهها سف کرده و منابع مرغوب داخل آنها را استخراج کنند آنها همچنین مامور هستند تا که تعداد هیولاهای داخل سیاهچالهها را در حد معینی نگه دارند. تنها افرادی که عضو انجمن هستند حق ورود به سیاهچالهها را دارند، چرا که تنها آنها هستند که تجربه و تعلیمات لازم برای مواجه با خطرات داخل سیاهچاله را دارا هستند.
پروفسور کال به راحتی از نگهبانان انجمن ماجراجویان گذشته است. طبق قراردادی که او با دین پتیکُت بسته است، او میتواند دسترسی کامل به تمامی سیاهچالههای پادشاهی آمین داشته باشد. دین پتیکُت به پروفسور کال ژتونی را داده که کال میتواند با نشان دادن آن به نگهبانان سیاهچالهها، به راحتی از آنان اجازه ورود بگیرد.
رایان و پروفسو کال به یکی از سیاهچالههای داخل پایتخت سفر کردهاند. رایان درحالی که در پشتسر پروفسور راه میرود، به سمت ساختمان بزرگی که خارج از سیاهچاله قرار دارد، حرکت میکند. او امروز وقتی که وسایلی خود را برای سفر جمع میکرد، نمیدانست چه چیزهایی را باید به خود به همراه بیاورد. او تنها مقداری خوراکی، چند تکه لباس و تعدادی دیگر از وسایلی که حدس می.زد به آنان نیاز پیدا میکند را با خود همراه آورده. رایان ابتدا سعی کرد تا که این وسایل خود را داخل انگشتر جادویی خود جای دهد، اما کاری از پیش نبرد. او وقتی که از پرفسور دلیل این مشکل را پرسید، به او گفته شد که او قدرت انگشتر جادویی را محدود کرده و رایان تنها اجازه دارد وسایلی را که همین الان در انگشتر هستند را از آن خارج و یا به آن وارد کند.
رایان به این کار پروفسور کمی اعتراض کرد، اما پروفسور او را متهم کرد که میخواهد داخل انگشتر با ارزش را با وسایل به درد نخورش پر کند! حال رایان با کوله پشتی سنگین خود وارد ساختمان شده و به اطراف خیره میشود. او ماجراجویان بسیاری را میبیند که در حال ورود و خروج از داخل ساختمان هستند؛ بیشتر آنان زرههایی از جنس چرم به تن دارند، تعدادی هم دارای زرههای آهنی هستند. بیشتر سلاحهای آنان، شمشیر و تبر هستند، البته در بین آنان کمانهای زهی و پولادین هم دیده میشوند.
بعد از چند دقیقه نگاه کردن، رایان متوجه موضوعی میشود.
_《آممم پروفسور، چرا تعداد جادوگرهای ماجراجو اینقدر کم هستش؟! تا الان من فقط تونستم دو و یا سهتا از اونها رو ببینم!》
پروفسوکال از لین سوال دستیار خود کمی عصبانی میشود. بعد از یک دقیقه سکوت، او پاسخ میدهد: 《چرا تعدادشون اینقدر کمه؟ خب یکم فکر کن پسر! به نظرت جادوگرها کی هستند؟ یک مشت نجیبزاده که از طبقههای بالا هستند؛ بعضی هم مثل تو شاید نجیبزاده نباشند، ولی از ثروت زیادی برخوردار هستند. برای یک جادوگر با چنین مشخصاتی، دلیلی وجود نداره که بخواد زندگیش رو توی سیاهچالهها به خطر بندازه. اونهایی که تو در اینجا دیدی، یا مثل من برای انجام تحقیقات به اینجا اومدند و یا جادوگرهای ورشکستهای هستند که برای کسب درآمد به اینجا اومدند...》
رایان هرچه که بیشتر به حرفهای پروفسور گوش میدهد، آنها بیشتر با عقل جور در میآیند. مطمعناً وقتیکسی ثروتمند باشد، هیچ دلیلی برای آمدن به چنین مکانهای خطرناکی هم ندارد. شاید کسی بتواند با وقت گذراندن در این مکانها و کشتن هیولاها برای خود شهرتی کسب کند، ولی آیا واقعاً این شهرت ارزش چنین سختی کشیدنی را دارد؟ رایان همانطو که بیشتر درباره حرفهای پروفسور فکر میکند، همراه با او وارد یکی از اتاقهای ساختمان میشوند.
داخل این اتاق، تنها دیوارهای چوبی همراه با چند تابلوی اعلانات به چشم میخورد. بر روی این تابلوها، مواد و لزوماتی که ماجراجویان باید برای استخراج به درون تونلهای متغیر سیاهچاله بروند، نوشته شده است. یکی از شگفتیهای سیاهچالهها همین است؛ آنکه تونلها و مسیرهای آن هر از چند گاهی شروع به تغیید پیدا کردن میکنند.
ئوریهای بسیاری درباره این رفتار سیاهچالهها وجود دار...
کتابهای تصادفی

