پروفسور کال
قسمت: 52
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 52:
«آغاز نبرد»
پروفسور کال به تنهایی در اتاقش نشسته بود و داشت یکی از انبوه وسایلی را که در اختیار داشت بررسی میکرد. این مکانیسم خاص، از یک کریستال شفاف بزرگ در مرکز پنج حلقهی میتریل که روی هرکدام صدها طلسم حکاکی شده بود، تشکیل شده بود و در حال حاضر در ارتفاع ده سانتی متری بالای میزی که او در آن نشسته بود شناور بود. کریستال، نور کهربایی درخشان را با سرعت هفتاد نوسان در دقیقه منتشر میکرد و زمان بین نوسآنهای نورانی رفته رفته کوتاهتر میشد. پنج حلقهی میتریل، درحالی که نور چند رنگی از سطح صیقلیشان منعکس میکردند، هرکدام در محور خودشان میچرخیدند.
این چیزی بود که او به صورت دورهای بررسی میکرد، اندازهگیری سطح مانایی که در یک منطقه خاص در گردش است. مانا یک نیروی نامرئی بود، بسیار شبیه میدان مغناطیسی دنیا، به طور طبیعی تولید میشد و بدون توجه به اینکه کجا بودید، تقریباً در سطح ثابتی بود. البته استثناهایی برای آن وجود داشت.
مانند آزمایشگاه زیرزمینی او. سطح مانا آنجا چندین برابر حد معمولی بود که درجاهای دیگر پیدا میشد. دلایل مختلفی برای این موضوع وجود داشت که او در طول این سالها کشف کرده بود. یکی از این دلایل خودش بود. او که یک "موجود جادویی" یا در اصطلاح هیولا بود، ناخودآگاه مقدار کمی مانا از خودش ساطع میکرد. گرچه این مقدار مانا تقریباً غیرقابل اندازه گیری بود، اما با گذشت زمان، و بخصوص از آنجایی که آزمایشگاه او زیر زمین بود و مانا نمیتوانست از آن خارج شود، سطح مانا بسیار افزایش یافته بود.
یک علت دیگر آن، دلیل اصلی او از ساخت آزمایشگاهش در آن مکان خاص بود، یک خط لِی. خط لی اصطلاحی بود که برای توصیف منطقهای که مانای جهان در آن تولید میشد بکار میرفت. خطوط لی در سراسر سیاره کشیده شدهاند، برخی بزرگ و برخی کوچک. این خطوط اندکی قبل از جنگ کشف شدند، بسیاری از موسسات و مکآنهایی که با جادو ارتباط داشتند، درست در بالای این خطوط ساخته شدند و مستقیماً از سطح بالای مانای در دسترس استفاده میکردند.
از زمان بازگشتش به دنیای بیرون، حداقل از آنچه در کتابخانهی آکادمی خوانده بود، متوجه شده بود که هیچ اشارهای به خطوط لی وجود ندارد. نمیدانست که آیا این اطلاعات نیز در میان شعلههای نبرد نابود شده و یا اخیراً دسترسی به آن محدود شده بود. اما پس از بررسی نقشهی همهی سیاهچالهای شناخته شده متوجه یک چیز عجیب شد. همهی آنه...
کتابهای تصادفی
