فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پروفسور کال

قسمت: 56

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل 56:

«کمک کردن»

«احمق!» زیباروی آسمانی غرغر کرد. انزجاری که روی صورتش نقش بسته بود شکوهش را از بین نمی‌برد. «یک احمق تمام عیار. این کشور محکوم به سقوطه.» او ادامه داد و با گله کردن پیش خدمتکاری که او را در کالسکه‌ی مجلل همراهی می‌کرد، عصبانیتش را تخلیه کرد.

شاهدخت الساندریا در حال حاضر در حال عبور از جاده‌ای بدون سنگفرش بود و با عجله به پادشاهی مورگانیا برمی‌گشت. پادشاه الکساندر یک جدول زمانی غیرممکن یک ماهه به او داده بود تا شخص یا افرادی را که او را نفرین کرده بودند بیابد، و در حال حاضر پنج روز گذشته بود. حداقل بیست روز طول می‌کشد تا او برگردد، و این به شرطی بود که بتواند تمام مسیر با سرعت فعلی خود پیش برود.

او مجبور شد بسیاری از اطرافیانش را پشت سر بگذارد و فقط سربازان نخبه و گارد شخصی خود را با خود برد. از آنجایی که تعداد افراد کمتر شده بود، توانستند سرعت خود را افزایش دهند، اما این به قیمت کاهش ایمنی تمام شد. با این حال، تعداد سربازان کمی بیش از صد نفر بود، و گارد شخصی او ده تا از بهترین شوالیه‌های زنی بود که در پادشاهی او وجود داشتند.

شاهدخت الساندریا در حالی که چهره درهم کشیده‌اش را آرام می‌کرد، پنجره‌ی چوبی کالسکه‌ که از آن بیرون را نگاه می‌کرد، بست. هوای سرد شب در سرد شدن روحیه او معجزه کرده بود. «سارا، چقدر تا روستای بعدی مونده؟»

خدمتکار، سارا، به سرعت پاسخ داد زیرا نقشه پادشاهی آمین را کاملاً مطالعه کرده بود. «با سرعت فعلی ما فقط سه روز دیگر. آیا ما آنجا استراحت خواهیم کرد؟»

آن‌ها در طول سفر برگشت به استراحت کوتاهی پرداخته بودند، اما نه بیش از آنچه لازم بود. ضروری بود که هر چه سریعتر برگردند، اما حتی او می‌دانست که زودی به استراحت مناسب نیاز دارند. سربازان هرگز شکایت نمی‌کردند، اما حتی یک شخص آموزش ندیده مانند او می‌توانست بگوید که آن‌ها در آستانه تحمل خود هستند، اسب‌ها نیز.همینطور

«بله، فکر می‌کنم مناسب است که در آنجا به درستی استراحت کنیم. می‌توانستیم در داخل روستایی که به تازگی از آن عبور کرده بودیم استراحت کنیم، اما چیزی کاملاً نامناسب به نظر می‌رسید، اینطور نیست؟»

سارا با تکان دادن سر موافقت کرد. «در واقع بله، بانوی من.»

آن‌ها مدتی قبل از یک روستای نسبتاً بزرگ عبور کرده بودند، او حوصله به یاد آوردن نام آن را نداشت. به نظر می‌رسید که ساکنانش مشکلی دارند، با عجله به اطراف می‌دویدند و خانه‌ها...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پروفسور کال را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی