فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پروفسور کال

قسمت: 61

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۶۱:

«بنشین.» مردی که روی یکی از صندلی‌ها نشسته بود، در حالی که پاهایش را روی هم انداخته بود، به او گفت: «نوشیدنی، از دره مونرو است. آنها بهترین براندی را درست می‌کنند.»

«البته اعلیحضرت.» دین پتی‌کت همان کاری را که به او گفته شد انجام داد و روی صندلی چرمی دیگر نشست. برای خودش نوشیدنی ریخت، براندی کهربایی در لیوان شفافش می‌چرخید و عطر تند بلوط زغالی و مرکبات می‌داد.

قبل از اینکه او یک جرعه از لیوان خود بنوشد، دین پتیکوات پیشنهادی به پادشاه داد. «حال مادرتان چگونه است؟ اگر اجازه دهید، مایلم فرصتی برای گفتگو با ایشان داشته باشم.»

پادشاه به آرامی سرش را تکان داد، لیوانش را روی میز کوچکی که بین آنها بود گذاشت. «حتما تو راه اینجا از کنارش رد شدی، نه؟ پدرم مرد خوبی بود، من فقط به خاطر اونه که زنده‌ام، می‌تونم ببینم چرا اینقدر پریشانه.» قبل از اینکه دوباره صحبت کند به دوردست خیره شد. «فکر می‌کنم اون من رو به خاطرش سرزنش می‌کنه. راستش، حتی خودم هم خودم را به خاطر آن سرزنش می‌کنم، بنابراین هیچ راهی وجود ندارد که از سرزنش او خلاص شوم.» آهی کشید. «تو اجازه من را داری، اما بدون توجه به هردستوری که از طرف من داده شده، اگر حوصله‌اش را نداشته باشه، ممکنه به تو اجازه نده باهاش صحبت کنی.»

«من درک می‌کنم، اعلیحضرت، از صمیم قلب به خاطر این فرصت از شما تشکر می‌کنم.» دین پتی‌کت گفت و تعظیم کوتاهی انجام داد.

«حالا، دیگر صحبت از این موضوع غم انگیز بس است.» پادشاه الکساندر با شور و شوق گفت و سعی کرد فضای شادتری را به اتاق وارد کند. «می‌خواهم به شما فرصتی برای خدمت به پادشاهی خود ارائه دهم، در واقع می‌توان گفت یک ارتقاء.»

دین سرش را بلند کرد و یکی از ابروهای پرپشت بالاتر از دیگری رفت. «یک ارتقاء اعلیحضرت؟ من در حال حاضر رئیس دانشگاه معتبرترین آکادمی در تمام پادشاهی هستم، چه مقام بالاتری برای من وجود دارد؟

مقام کنونی او چیزی بود که مورد طمع همه کسانی بود که اندکی جاه‌طلبی داشتند. او رسماً نسبت به یک دوک یا حتی یک مارکیز برتری نداشت، اما حتی آنها در خلوت به او احترام می‌گذاشتند. او به هیچ کس جز تاج پاسخ نمی‌داد و این آزادی را داشت که موسسه را به هر طریقی که صلاح می‌دید اداره کند. فقط یک موقعیت دیگر بالاتر از او وجود داشت و می‌توانست حدس بزند که پادشاه چه چیزی را به پیشنهاد می‌کند، اما از اینکه بفهمد آیا فرضش درست است یا نه، بیزار بود.

«همیشه چیزی برای ...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پروفسور کال را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی