فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پروفسور کال

قسمت: 62

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۶۲:

«مزد کار»

هشت سگ جهنمی مانند گروهی از کوسه‌های درنده که در اقیانوس علف‌های بلند شنا می‌کنند، پس از اینکه احساس کردند تعداد طعمه‌های مقابلشان افزایش یافته در چندین جهت منشعب شدند. سگ سردسته هیجان زده زوزه می‌کشید و در یک خط مستقیم به جلو می‌رفت.

با بیرون رفتن از چمن‌های بلند، درست قبل از جاده به خاکریز کوچکی رسید. ذهن ساده‌اش نمی‌توانست به این بیاندیشد که چرا طعمه‌ای که مدت‌ها به دنبالش بود اکنون داخل زمین فرو رفته است. فقط می‌دانست که بزودی می‌تواند شکمش را پر کند. آرواره‌اش را کاملاً باز کرد، دندآن‌های خیس از بزاق در افتاب ظهر می‌درخشیدند.

انفجاری از خاک و سنگریزه به بدن سگ جهنمی برخورد کرد و او را از مسیرش خارج کرد. پایش را از دست داد، با پهلو به زمین کوبیده شد، روی زمین سُر خورد و از طرف دیگر خاکریز پایین آمد. سگ شکاری خشمگین از جا پرید و آماده‌ی حمله به هرچیزی بود که به او آسیب رسانده.

با خرخری، چشمان سیاه سگ جهنمی به دنبال تهدید می‌گشتند. با شنوایی تیزش می‌توانست ضعیف‌ترین صداها را بشنود، حتی با غوغای دائمی فریادهای دو سری که از خاک بیرون زده بودند همچنان می‌توانست صدای ضعیف پرندگان را در دوردست تشخیص دهد. عطر عجیبی به بینی‌اش می‌پیچید، حسی ناآشنا در بدنش به وجود آمد و باعث شد که موهای پشتش سیخ بایستند. هنگامی که قدمی محتاطانه به سمت جاده برداشت، غرغر آرامی در گلویش پیچید.

یک قدم تبدیل به دو شد، دو تبدیل به سه، با ترس، سگ جهنمی به آرامی راه خود را به جاده خاکی باز کرد. به نظر همان چیزی بود که قبل از حمله به آن بود، فقط حالا یک سوراخ بزرگ درست در جلوی دو سر بیرون از خاک وجود داشت. فریاد دردناکی از جایی دورتر به گوش رسید، مشخص بود که یکی از همدسته هایش به نوعی زخم...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پروفسور کال را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی