فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پروفسور کال

قسمت: 74

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل74

«از دست دادن کنترل»

سرد بود، خیلی سرد. نه از آن سرماهایی که هنگام تغییر فصل احساس می‌کنید، بلکه سرمایی مومورکننده، سرمایی که در عمق روحتان آن را احساس می‌کنید و باعث می‌شود که سرجایتان خشکتان بزند. انگار که در یک جنگل تاریک قدم می‌زنید و ناگاه متوجه می‌شوید که هیولایی باستانی از میان تاریکی به شما چشم دوخته و هر لحظه آماده است تا دندان‌های تیز و پنجه‌های بلندش را در گوشت شما فرو ببرد و بدنتان را تکه پاره کند. خالص‌ترین نوع ترس.

او نمی‌توانست نفس بکشد، بدنش برای اکسیژن التماس می‌کرد، اما ذهنش امتناع می‌کرد، زیرا می‌ترسید که هر حرکتی، توجه شکارچی باستانی را که از مکانی نامعلوم به او خیره شده جلب کند. چشمانش گشاد شده بود، مردمک چشمانش گشاد شده بود تا بتواند حتی در نور خورشید ظهر راحت‌تر ببیند. به نظر می‌رسید زمان کند شده است، هر ثانیه چند دقیقه به طول می‌انجامید، تک ضربی از بال زدن پرنده‌ای که بالای سر او پرواز می‌کرد چندین نفس زمان می‌برد.

هاردی تیل ودر به‌طور نامنظم چشمانش را می‌چرخاند و ذهنش ناامیدانه تلاش می‌کرد تا اتفاقاتی را که درحال رخ دادن بود درک کند. نسیمی که به آرامی پوست در معرض دید او را نوازش می‌کرد مانند سوزن‌هایی از یخ بود که به گوشتش فرو می‌رفت. لباس‌های جادویی ظریفش اکنون کاغذ سنباده‌ای بود که پوست او را زخم می‌کرد تا جاییکه خون به آرامی از عضله صورتی زیر آن چکید. صدای تپش قلبش در سرش کوبیده می‌شد و او را دیوانه می‌ک...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پروفسور کال را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی