پروفسور کال
قسمت: 78
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 78:
«کیارا چی میبینی؟» کارور در حالی که از گروه دورتر میشد، پرسید.
کیارا اطرافشان را اسکن کرد، چشمانش با درخشش آبی میسوختند. «من بیشتر از پانزده تا شمردم، اما اونا سریع هستند، تیرم تقریباً داشت خطا میرفت.»
«تو و ویلیام میدونید چکار باید بکنید.» کارور در حالی که چشمانش را به جنگل دوخته بود، گفت: «جیک، به تروور بچسب و تا جایی که میتونی معجونهای مانا را به او بخورون. تروور، به طلسم کردن ادامه بده، اون مه لعنتی رو دور نگه دار. هنک و تیم، از اونها و کین محافظت کنید؛ سینا، با من بیا.»
با دستورات او، اعضای گروهش با حرکات روان و تمرین شده حرکت کردند. ویلیام، مردی که کمانی شبیه به کیارا داشت به سمت دیگر گروه حرکت کرد. او همیشه مراقب بود که در جهت مخالف همکارش قرار بگیرد. جیک مردی بود که لباس تمام سیاه پوشیده بود، او حتی صورت خود را پشت ماسک سیاه پنهان میکرد. او در حالی که مخفیانه در کنار ترور جابجا میشد، خنجر بلندی را بیرون کشید و آماده بود تا تیرهای دیگری را که مطمئناً به سمت آنها میآمد، سد کند.
هنک و تیم جنگجویان خط مقدم بودند که وظیفه داشتند بقیه را در پشت سپرهای فولادی ضخیم خود ایمن نگه دارند. در نهایت، سینا، او نیز یک جنگنده خط مقدم بود، اما بسیار شبیه رهبر آنها، یک شمشیرزن بود. او یک ریپیر خمیده را در دست راستش نگه داشت و در هر لحظه آماده حرکت بود.
یک تیر، سفیر کشان در هوا ظاهر شد و به سرعت پیکان دیگری از جهت مخالف آن را دنبال کرد. هر دوی آن تیرها توسط کیارا و ویلیام پاسخ داده شد، یکی دقیقاً به هدف برخورد کرد و دیگری با فاصلهی نزدیکی به خطا رفت. فحشهای بلندی از دور به گوش رسید و توجه هر یک از ماجراجویان را به خود جلب کرد.
مایکل قدم سنگینی به جلو برداشت، چشمانش ریز شد و به تاریکی پشت شکاف ...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب پروفسور کال را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی
