پروفسور کال
قسمت: 79
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل79:
«تجربه عاملی کلیدی است»
همه چیز متوقف شده بود، حتی نسیم ثابتی که توسط نیروی جادویی میوزید به نظر میرسید متوقف شده است. گروه ده نفری خود را آماده کردند، زیرا راهزنان دایره دورشان را محکمتر کردند. با توجه به اینکه نور سفید، هنوز توسط سنگ جادویی که در آسمان قرار دارد تولید میشد، آنها هیچ مشکلی نداشتند که ببینند واقعاً چقدر تعدادشان بیشتر است.
راهزن به خصوص زشتی جلو آمد، در حالی که تنها چشم سالمش با درخشش زرشکی کم رنگی میدرخشید. «اگه میتونستی همین الان بمیری، عالی میشد.»
کارور باتجربهتر از آن بود که خودش را با چنین شوخیهای بچهگانهای درگیر کند، بهویژه در شرایط پرتنشی مانند این. او نبردهای مرگ و زندگی بسیاری را از سر گذرانده بود. سالها تجربهاش به او هشدار میداد که این مردان بیش از آنچه در ظاهر نشان میدهند در چنته دارند. خوب، این واقعیت نیز وجود داشت که آنها توانستند از یک جراحت کشنده جان سالم به در ببرند.
«الان تسلیم بشید و من تضمین میکنم که بتونی بقیه عمرت رو تو معادن مس سپری کنی.» مایکل یک معامله ناخوشایند به مردان پیشنهاد داد.
کارور سرش را تکان داد. او فقط در چند روز گذشته با مایکل سفر کرده بود، بنابراین نمیدانست که چقدر در جنگیدن، بهویژه در برابر انسانهای دیگر، تجربه دارد. واضح بود که او به خوبی آموزش دیده بود، اما درگیر شدن لفظی با دشمن اشتباه تازه کارها بود. حتی همین حالا راهزنان مشکوک به آرامی در حال حرکت بودند و راههای فرار را میبستند.
راهزن یک چشم شروع به خندیدن کرد و پیشنهاد مایکل را به عنوان یک شوخی خنده دار تلقی کرد. «ای احمق! نمیبینی که تعداد شما کمتر از ماست.»
مایکل حرکت کرد. در کمتر از نیم ثانیه، فاصله بین خود و مرد یک چشم را بسته بود. او با استفاده از سپری که در دست چپش بود، به بدن مرد کوبید. مرد یک چشم که تعادلش را از دست داده بود، نتوانست درست به حملهی او جواب دهد.
ستاره صبح یک متری مایکل پنج کیلو وزن داشت و میخهای مخروطی به طول ده سانتیمتر از ...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب پروفسور کال را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی



