پروفسور کال
قسمت: 81
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 81:
«غرور یک پالادین»
مایکل در حالی که دوباره از جایش بلند میشد، نالهاش را فرو خورد. «و شما کی هستید که چنین خواستههای کلیشهای رو مطرح میکنید؟»
وقتی مایکل تازه وارد را زیر سوال برد، هیچ کس لحظهای را تلف نکرد، همه آنها آخرین معجون خود را مصرف کردند و بدن خسته خود را برای نبرد آماده کردند. به نظر نمیرسید که گمان کند به او توهین شده، مرد کت و شلوار پوش، توجه خود را به پالادین مقدس معطوف کرد. چند قدم بیصدا به سمتش برداشت. انگار پاهایش با زمین تماس نداشتند. کیارا نفسش را حبس کرد و متوجه شد که سایه مرد در حین حرکت کمی کج شده است.
«اینکه من کی هستم مهم نیست.» مرد شروع کرد. «تنها چیزی که مهمه اینه که آیا میخواید امشب زنده بمونید؟»
او بیانیه خود را با صدایی رعدآلود نشانه گذاری کرد و پاشنه خود را به زمین فرو برد. زمین با ضربه لرزید و خاک زیرپای مرد به رنگ قرمز گل آلود درآمد. این دومین دوستی بود که آن روز از دست داده بودند، مثل یک حشره زیر کفشهای براق مرد له شده بود. کیارا به اندازه کافی زندگی کرده بود که بتواند احساسات خود را کنترل کند، اما سایر اعضای گروه او از نظم و انضباط مشابهی برخوردار نبودند.
سینا درحالی که شمشیر خود را تکان میداد سمت مرد دوید. او ثابت ایستاد و به زن مسلح اجازه داد فاصله بینشان را ببندد. حالا که دست بالا را داشت، ناگهان به سمت چپ چرخید و شمشیر خود را به سمت بالا کشاله ران مرد تاب داد. شاید این شرافتمندانهترین حملهای نبود که میتوانست انجام دهد، اما افتخار فقط برای کسانی که زنده بودند مهم بود، در نبردی مانند این، هر تکنیکی مجاز بود.
شمشیر او هوا را تکه تکه کرد، اما این تمام چیزی است که با لبه تیزش بریده بود. مردی که آنقدر نزدیک به او ایستاده بود ناپدید شده بود و در یک چشم بهم زدن محو شده بود. سینا نمیدانست کجا رفته است، حتی پلک هم نزده بود و تمام مدت چشمانش را روی مرد قفل کرده بود. او ف...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب پروفسور کال را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی

