پروفسور کال
قسمت: 82
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 82:
کاین با گاز گرفتن لبش، با اکراه درخواست دوستش را پذیرفت. او شروع به خواندن طلسم خود کرد و نور خود را به ستون نوراحاطه کننده مایکل اضافه کرد. با افزایش طلسم، بدن مایکل بیشتر منبسط شد، بندهای چرمی زره او سرانجام نتوانستند تحمل کنند. صفحات بزرگ فولادی از بدنش افتادند، عضلات سختشدهاش در زیر پوست متورمش به خوبی قابل مشاهده بودند.
تئودور به شدت مجذوب اتفاقات رخ داده شده بود. قبل از اینکه تبدیل به یک خون آشام نجیب شود، او یک انسان بود، درست مانند کسانی که در مقابل او ایستاده بودند. چیزهای بسیار کمی از انسانیت او باقی مانده بود، حتی خاطراتش نیز محو شده بودند، اما یکی از ویژگیهای خود قبلیاش که حتی تولد دوبارهاش هم نتوانسته بود آن را تغییر دهد، تشنگی او برای نبرد بود.
می خواست بجنگد، هوس خونریزی داشت. فقط احتمال رویارویی با حریفی که میتواند زندگیش را تهدید کند او را بینهایت هیجان زده کرده بود. خونش شروع به جوشیدن کرد، دندانهایش بیاختیار دراز شدند و به راحتی از طریق پوزخند گستردهای که روی صورتش پخش شده بود قابل مشاهده بود. در اوج انتظارش، نور مقدس فروکش کرد و مایکل با سینهی برهنه ایستاد و به ستارهی صبحش چنگ زد.
بدون هیچ اخطاری، مایکل از روی زمین کنده شد و تودههایی از خاک سخت را همراه با انفجاری رعدآسا از خود به جای گذاشت. تئودور با او روبرو شد و در حالی که ماهرانه از ضربه مورب مایکل فرار میکرد، پنجهاش را به سمت او پرتاب کرد. مایکل برای اینکه به این سرعت شکست نخورد، با سرعتی که از بدن عظیمش بعید بود جاخالی داد و به جای ضربهای کشنده، فقط چند خراش سطحی دریافت کرد.
آنها با سرعتی بسیار سریع به تبادل ضربات ادامه دادند که چشم انسان نمیتوانست آن را دنبال کند. کارور با دهان باز ایستاده بود و کاملاً از نمایشی که در مقابلش اجرا میگشت در بهت فرو رفته بود. صاعقهای نورانی ناگهان ظاهر میشود، کسری از ثانیه بعد یک انفجار مهیب زمین را به حدی میلرزاند که درختان برهنهی جنگل نیز میلرزیدند. کاین پشت سر او ایستاده بود و مدام طلسم میخواند، او در آستانه سقوط بود و فقط میل به حمایت از دوستش در مبارزه با شیطان او را ایستاده نگه میداشت.
کیارا در کنار ایستاده بود و همچنان سر ویلیام را در آغو+ش گرفته بود. چشمانش مملو از مانا بود و تک تک حرکات دو هیولا را که در فاصله کوتاهی تا سرحد مرگ میجنگیدند دنبال میکرد. این جادوی او بود که نسلها در خانوادهاش منتقل میشد. توانایی تقویت دید و دیدن چیزهایی که دیگران نمیتوانستند ببینند، و در این لحظه، او آرزو میکرد که ایکاش میتوانست آن را غیرفعال کند.
از نظر بقیه نبرد برابر به نظر میرسید، ام...
برای خواندن نسخهی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید.
درحال حاضر میتوانید کتاب پروفسور کال را بهصورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید.
بعد از یکماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال میشود.
کتابهای تصادفی


