فصل 84: گفته می‌شد که سیاهچال عمدتاً از نامردگان تشکیل شده است و بسیار بسیار بزرگتر از تنها سیاهچال دو طبقه‌ای است که او قبلاً در آن بوده است. او شنیده بود که ماجراجویان تاکنون مجموعاً بیست و هفت طبقه را ترسیم کرده‌اند و بخش‌های ناشناخته بیشتری در انتظار کشف شدن هستند. پروفسور کال در حالی که کلاهِ ردای مشکی خود را روی سرش می‌کشید، در حالی که به سمت کوچه تاریک می‌رفت، در درون شب محو شد. شهر به خودی خود وسیع بود، به راحتی مساحتی بیش از هشتاد کیلومتر مربع را در بر می‌گرفت. هزاران ساختمان به روشی نامرتب کنار هم ساخته شده بودند و پیچ و خم‌هایی از کوچه‌های تاریک و بن‌بست‌ها را ایجاد کرده بودند. همانطور که او از منطقه طبقه بالای شهر دورتر می‌شد، به نظر می‌رسید که وضع بدتر می‌شود. ساختمان‌ها نه تنها بسیار نزدیک‌ به همدیگر ساخته شده‌ بودند، بلکه نشانه‌هایی از خرابی را نیز نشان می‌دادند. هیچ مسیر مشخصی برای دنبال کردن نداشت، فقط بی‌هدف در خیابان‌ها پرسه می‌زد و امیدوار بود که به سیاهچالی که دنبالش بود نزدیکتر شود. آسمان تازه داشت روشن می‌شد که متوجه شد چند جفت چشم دنبالش می‌کنند، از این ایده که ارازل و اوباش محلی سعی کنند تیزی شمشیرشان را بر علیه او آزمایش کنند استقبال می‌کرد اما متاسفانه هیچ کدامشان حاضر به این کار نبود. اکنون دیگر در حدود یک کیلومتری سیاهچال بود. می‌توانست جریان عظیم مانایی را که به سمت زندان زیرزمینی کشیده می‌شود، احساس کند. منطقه‌ی نزدیک سیاهچال بسیار گسترده از مناطق تجاری و مسکونی بود که او مجبورر شده بود از آن‌ها بگذرد. دیوارهای بلندی ورودی سیاهچال را که شبیه مقبره‌ی بزرگی بود احاطه کرده بودند. ساختمانی به همان اندازه بزرگ درست در بیرون دروازه‌ها قرار داشت. شعبه‌ای از انجمن ماجراجویان برای راحتی افرادی که به اندازه‌ی کافی شجاع بودند تا سیاهچال را به چالش بکشند اینجا ساخته شده بود. او به اطراف نگاه کرد و مکان ساختمان‌های قابل اعتنای دیگر را نیز به خاطر سپرد. ناگهان چشمانش به شگفت‌انگیز ترین منظره افتاد. این مکانی عالی برای ایجاد آزمایشگ...