فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پروفسور کال

قسمت: 85

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات
  فصل85:«در درون سیاهچال نامردگان»   سیاهچال لعنت‌شده، گودال مرگ، مدفن استخوان‌ها، این‌ها تنها تعدای از القابی بود که پروفسور کال از ماجراجویانی که می‌خواستند وارد این سیاهچال شوند شنیده بود. او در صفی طولانی درست در مقابل مقبره‌ی عظیمی که به عنوان ورودی سیاهچال عمل می‌کرد ایستاده بود. حالا که توانسته بود نگاهی دقیق‌تر به حکاکی‌های مقبره داشته باشد، می‌توانست زبان باستانی را که در نوشتن کنده کاری‌ها استفاده شده بود بخواند. با وجود تمام تزئینات و خوشنویسی‌ها، آن‌ فقط نام و جایگاه شخص مدفون در آن‌جا بود. او این نام را نمی‌شناخت اما می‌دانست که زبان مورد استفاده در حکاکی‌ها تنها چندصد سال قبل از اینکه او به انزوا برود رایج شده بود. مورد عجیب دیگر آنکه مقبره متعلق به یک نجیب‌زاده از ملتی منقرض شده در قاره‌ی دوردست شرقی بود. او دفترچه‌اش را بیرون آورد و شروع به نوشتن فرضیه‌های متعدد خود در مورد چگونگی انتقال این سازه از طریق اقیانوس وسیع و اینکه چرا از آن به عنوان ورودی یک سیاهچال استفاده می‌شود کرد. تنها چیزی که درباره‌ی جادوی مورد استفاده در سیاهچال‌ها می‌دانست این بود که به برای فعال کردن و اجرایش صدها روح مورد نیاز بود. وقتی نوبت به مکانیسم طلسم می‌رسید، او هنوز هیچ نظریه‌ای نداشت. این‌که چگونه تعیین می‌کند که چه چیزی را باید دوباره به چرخه بازگرداند و چه چیزی را مهر و موم کند؟ اینکه چرا به جای زندانی کردن اهدافش، آن‌ها را نابود نمی‌کند؟ آنقدر سوالات بی‌پاسخ داشت بود که نزدیک بود دیوانه شود. سرانجام، او قرار بود به زودی پاسخ سوالاتش را پیدا کند. صف به سرعت حرکت کرد. نگهبانان شهر فقط مجوز هر ماجراجو برای ورود به سیاهچال را بررسی می‌کرد. آن‌ها تمایلی برای بیرون کشیدن اجساد کسانی که اعتماد به نفس کافی برای به چالش کشیدن سیاهچال را داشتند اما فاقد توانایی لازم بودند نداشتند، بنابراین از تمام کسانی که خواهان ورود به سیاهچال بودند می‌خواستند تا شرایط حداقلی خاصی را رعایت کنند. وقتی که او مدال طلایی را که از شاهدخت گرفته بود به نگهبانان نشان داد، آن‌ها با تعظیمی احترام‌آمیز به او اجازه‌ی ورود دادند. وقتی وارد دخمه‌ی بزرگ شد با یک تابوت بزرگ و طلاکاری شده با زمردهای رنگارنگ و الماس‌های درخشان روبرو شد. پروفسور کال در حالی که سرش را تکان می‌داد، خرخری انزجارآمیز کرد. یک ماجراجوی هیکلی و عبوس، با یک تبر دو سر بزرگ بر پشتش، به سمت تابوت پرزرق و برق گام برداشت. او خنجری را که در جیب سینه‌اش پنهان شده بود بیرون آورد و شروع به بیرون کشیدن الماس بزرگی از درب تابوت کرد. ماجراجویان دیگری که از آنجا عبور می‌کرد به او توجهی نکردند. آن‌ها آشکارا چیزی را می‌دانستند که سارق قبر نمی‌دانست. با خرخری بلند، خنجر را با قدرت بیشتری فشار داد، در نهایت تیغه‌ی خنجر شکست و در هوا به پرواز درآمد اما الماس از جایش تکان نخورده بود، خنجر حتی نتوانسته بود درپوش طلائی را خراش دهد. مرد تبردار دستانش را روی کمرش گذاشت و درحالی که مات و مبهوت به تابوت خیره شده بود سر تکان داد. پروفسور کال با بی‌توجهی به فریاده...
برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پروفسور کال را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی