پروفسور کال
قسمت: 104
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۰۴: «پشت صحنه»
پادشاه مورگانیا، لکسینگتون مورگانیا، به نظر میرسید که در طول ماه گذشته چندین سال پیرتر شده است. سر پر از موهای خاکستریش که زمانی پرپشت و شاداب بودند، اکنون نازک و شکننده شده بودند. قبلاً به دلیل کهولت سن، چین و چروک داشت، اما حالا صورتش زردی بیمارگونهای به خود گرفته بود. کمبود خواب و استرس شدید او به حدی رسیده بود که از نظر جسمی بیمار شده بود. گزارشی که او در حال حاضر به آن گوش میداد، که توسط یکی از ملازمانش ارائه میشد، فقط بر بار او افزود.
«با هجوم افرادی که از نوکس فرار کردهاند، فروشگاههای مواد غذایی فقط به شرطی تا پایان زمستان میتوانند دوام بیاورند که جیرهها را به حداقل برسانیم. این بدون شک باعث مشکلات بیشتر مردم میشود و احتمال شورش را افزایش میدهد. در همین راستا، نگهبانان شهر برای مقابله با افزایش سرقتهای خرد، عمدتاً مواد غذایی از مغازههای محلی، تقاضای نیروی انسانی بیشتری دارند.» مردی که فهرست طولانی مسائل را در دست داشت، قبل از آنکه ادامه دهد، مکثی کرد.
«هر شب که میگذرد حملات هیولاها افزایش مییابد، جهت حملات نشان میدهد که جنگل کاسیان مرکز آن است. چندین حمله به جنگل برای کشف علت انجام شده است، اما تاکنون هیچ یک موفقیت آمیز نبوده است. انجمن ماجراجویان درخواستی را برای ماجراجویان با رتبه بالاتر ارسال کرده است، اما رسیدن آنها به شهر مدتی طول میکشد.»
«اسقف کرافت!» شاه لکسینگتون سرش را از روی دستش برداشت و نگاهش را به سمت مردی خوش لباس که در سمت راستش نشسته بود معطوف کرد. «به من گفته شد که یک پالادین و یک کشیش عالی رتبه هنوز از سفر خود به جنگل کاسیان بازنگشتهاند، آیا میتوانید جزئیات بیشتری ارائه دهید؟»
اسقف گفت: «متاسفانه این تنها چیزی است که میدانیم. ما در حال حاضر در حال آماده سازی نیروی قابل توجهی هستیم که ماجراجویان را هنگام ورود به جنگل همراهی میکنند. امیدواریم که در آن زمان مکان آنها را کشف کنیم.» در تمام طول مکالمه لبخند کوچکش از لبانش پاک نمیشد.
شاه لکسینگتون که از جواب مرد ناراضی بود، به سمت شخصی که داشت فهرست را میخواند برگشت. «ادامه بده.»
«هیچ تحرک جدیدی در شهر نوکس صورت نگرفته است، اما نگهبانان نتوانستهاند با جاسوسانی که ما در داخل شهر قرار دادهایم تماس بگیرند. میترسیم که آنها مجبور به پنهان شدن شده و یا کشف و اعدام شده باشند. نیروهای ما در ۸۰ کیلومتری جنوب شهر جمع شده و به محض دیدن ...
کتابهای تصادفی


