فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

پروفسور کال

قسمت: 105

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۱۰۵: «اندازه‌ش اصلاً مهم نیست»

پروفسور کال وقتی متوجه نگاه نگران روی صورت پسرک شد، پرسید: «اینقدر تعجب نکن پسر، پس فکر می‌کردی ما اینجا داریم چکار می‌کنیم؟»

«این کار ما رو نمی‌کشه؟ اگه روحمون رو تو اینا بزاریم؟» رایان نمی‌توانست تردید خود از انجام چنین کاری را ابراز نکند.

او زیاد در مورد روح تخصص نداشت، اما عقل سلیم بر سرش فریاد می‌زد که این ایده‌ی بسیار بدی است. تصور اینکه او در کالبد پالادین گیر افتاده و بدن خودش در مقابل چشمانش می‌میرد باعث شد که دنیا دور سرش بچرخد.

پروفسور کال درحالی که با تاسف سر تکان می‌داد زمزمه کرد: «معلما این روزا تو مدرسه چی به بچه‌ها یاد می‌دن؟»

رایان به مرد خیره شد. «تو کسی هستی که معلم ماست... پروفسور.»

پروفسور کال با پاک کردن گلوی خود، درس را به مسیر اصلی خود بازگرداند. «بگذریم، در پاسخ به سوال بسیار منطقیت باید بگم، نه، بدنت نمی‌میره. مغز، اگرچه بسیار شکننده و در مورد تو بسیار کوچکتر از حد معموله، اما هدفی رو دنبال می‌کنه. قلبت رو در حال پمپاژ خون نگه می‌داره و باعث می‌شه ریه‌هات به جذب کردن هوا ادامه بدن.»

رایان مطلقاً چیزی نگفت. فقط چشمانش را ریز کرد و به ادامه‌ی سخنرانی فخرفروشانه‌ی مرد گوش کرد.

«تنها عیبش اینه که بدنت اصطلاحاً بدون راننده خواهد بود، بنابراین، در حالی که روح تو عروسک گوشتی رو اشغال می‌کنه، کاملاً بی‌دفاع می‌شه. قبل از اینکه بپرسی، به همین دلیله که من چیز یک و چیز دو رو اینجا احضار کردم. تا زمانی که ما نباشیم، از بدنامون محافظت خواهند کرد.»

رایان سرش را تکان داد و دهانش را بست. پروفسور کال کتاب سیاهش را بیرون آورد و در میان صفحاتش جستجو کرد و متن صحیح را پیدا کرد. «حالا، زبانی که برای این طلسم استفاده می‌شه، زبان الف‌های باستانه. ممکنه هنوز چندتایی از پیر پاتال‌هایی که داخل درختاشون قایم شده‌اند به این زبان صحبت کنند، اما تا جایی که به ما مربوطه، این یه زبان مرده است. این طلسم بعد از ترجمه‌اش به زبان رایج ما کار نمی‌کنه، باور کنی یا نه، من خیلی تلاش کردم. پس این بدین معنیه که باید حین خوندن طلسم به دقت بهم توجه کنی.»

رایان نشان داد که متوجه شده است. «خوبه، حالا، دلیلی که من خون عروسک‌ها رو تخلیه کردم اینه که مقاومت بدن رو به حداقل برسونم. جسم هر موجود زنده‌ای منحصر به فرده، در اطراف روحش و در هماهنگی کامل با اون ساخته شده و اجازه می‌ده تا بین بدن فیزیکی و معنوی یکپارچگی ایجاد بشه. خون، نه تنها مواد مغذی و اکسیژن رو به سراسر بدن منتقل می‌کنه، بلکه مسیرهای مانا رو به همدیگر متصل می‌کنه که سرانجام به روح منتهی می‌شند. حذف خون به روح تو این امکان رو می‌ده که بعد از انتقال به عروسک، اتصال‌های جدیدی تو بدن ایجاد کنه که در نهایت باعث می‌شه کنترل بهتری روی بدن جدید داشته باشه، متوجه شدی؟»

«بله، پروفسور.»

«خوبه. به خاطر داشته باش، تا زمانی که روحت مسیرهای مانای مورد نیازش رو ایجاد نکرده، کنترلت بر بدن عروسکت بسیار محدود خواهد بود. تو قادر به حرکت خواهی بود، اما به سختی، و حواس پنجگانه‌ات به شدت دچار اختلال خواهند شد. پس زیاد شگفت‌زده نشو.»

«پروفسور!» رایان، همانند یک دانش‌آموز مودب د...

برای خواندن نسخه‌ی کامل لطفا یک حساب کاربری بسازید. درحال حاضر می‌توانید کتاب پروفسور کال را به‌صورت گروهی و با تخفیف ۱۰ لی ۳۰ درصد خریداری کنید. بعد از یک‌ماه نیز تخفیفات روزانه ۵۰ درصدی برای شما فعال می‌شود.

کتاب‌های تصادفی