همترازی با خدایان
قسمت: 88
برنده مسابقات بزرگ هنرهای رزمی تعیین شده بود.
سکوتی خفه کننده اتاق را فرا گرفته بود. همه در حال سنجش حس و حال چون موجین بودند.
ژوگه جینگ بیشتر از همهی حاضران جمع سرش را تکان میداد.
جینگ از خودش پرسید: چرا هارگان اون کارو کرد؟
هارگان قطعاً یکی از اعضای الیمپوس بود. به عنوان پسر زئوس، هیچ نشانه واضحتری از موقعیت وابستگیاش نسبت به الیمپوس وجود نداشت.
و یو وون در داخل الیمپوس به عنوان دشمن شناخته میشد.
تنها نقطه برخوردی که آنها داشتند باید در همان دور از مرحله آموزشی میبود اما این برای توضیح دادن رابطه بین این دو کافی نبود.
صدای جین وون سکوت را شکست: «پس، این ماموریت بزرگم تموم شد.»
چشمان همه به سمت او چرخید و تعداد کمی از افراد خندهی ناخوشایندی سر دادند.
«ها... هاها... د-درست میگید.»
«این مسابقات هم خیلی موفقیت آمیز بود.»
«خیلی چشم نواز بود.»
«چه رونق بزرگی برای انجمن رزمی بود. هاهاها!»
این واکنشها بسیار اغراق آمیزتر از حد معمول بود.
افرادی که تا چند لحظهی پیش نگران نائب لرد فرقه اهریمن بهشتی بودند حالا میگفتند که پیروزی یو وون برای قلمرو رزمی خوب است.
چنین ریاکاری آشکاری خنده دار بود.
موجین درحالی که این اتفاقات را تماشا میکرد، هیچ احساسی نداشت.
جین وون در حالی که نگاهش را به سمت جینگ و سوبیک میچرخاند، گفت: «حالا، فقط کار مهم بعدی باقی میمونه...»
درحالی که جینگ سیخ تر از قبل ایستاده بود سوبیک چشمانش را درویش کرد.
جینگ پرسید: «قصدت از درگیر کردن فرقهی شیطانی چیه؟»
فضای اتاق که داشت آرام میشد کمی متشنج شد.
جینگ و جین وون به هم خیره شدند.
رتبه داران اطراف آنها دلواپس شدند. آنها میدانستند که این دو با هم کنار نمیآیند اما آنها تا به حال چنین درگیری مستقیمی نداشتند.
جین وون، جینگ را سرزنش کرد: «درگیر کردن فرقه شیطانی... این روش خوبی برای بیانش نیست ژنرال.»
جینگ پاسخ داد: «اشتباه میگم؟»
جین وون جواب داد: «اونها فرقه شیطانی نیستن بلکه فرقه شیطان بهشتی هستند. و من درگیرشون نکردم. از اونها درخواست کردم که با ما اتحاد تشکیل بدن.»
جینگ سعی به صحبت کردن کرد: «میخوای بگی که-»
ولی جین وون حرفش را قطع کرد: «بهتر از درگیر کردن الیمپوسه، نیست؟»
اتهام جین وون باعث شد که افراد حاضر در اتاق سر و صدا کنند.
«چی؟»
«الیمپوس؟»
«رئیس کل منظورت چیه؟»
هوای اتاق سرد و سنگین شده بود و اکنون، اتاق با مانای اعمال شده توسط جین وون پر شده بود.
جین وون با لحنی تند گفت: «مسائل مربوط به قلمرو رزمی باید توسط ما مردم قلمرو رزمی حل بشه یا قصد دارید که این دنیا رو به الیمپوس بسپارید؟»
رفتارهای محترمانه او کاملاً ناپدید شده بود و حالا به صورت کلامی پرخاشگری میکرد.
جین وون داد زد: «تو باید خجالت بکشی، ژوگه جینگ!»
فوووو-!
انرژی جین وون تمام اتاق را پر کرد.
شیری که از زمانی که رئیس اتحاد رزمی کاران شد وانمود میکرد که مطیع است، دوباره بیدار شده بود و اکنون، غرش میکرد.
جینگ یکی از پنج نفری بود که در انجمن رزمی ماهرترین بودند. پس او کسی نبود که فقط با فشار کس دیگری دچار رعب و وحشت شود.
چیزی که جینگ درحال حاضر از آن میترسید جین وون نبود.
جینگ فکر کرد: اون تموم این مدت نظاره گر بوده. پس اگه الان بخواد حرکتی انجام بده...
رفتار جین وون با ورود فرقه اهریمن بهشتی تغییر کرده بود.
جینگ حدس زد: این به معنی اینه که اونم از قبل میدونسته؟
جینگ فکر میکرد که ممکن است جین وون نه تنها از نحوه ارتباط او و الیمپوس آگاه باشد، بلکه حتی ممکن است شواهدی برای تایید همهی آنها داشته باشد.
تنها یک دلیل وجود داشت که چرا جین وون دندان روی جگر گذاشته بود و آن این بود که بیش از نیمی از انجمن رزمی از جینگ حمایت میکردند، به همین خاطر او مطمئن نبود که بتواند در یک رویارویی تمام عیار پیروز شود. ولی حالا...
جینگ فکر کرد: با داشتن فرقه اهریمن بهشتی و شیطان آسمانی تو جبهه خودش، پویایی قدرت از هم پاشیده.
ناگفته نماند که جین وون جایگاه سیاسی و اخلاقی بالاتری نسبت به او داشت.
شانههای جینگ شل شد. فکر کرد: تمومه.
با دیدن اینکه جینگ از خودش دفاع نمیکند، رتبه دارانی که با جینگ آمده بودند نیز سر خود را پایین انداختند. آنها به طور غریزی احساس میکردند که اکنون قبیله نام گونگ و فرقه اهریمن با یکدیگر همکاری میکنند و قبیله ژوگه دیگر جایی در میان آنها ندارد.
اکنون عصر قبیله اشرافی نام گونگ و فرقه اهریمن بهشتی فرا رسیده بود.
«ببخشید که وقتی داری اینجا رو سر و سامون میدی وسط حرفت میپرم ولی باید یه سوال بپرسم.» موجین بعد از نگاه کردن به اتاق پر از رتبه داران گفت: «مون سوبیک دیگه کیه؟»
***
با کمک هون، یو وون اتاق تمرین قبیله نام گونگ را اجاره کرد.
درست مانند اتاق تمرین کوه بهشت، اتاقی بود که نمیتوانست از بیرون باز شود.
یو وون این مکان را برای ده روز اجاره کرده بود.
این اتاق تمرین برای حتی یک روز اجاره نیاز به مبلغ زیادی داشت اما یو وون نیاز به پرداخت هیچ امتیازی نداشت.
هون به یو وون گفت: «با حقارت به قبیله نام گونگ نگاه نکن. بدیهی هست که همچین امتیازی باید برای برنده مسابقات هنرهای رزمی فراهم بشه.» در صدای او غرور فراوانی برای قبیلهاش شنیده میشد.
با بازگشت به عمارت بزرگ قبیله نام گونگ، یو وون نگاهی گذرا به خاطرات قدیمی خودش داشت.
یو وون فکر کرد: اون موقع خیلی بزرگ به نظر میرسید.
بعد از ورودش به برج، این اولین جایی بود که شبیه به قصر بود. در آن زمان حتی رویای یو وون این بود که به یک رتبه دار از قبیله نام گونگ تبدیل شود.
ولی حالا... خیلی کوچیک به نظر میرسه.
در برج عظیم الجثه، قلعه های زیادی وجود داشت که به مراتب بزرگتر از عمارت قبیله نام گونگ بودند. الیمپوس، آسگارد و قلمرو آسمانی هرکدام قصری به اندازه یک ملت کوچک داشتند.
یو وون وارد اتاق تمرین شد و در فولادی که حدود 50 سانتی متر ضخامت داشت را بست.
فضای داخل اتاق آنقدر هم بزرگ نبود. اندازه آن تقریبا نصف اندازه اتاق تمرین در کوه بهشت بود.
قدم زدن-
صدای پای یو وون در داخل اتاق طنین انداز شد.
به لطف محفظه تمرینی که با مخلوطی از فولاد و عقیق ساخته شده بود همهی صداهای بیرون قطع شد.
کلیک-
یو وون بلافاصله جعبه چوبی را باز کرد و بلافاصله بوی تلخی به مشامش خورد.
این بوی [توپ دارویی بزرگ قرمز] بود.
[توپ دارویی بزرگ قرمز]
-اکسیری که هر سه سال یکبار در معبد شائولین ساخته میشود. این با استفاده از صدها ماده تشکیل دهنده و دستورالعمل خاصی که فقط معبد شائولین آن را میداند، ساخته شده.
-هنگام مصرف، کاربر مقدار زیادی نیروی مقدس به دست میآورد.
توضیحات آنقدرها هم خاص نبود. در واقع شبیه اکثر معجونها بود.
مهمترین جزئیاتش این بود که از صدها ماده ساخته شده بود.
با گذشت زمان روش تولید توپ بزرگ درمانی قرمز بهبود مییابه و ارزشش بیشتر میشه.
فقط هر سه سال ساخته میشد ولی این روشی ساختگی برای افزایش ارزش توپ درمانی نبود. این به این دلیل بود که کل انجمن رزمی و معبد شائولین باید با هم کار میکردند تا به سختی یکی از آنها را بسازند.
در حقیقت، گاهی اوقات آنها نمیتوانستند مواد لازم را تهیه کنند، بنابراین چیز دیگری جایگزین جایزه مسابقات بزرگ هنرهای رزمی میشد.
یو وون بدون هیچ تردیدی توپ درمانی را برداشت.
این یه شانس نصف نصفه.
سطح قدرت مقدس او تقریباً 100 شده بود بنابراین مطمئن نبود که حتی [توپ درمانی بزرگ قرمز] بتواند آمار او را در این سطح افزایش دهد یا نه.
شاید که فقط یک امتیاز بود اما رفتن از 99 به 100 کار آسانی نبود.
«خب، چیزی برای از دست دادن ندارم.»
او زیاد به آن وابسته نبود زیرا به دست آوردنش برای او دشوار نبود.
یو وون توپ درمانی را درون دهانش گذاشت.
قلوپ-
[توپ درمانی بزرگ قرمز] حس عجیبی داشت. با اینکه سفت بود به محض اینکه وارد دهانش شد مثل ژلهای نرم آب شد و پس از ذوب شدن کامل به مایع، وقتی که از گلویش پایین میرفت، خنکی طراوت بخشی در گلویش ایجاد میکرد.
فسسسس، فسس-
یک مانای بسیار متراکم و شفاف شروع به ورود به بدن یو وون کرد.
این اولین باری بود که یو وون توانسته بود [توپ درمانی بزرگ قرمز] را به دست آورد زیرا در زندگی قبلی خود، توانسته بود مقام دوم را به دست آورد.
«توپ درمانی بزرگ قرمز بسته به مصرف کنندش تاثیر کاملاً متفاوتی داره.»
«مردم قلمرو رزمی میگن که نحوه کنترل کی و تکنیک تنفس و جذبت مهمن اما اون چیزی که واقعاً اهمیت داره تمرکزته.»
«مثل اینکه تو چطور میتونی مانای بیشتری تو خودت نگه داری؟»
«آره.»
یو وون چیزهایی را که دوستانش -که توپ دارویی بزرگ قرمز را گرفته بودند -به او گفته بودند را به یاد آورد.
بخش اصلی مشترک پیام آنها "حفظ کردن" آن بود.
یو وون در یک موقعیت راحت روی زمین نشست و شروع به مهار انرژی توپ درمانی بزرگ قرمز که وارد بدنش شده بود، کرد.
اما به محض انجام این کار، انرژی توپ درمانی در بدنش شروع به نافرمانی کرد.
***
چکه-
عرق روی پیشانی یو وون میدرخشید و خونش احساسی مانند امواج متلاطم درحال برگشتن را داشت.
او احساس میکرد که اگر حتی برای یک ثانیه تمرکزش را از دست بدهد، انرژی بلافاصله از بدنش خارج میشود.
او به خودش گفت: آروم باش.
هر چه یو وون بیشتر زور میزد، انرژی بیشتر با او مقابله میکرد.
در ابتدا، او برای مدیریت کردن آن تلاش کرد. تقریباً با هر ذرهای انرژی که احساس میکرد از بدنش بیرون میزند، با فکر اینکه چقدر این کار بیهوده است، میخواست گریه کند. اما با گذشت زمان، یو وون شروع به کنترل کردن انرژی کرد.
فششش، فشش-
امواجی که در بدنش بیداد میکرد کمی آرام شد.
توپ درمانی به قدرت مقدس تبدیل شد و در بدن او جریان یافت اما با اینکه آرام تر شده بود، یو وون هنوز نمیتوانست بگوید که قدرت متعلق به اوست.
مرحله اول تموم شد.
اولین چالش این بود که قدرت توپ درمانی ذوب شده را تحمل کنید و مطمئن شوید که تا حد ممکن مقدار کمتری از آن نشت پیدا کند.
چالش دوم این بود که مانای موجود را به مانای خودتان تبدیل کنید.
یکم زمان میبره... یو وون درحالی که ابروهایش در هم فرو رفته بود این فکر را کرد. تا همهی اینو جذب کنم.
در آن زمان بود که...
فسس-
... توپ درمانی در بدن او شروع به تغییر کرد. توپ درمانی مایع اکنون مانای خالص را با سرعتی زیاد آزاد میکند و مانا مانند آب به آرامی جریان مییابد و در بدن یو وون جذب میشود.
انقباض-
این شروع مرحله دوم بود.
فسس، فسسس-
بدن یو وون شروع به جذب سریع انرژی توپ درمانی کرد.
چه خبره؟
تا همین چند لحظه پیش، او مشکل داشت و به سختی انرژی توپ درمانی را مهار کرده بود تا فرار نکند. اما حالا که توپ درمانی کاملاً به مانا تبدیل شده بود، او نیازی به اعمال نیروی بیشتر نداشت.
انگار مانا از یو وون اطاعت میکرد و به میل خودش تبدیل به مانای او میشد.
این به خاطر مهارت "ارباب مانا" هست؟
این چیزی بود که هربار که اکسیری را مصرف میکرد، احساس میکرد اما مهارت [ارباب مانا] این توانایی را داشت که اثر یک اکسیر را به حداکثر برساند. به لطف آن، این روند که معمولاً بسیار طولانی تر میشد تسریع پیدا کرد.
اگه اینطوریه...
همانطور که یو وون مانا را از طریق رگهای خونی خود به جلو میراند، خودش را آماده کرد.
فسسس-
هیچ دلیلی ندارم که آروم انجامش بدم.
مانا منتظر بود که برای او شود و یو وون دقیقاً همین را میخواست. دیگر حتی یک قطره مانا هم تلف نمیشد.
یو وون ساکت نشست و از مانای خالص و با چگالی بالا که بدنش را پر میکرد لذت برد.
تقریباً در زمانی که اکثر مانا جذب شده بود یو وون فکر کرد: پس ممکن نبود؟
از آن چیزی که انتظار داشت مقدار بیشتری مانا را از [توپ درمانی بزرگ قرمز] بدست آورده بود اما هنوز هم هیچ پیامی مبنی بر افزایش آمار او وجود نداشت.
به مقدار کافی نرسیدم؟
او فقط 99 لول قدرت مقدس داشت و حالا مانای بیشتری داشت، اما این به آن معنی بود که در نهایت نتوانسته است به سطح 100 قدرت مقدس برسد.
اگه حتی توپ درمانی بزرگ قرمز هم نتونه این کارو انجام بده، پس بعدش...
همانطور که یو وون برای قدم بعدی خود برنامه ریزی میکرد...
[قدرت مقدس شما یک واحد افزایش یافت.]
[قدرت مقدس شما به 100 رسید.]
[یک مهارت ذاتی از طریق این دستاورد بیدار شده است.]
سطح جدیدی از حواس برای بدن یو وون باز شد.
چشمان او برق زد و حواسش گسترش یافت.
انجامش دادم.
هیچ تضمینی وجود نداشت که دو بازیکن حتی اگر به یک سطح از آمار برسند قدرت یکسانی را بدست آورند. اما بیدار شدن یک توانایی از طریق آمار، مهارت ذاتی بازیکن بود.
حتی اگر قدرت با بازگشت به گذشته از بین میرفت، به طور کامل ناپدید نمیشد. و مهارت ذاتی که یو وون قبل از بازگشت به گذشته داشت مهارتی بود که با [چشمان سوزان طلایی] اگنگ مقایسه میشد.
[شما میدان حسی را به دست آوردید.]
چشمان یو وون باز شد.
چشمانش قرمز شده بودند. چشمانی که به معنی واقعی کلمه سوزان بود.
و همراه با آن، یک مهارت نهایی، یعنی [میدان حسی]، که نمایانگر یو وون بود فعال شده بود.
با آن، بالهای شکسته یو وون ترمیم شد و دوباره شروع به رشد کرد.
پایان 88
کتابهای تصادفی


