همترازی با خدایان
قسمت: 109
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت109
آرتور.
او قطع به یقین برای مدتی طولانی دوستِ مرلین همرزم یو وون و همچنین رئیس انجمن میانردهی میزگرد بود.
"پادشاه بریتانیا"،"پادشاه شوالیهها"، "رئیس شوالیههای میزگرد" و "نابغه"
توصیفهای زیاد دیگری هستند که میتوان به او نسبت داد اما هرگاه مرلین به آرتور فکر میکرد این را میگفت: «اولین باری که رفیقم رو دیدم زمانی بود که فقط یه جوجه بازیکن درحال رشد بود.»
با اینکه تفاوت سن آنها زیاد بود اما مرلین به چشم دوست به او نگاه میکرد.
«مهارتش در شمشیر زنی استثنایی بود و میدونستم که غیرقابل باور میشه. اون به همراهانش نزدیک بود و اونا هم بهش اعتماد داشتن... علاوه براینها، حس عدالت خواهی اون از هرکس دیگهای بیشتر بود.»
هروقت مرلین خاطرات دوست قدیمیاش را به یاد میآورد چهرهاش بیشتر در هم فرو میرفت.
آرتور، یکی از مهربانترین دوستانی بود که او میشناخت.
«دلم برات تنگ میشه. رفیق...»
از آنجایی که همهی داستانهای مرلین در حول آرتور بودند، یو وون داستانهای خیلی زیادی در مورد آرتور شنیده بود.
و آخرین شنیدهها دربارهی آرتور این بود که روزی برای شکار بیرون رفته و دیگر هرگز جایی دیده نشده بود. اما از قرار معلوم...
پس تو اینجا بودی.
...آرتور به دست سوسانو کشته شده و بعد از اینکه به یک آندد تبدیل شد، در این برج گیر افتاده بود.
کلنک-
پادشاه شوالیهها، نه، پادشاه مرده، آرتور بدنش را تکان داد و در حالی که به سمت یو وون حرکت میکرد نگاه آزاردهندهاش را نگه داشت.
قدم-
یک گام.
قدم-
دو گام.
ووووونگ-
مانا در شمشیر آرتور لانه کرد و نوری آبی رنگ از آن ساطع شد. مانای یخ، هالهی به شدت سردی را دور تیغهی شمشیر بهوجود آورده بود.
هوای اطراف جایی که یووون در آن ایستاده بود به صورت یکنواخت شروع به سرد شدن کرد. رطوبت هوا تبدیل به شبنم شد و مثل برف روی زمین بارید.
یو وون که به هوا پریده بود نگاهی به شمشیر آرتور انداخت.
شمشیر افسانهای اکسکالیبر. حتی با اینکه آندد شده آیتماش هنوزم همونجورین.
خب، شاید چیزی مثل اکسکالیبر برای رتبهداری همرده با سوسانو به اندازه کافی جذاب نباشد. به احتمال زیاد آن را همراه آرتور ول کرده بود تا حتی وقتی که او به یک آندد تبدیل شده بتواند بیشترین پتانسیل را از آن بیرون بکشد.
وقتی که آرتور زنده بود رتبه داری همرده با تسئوس بوده. آخرش نتونسته به یکی از رده بالاترین رتبهدار تبدیل بشه ولی با چیزی که از مرلین شنیدم رتبش خیلی سریع بالا رفته.
برشی در آسمان به سمت یو وون پرتاب شد. سرعت مانای یخ زیاد بود و درست بعد از مانای باد سریعترین نوع مانا بود.
[چکمه هرمس]
ووووش-
خوشبختانه یووون این توانایی را داشت که یک قدم دیگر در هوا بردارد و بعد از جاخالی از دو ضربه شمشیر آرتور، پشت سرش فرود آمد.
تو حالت عادی هیچ شانسی برای شکست دادن آرتور مرده ندارم.
ووووش-!
آرتور بدنش را چرخاند و شمشیرش را به سمت یو وون تاب داد.
باید جاخالی بدم؟
یو وون درحالی که به حرکت بعدی فکر میکرد شمشیرش را تاب داد.
[آتش مقدس + شمشیر مقدس]
فوووووش-
شمشیر توسط شعله-ای بنفش احاطه شد.
دو شمشیر با مانای مخالف هم به یکدیگر برخورد کردند و آتش هوای سرد و یخ زدهای که توسط مانای یخ ایجاد شده بود را کاهش داد و شدت آن را کم کرد.
خوشبختانه، همخوانی بینشان بد نبود.
ولی کسی که الان آرتور رو حرکت میده سوسانو نیست.
کر-کر-کرک-
او شمشیر را به عقب راند.
این فقط یه روح جهنمیه.
ممکن نبود که قدرت فعلی سوسانو بعد از صدها سال پس از مرگش مثل موقعی باشد که زنده بوده. طبیعتاً همانطور که قدرت نکرومانسر اصلی پس از مرگش تا این اندازه کاهش یافته ، قدرت آنددهایش هم میبایست کمتر میشد.
یو وون بعد از دفع کردن شمشیر آرتور به سمت بالا، شمشیرش را در اعماق سینه او فرو برد. او قصد داشت تا با یک ضربه کار را تمام کند.
اگرچه...
فوووپ-!
به طور غیرمنتظرهای شمشیر یو وون توسط یک ورقه شفاف بین آرتور و خودش متوقف شد. او موفق شد که به ورقه نفوذ کند اما قدرت حملهاش کاهش یافت.
این یخه.
یک ورقه یخی که از استیل قدرتمندتر بود.
شکستن یخی که توسط مانای یخ درست شده بود آنقدرها هم راحت نبود زیرا آرتور در اصل بیشتر یک شوالیه دفاعی بود تا یک شوالیه هجومی.
یو وون فکر کرد: «نگهبان میز گرد.»... قبلاً به این عنوان صداش میزدن.
اینکه دفاعش خوب بود به این معنی نبود که به جایش حمله کردنش بد است.
کلنگ-!
دو شمشیر دوباره به هم اصابت کردند.
شمشیر به طور درندهای به سمت اعضای حیاتی او نشانه گرفته شده بود. و در حرکت بعدی، تیغه یخی آرتور تنها با فاصلهی میلیمتری از بیخ گردنش عبور کرد.
لقب "شاه شوالیهها" فقط برای نمایش نبود. مهارت شمشیرزنی او انعکاسی از استانداردهای سر و سامان دیدهی شوالیهها بود و او آن را تا نزدیکی تکامل گسترش داده بود.
فویت-
شانههای یو وون کمی بریده شده بود و یو وون ابروهایش را در هم برد.
میتونم بگم که چرا تنهاست.
مهارتهای آرتور واقعاً با داستانشهایش مطابقت داشت. یو وون از وقتی که وارد سیاهچال سوسانو شده بود تا حالا یک خراش هم برنداشته بود.
اگرچه که آرتور تنها بود ولی اشتباه نیست اگر بگوییم که او مینی-باس*(رئیس مرحله فرعی) این سیاهچال بود.
کرک-
تیغههای یخی زمین را کثیف کردند. به طور معمول جاخالی دادن از آن کار سختی خواهد بود.
[فعالسازی میدان حسی.]
[چشمان سوزان مسیر را نشان میدهد.]
فضای اطراف او و آرتور مثل کف دست برایش نمایان شد و ...
گریختن-
ده تیغه یخی انگار که از قبل منتظر بودند شروع به حرکت کردند. مسیر حرکت آنها به وضوح دیده میشد و یو وون پاهایش را تکان داد.
شوااااااااااااااا-
فووپ، فوپ،فوپ-!
تیغهها بدون اینکه خراشی روی یو وون بیندازند به زمین برخورد کردند.
شواااااااااااا-
اما به طور همزمان انرژی سرد مثل سونامی آمد و یو وون را احاطه کرد.
نمیتونم از این جاخالی بدم.
این مهارتی نبود که بتوان از آن جاخالی داد. به اندازه یک سونامی بزرگ بود و همچنین مهارتی بود که تیغههای یخی را دنبال میکرد.
منطقه تحت تاثیر قرار گرفته خیلی پهناور بود و پس یو وون شمشیرش را بلند کرد و بدنش را دور آن جمع کرد.
شوااااااااااااااااا-
کرانچ-کر-کرنچ-
بدن یو وون شروع به یخ زدن و برفک زدن کرد.
بدنش به طور مداوم درحال سرد شدن بود و احساسی شبیه به زمانی داشت که کریستال یخی را خورده بود.
مطابق انتظار...
[دمای بدن شما به طور مداوم در حال کاهش است.]
[شما تحت تاثیر وضعیت "یخ زدگی" هستید.]
[تاثیرات ردای عنصری عبادت کننده در مقابل انرژی سرد مقاومت میکند.]
او احساس میکرد که بدنش درحال کرخت شدن است ولی به لطف تاثیرات ردا سطح بدنش به طور کامل یخ نبست.
یو وون از سرما به خود لرزید و در حالی که سرش را تکان داد، توانست ببیند که شمشیر آرتور به سمت گردنش پیشروی میکند.
استفاده از مهارتها و مانای یخی برای از کار انداختن حرکت هدف و بعدش هم نزدیک شدن برای تموم کردن کارشون...
الگویی ساده اما بینقص بود.
به نظر میرسید که آرتور مهارت شمشیرزنی و استایل مبارزهاش که وقتی زنده بود آنها را صیقل داده بود را همچنان به عنوان یک آندد به یاد میاورد.
به سختی میتوانست باور کند که در مقابل یک آندد ایستاده است حتی با اینکه الان داشت با آن رودررو میجنگید.
باورنکردنیه.
در آن لحظه...
فوووووش-
[دمای بدن شما به طور مداوم درحال افزایش است.]
[آتش مقدس درحال مقاومت در برابر تاثیرات وضعیت یخ زدگی است.]
[مقاومت موفقیت آمیز بود.]
شعلهها انرژی سرد را خارج کردند و درحالی که بدن یخ زدهاش درحال آب شدن بود، قدرتش بازگشت.
نقشه اول آرتور که ثابت کردن حریفش بود شکست خورده بود و بعد از آن...
ترق-
[بازوهای شما سرشار از قدرت یک غول شده است.]
[امتیاز ساختار بدنی کم است.]
[غول آسایی به صورت جزئی رخ میدهد.]
عضلههای بازوی یو وون تقویت شدند. یو وون با قدرت جدیدی که در دست راستش بود شمشیرش را به سمت آرتور که درحال حمله کردن به او بود هدف گرفت.
«این سری...»
قرچ-
«یکم فرق میکنه.»
آرتور با دیدن تغییر غیرعادی در یو وون سریع شمشیرش را عقب کشید و حالت دفاعی به خود گرفت. یک ورقه یخی مثل زره بدنش را در برگرفت و حتی با یخ خارهای تیزی روی سطح زره خاردار که از یخ ساخته شده بود ایجاد کرد.
با این حال...
وووووووووووش-
یو وون هیچ اعتنایی نکرد و شمشیرش را تاب داد.
کرک-
ترق-کرک-
شمشیر او به حصار یخی رخنه کرد و شعلههای روی شمشیرش یخ را ذوب کردند و شمشیر زره آرتور را لمس کرد.
کریک-
برخلاف اکسکالیبر زرهای که آرتور برتن داشت از پیش بسیار آسیب دیده و زنگ زده شده بود و نمیتوانست به عنوان یک زره واقعی ایفای نقش کند.
یو وون به سمت پشت آرتور یورش برد و پشتش را هدف گرفت.
کلنگ-
و همراه با زره آرتور شانهاش هم بریده شد و بخشهای بدنش روی زمین افتاد.
یو وون برگشت و با آرتور چشم در چشم شد.
با وجود اینکه پهلو، ران و حتی نصف بدنش به همراه شمشیرش بریده شده بودند اما آرتور دست چپش را به طرف شمشیرش که روی زمین بود دراز کرد.
حتی اگر یک آندد بود، بازهم برایش غیرممکن بود که فقط با دست چپش به مبارزه ادامه دهد.
«...احساس بدی داره.»
فلیک-
درحالی که آرتور خم شده بود تا شمشیرش را بردارد یو وون بازوی چپ او را برید.
آرتور بعد از ازدست دادن دو دستش سرش را بلند کرد و به یو وون نگاه کرد.
و به این ترتیب...
کرک-
ووووونگ-بنگ-!
یو وون بعد از اینکه گردن آرتور را گرفت او را به زمین کوبید.
قدرت فعلی یو وون که با غول آسایی تقویت شده بود چیزی بود که حتی آرتور در حالت زندهاش هم در مقابل آن با مشکل مواجه میشد. و بعد از ازدست دادن هردو دستش هیچ راهی برای مقابله با او نداشت.
«هوف...»
یو وون فقط بعد از اینکه مطمئن شد که مبارزه تمام شده توانست نفسی راحت بکشد.
مبارزه کوتاه اما پرتنش بود و اگر زره آرتور زنگ نزده بود، یو وون نمیتوانست با یک ضربه از میان آن عبور کند. اگر این اتفاق میافتاد مبارزه قطعاً به درازا کشیده میشد.
اگرچه که تغییری تو نتیجه رخ نمیداد.
کلک-کلک-
آرتور حتی وقتی که توسط یو وون سرکوب شده بود هم به دست و پا زدن ادامه داد. او تمام توانش را در باقیمانده بدنش گذاشت و تلاش کرد تا یکجوری از چنگال یو وون فرار کند اما کارش بیهوده بود.
یو وون با افسوس به آرتور نگاه کرد و آتش مقدسش را روشن کرد.
«حالا میتونی استراحت کنی.»
فواا-
آتش در میان انگشتانش به جریان درآمد و در میان زره آرتور رسوخ کرد.
آتش داخل زره استخوانهای آرتور را سوزاند و شروع به پالودن او کرد.
ششششش،ششسی-
بدن سوخته داشت تبدیل به خاکستر میشد و خاکستر به هوا میرفت و کاینی درست مثل مواقع دیگر از خودش نوری تولید کرد.
[خشم و کینه توسط جهنم جذب شد.]
شووو-
کاینی خشم و کینه آرتور که برای هزارسال یخ زده بود را جذب کرد.
درحالی که یو وون به بدن آرتور که درحال خاکستر شدن و ناپدیدشدن بود نگاه میکرد، با خودش زمزمه کرد: «خوب میشد اگه مرلین اینجا بود.»
در این لحظه بود که...
«مر....لین...»
ووونگ-
صدایی همراه با خشم و کینهای که به داخل کاینی مکیده میشد، شنیده شد.
یو وون بلافاصله با چپش جلوی کاینی رو گرفت.
بعد صدا ادامه داد.
«گفتی...مرلین؟»
«آرتور؟»
این صدایی بود که او برای اولین بار میشنید ولی آن صدا قطعاً مرلین را میشناخت.
بعد از سوسانو این اولین باری بود که یو وون صدای یک فرد مرده را میشنید. اگرچه مواردی از آنددها بودند که خوداگاهی داشتند اما در حال حاضر او حتی یک آندد هم نبود و تنها کسانی که میتوانستند صدای چنین موجوداتی را بشنوند، کلاسهای ویژهای مثل نکرومانسرها و ارباب روحها بودند.
«پس تو هم یه نکرومانسری.»
او احتمالاً بعد از اینکه فهمید یو وون میتواند صدای او را بشنود دچار سوتفاهم شده بود.
«واقعاً اینطور....»
یو وون سرش راتکان داد و تکذیب کردن حرف روح را متوقف کرد. در این موقعیت که فهمیدن حرفش ناکارآمد بود، او نمیتوانست به روشی برای فهماندن حرفش به او هم فکر کند.
«بیا بگیم که درسته.»
یو وون گمان کرد که شاید آرتور از آنجایی به خاطر یکی از نکرومانسرها حداقل هزار سال را در اینجا تحمل کرده بود از نکرومانسرها متنفر است. با این حال، کلماتی که بعدتر شنید کاملاً با نگرانیهایش متفاوت بود.
«مرلین رو میشناسی؟»
او احتمالاً به شنیدن اسم مرلین از زبان یو وون علاقه مند شده بود.
«آره. یکمی.»
«اگه یه نکرومانسری میتونی بذاری با مرلین ملاقات کنم؟ اگه این درخواست منو قبول کنی من حتی پیمان میبندم که تا ابد بردهی تو باشم.»
او کسی بود که تمام این مدت به عنوان یک آندد زندگی کرده و خشم و کینه و بیشتر از همه پریشانیاش قابل مشاهده بود اما او داشت در مورد اینکه دوباره یک آندد شود صحبت میکرد.
«چرا باید تا این حد پیش بری؟»
«یه پیام دارم که باید برسونمش.»
یک پیام که او باید تحویلش میداد. این احتمالا منبع خشم و کینه او به خاطر اینکه بعد از مرگش نمیتوانست برگردد بود.کلماتی که در ادامه گفت چنان قدرتی را در بر داشتند که باورکردن اینکه یک مرده آن را به زبان میآورد، سخت بود.
«لنسلوت کسی بود که به بریتانیا خیانت کرد.»
پایان
کتابهای تصادفی


