فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 16

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

هاله خود به خود جلوی شیه‌چی شناور شد و در هوا معلق بود. نور طلایی رنگی از آن ساتع می‌شد. در همان زمان تلفن‌همراه شیه‌چی زنگ خورد.

[آیتم شناسایی شد: باف مثبت همیشگی گو با سر بچه. اثر باف: شانس بیش‌تر نسبت به افراد عادی. نمونه‌هایی از اثرات باف: هنگامی که ارواح به‌طور رندم دست به حمله بزنند، احتمال این که اول به شما حمله کنند کاهش می‌یابد؛ پس از اتمام داستان فرعی، احتمال به دست آوردن آیتم‌های جدید افزایش می‌یابد. برای آگاهی یافتن از اثرات دیگر، لطفاً خودتان کاوش کنید.]

[آیا بازیگر شیه‌چی قصد دارد این آیتم را از آن خود کند؟]

باف خوش‌شانسی؟ شیه‌چی از این که چنین چیزهایی هم می‌توانستند تبدیل به آیتم شوند، کمی شگفت‌زده شد. برای تأیید روی آن کلیک کرد، اما خیلی خوش‌حال نبود.

این چیز بسیار قدرتمند به نظر می‌رسید، اما کلید اصلی این مسئله افزایش میزان شانس بود. اگر درصدش را به وضوح مشخص نکرده بود، یعنی از سرشتی خبیث ناشی شده بود.

شانس به دست آوردن آیتمی که یک در ده میلیون احتمال گرفتنش بود نیز افزایش می‌یافت اما این کاملا بی‌تاثیر بود.

[این باف با باف‌های بقیه متفاوته. اون‌ها فقط می‌تونن به‌طور موقت قدرت ذهنی، استقامت جسمی و غیره رو بهبود ببخشن. چرا این یکی اثرش این جوریه؟ خوش‌شانسی... تعریفش خیلی سخته.]

[به‌نظرتون این به نفعشه یا ضررش؟ فکر می‌کنم خیلی مبهمه و انگار خیلی مفید نیست.]

[گفتنش سخته. من سر جام میخکوب شدم. بسته به شرایط خاص فیلم ترسناک بعدی، خوب و بدیش معلوم می‌شه.]

[حقیقتش مدیریت باف خیلی دشواره و می‌شه ازشون توی هر فیلمی استفاده کرد. گرچه اثرش اساساً ضعیفه، اما فکرش رو بکنین اگه اون یه آیتم منحصر به فیلم‌های روحی بگیره و سر از یه فیلم زامبی عجیب در بیاره. اون وقت دیگه به آیتم نیازی پیدا نمی‌کنه و این آخر بدشانسیه.]

شیه‌چی از بحث مخاطبان بی‌اطلاع بود. او طبق دستورالعمل‌های اپ، دستش را به سمت باف دراز کرد. هاله‌ی طلایی مچ دستش را لمس کرد و قبل از ناپدید شدن، با او ادغام شد.

شیه‌چی هیچ تغییری در بدنش احساس نمی‌کرد.

تلفن دوباره زنگ خورد.

[اکتشاف به پایان رسیده و نتایج ارزیابی جامع بازیگران در حال بارگیری است...]

شیه‌چی نیم دقیقه صبر کرد و گزارش برایش فرستاده شد.

[لیست بازیگران شبحی در لباس قرمز:

مرد شمارۀ یک: شیه‌چی، 100 امتیاز پاداش کسب شد.

3977 طرفدار. این عدد گرد شده و 40 امتیاز کسب شد.

داستان فرعی گو با سر بچه تکمیل شده و 50 امتیاز پاداش کسب شد.

داستان ناگفتۀ خارج از داستان اصلی را بهبود بخشیدید و 20 امتیاز پاداش کسب شد.

کاوش در داستان اصلی به میزان 100٪ حیرت‌انگیزی رسید و 20 امتیاز دیگر به عنوان پاداش اعطا شد.

کل امتیازات کسب شده: 230 امتیاز.

مرد شمارۀ دو: یان‌جینگ، 50 امتیاز پاداش کسب شد.

156 طرفدار. 2 امتیاز کسب شد.

کل امتیازات کسب شده: 52 امتیاز.

سهم بازیگران، جیانگ‌روئی و ژنگ‌مینگ در کاوش داستان اصلی بسیار کم و تعداد طرفداران افزایش یافته نیز بسیار کم است. این به استاندارد ارزیابی نمی‌رسد و به عنوان شخصیت‌های فرعی طبقه‌بندی می‌شوند.

بازیگران مُرده: ژو ون، ژانگ‌بین، ژانگ‌لان.

[از همۀ بازیگران به‌خاطر نقش‌آفرینی‌های پرشورشان تشکر می‌کنیم. جوایز فوراً به اپ واریز می‌شوند. لطفاً آن‌ها را به دقت بررسی کنید.]

بیرون از فیلم ترسناک، روی صفحۀ بزرگ سینما، رده‌بندی جامع از بالا به پایین با عکسی از شخصیت‌ها و امتیازات به نمایش در آمد.

وقتی مخاطبان 230 امتیاز را دیدند، سالن بزرگ سینما لحظه‌ای ساکت شد.

مدت زیادی طول کشید تا بالاخره یک روح آب دهانش را بلعید و گفت: «تا اون جایی که یادمه امتیاز کلی فیلم مبتدی امپراتور شن 20 تا کم‌تر از این مقدار بود؟»

«شن یی[1] 210 امتیاز گرفت. این رکورد مدت‌هاست حفظ شده و کسی نتونسته بزنتش. 210 قبلی به طرز مضحکی بالا بود و حالا 230...» توصیف چهره‌ی شبح سخت بود.

«... مگه اون توی تاریخ فیلم‌های ترسناک رکوردشکنی نکرد؟ یعنی شیه‌چی پتانسیل بیش‌تری نسبت به امپراتور فیلم داره؟»

«شوخی نکن. مگه نمی‌دونی شن یی کیه؟ اون برترین بازیگر امساله.»

«به هر حال، احساس خوش‌شانسی می‌کنم. صد در صد دنبالش می‌کنم. نزدیک به 4000 نفر دنبال کننده داره. تا جایی که یادمه یه فیلم بی‌کیفیت مثل این حداکثر 5،000 نفر مخاطب داره. کاش می‌شد بی‌خیال انتظار شد...»

«این قدر پتانسیلش بالاست، فکر می‌کنین ژو تانگ باهاش خوش‌رفتاری کنه؟»

«آدم باید بدونه کی مدبر باشه کی مطیع. حدس می‌زنم چون کارگزارش رو وارد لیست سیاه کرد اوضاع دردسرساز بشه.»

بعد از ارزیابی جامع فردی، زمان آن رسیده بود که کیفیت فیلم ترسناک دوباره تعیین شود.

روی صفحۀ بزرگ، کارت سبز «شبحی در لباس قرمز» چرخید و حاضران زمزمه کردند:

«به نظرت کیفیتش ارتقا پیدا می‌کنه؟ یعنی می‌شه؟»

«بله، داستان فرعی تموم شده و پیشرفت دستان اصلی 100% ئه.»

سه ثانیه بعد، شبحی در لباس قرمز دوباره باز شد، این بار پس‌زمینه یک سبز بدرنگ نبود، بلکه تبدیل به آبی رضایت‌بخشی شده بود.

«خدای من! واقعاً ارتقا پیدا کرد! کیفیتش معمولی شد!»

«آخرین باریه که کیفیت یه فیلم مبتدی ارتقا پیدا کرد، کار امپراتور شن بود. ما خیلی خوش‌شانسیم هاها.»

«ارزشش رو داشت. بلیط رو با صد سکۀ جهنمی خریدم و فیلمی به ارزش 300 سکه رو تماشا کردم.»

پایین کارت، توضیحی با رنگ سیاه نوشته شده بود: «شبحی در لباس قرمز» با رنگ آبی، کیفیت معمولی.

معایب: ریتم کند، مبتذل و مضحک بودن بخشی از داستان، عناصر ترسناک به سبک قدیمی، خدمات ضعیف و باهوش نبودن نقش‌های مکمل

مزایا: نمایش بی‌نظر بازیگر شیه‌چی، دارای داستان فرعی

ارزیابی جامع: ارزشش را دارد که در اوقات فراغتتان قسمت‌های مهم را تماشا کنید. این نمایش انفرادی بازیگر شیه‌چی است.

صفحه بزرگ کاملا تاریک شد. ارواح با رضایت‌خاطر از جای خود برخاستند و از سینمای تاریک بیرون رفتند.

«من باید امسال تا 2000 سکه پس‌انداز کنم تا فیلم پادشاه شن رو ببینم!»

«چرا می‌خوای یه سال بی‌پولی بکشی؟ دنبال کردن تازه‌واردهای بالقوه ارزون و هیجان‌انگیزه و اگه شانس بیاری، کیفیت فیلم ترسناک ممکنه ارتقا پیدا کنه.»

«منطقیه.»

***

شیه‌چی از شبحی با لباس قرمز بیرون آمد و وقتی چشم‌هایش را باز کرد، خودش را در یک اتاق خواب آشنا دید.

اینجا خانه‌اش بود.

وسایل خانه اصلا تغییر نکرده بودند و بوی اتاق دقیقاً مانند گذشته بود. برگ‌های چای درون لیوان روی میز مدت زیادی خیس خورده بودند و قهوه‌ای و پوسیده شده بودند.

تلفن توسط اپ اشغال شده بود. شیه‌چی کامپیوتر را روشن کرد و با نگاهی به تاریخ گوشۀ پایین سمت چپ آن، متوجه شد که 19 ژوئیه است.

او با اپ قرارداده بسته بود و در تاریخ 16 جولای، یعنی سه روز پیش، خانه‌ش را ترک کرده و دقیقاً سه روز را در فیلم ترسناک گذرانده بود.

بدین ترتیب، سرعت گذر زمان در فیلم ترسناک با دنیای واقعی مطابقت داشت.

شیه‌چی دستش را بلند و پیشانی‌اش را لمس کرد. دیگر تب نداشت و ضعف بدنش کاملاً از بین رفته بود.

از آنجا که این بیماری به «نقش» تعلق داشت نه به شخص بازیگر، پس دست قطع شده‌ی ژنگ‌مینگ هم باید دوباره ترمیم شده باشد.

با برگشت به یک مکان آشنا، شیه‌چی کمی آرام شد، روی صندلی کامپیوتر نشست و صفحه اطلاعات شخصی اپ را باز کرد.

0 + 190 امتیاز روی ستون امتیازات و 0 + 3975 امتیاز روی ستون طرفداران نوشته شده بود.

کمی قبل‌تر 3977 نفر بود و تاکنون 2 نفر از آن‌ها کم شده بودند. از دست دادن طرفدار امری طبیعی بود و شیه‌چی نسبت به این موضوع بی‌تفاوت بود.

تعداد طرفدارهای بازیگران کم و زیاد می‌شد و یک عدد انعطاف‌پذیر بود.

یک امتیاز برای 100 طرفدار، 100 امتیاز برای 10,000 طرفدار.

امتیازات تبدیل شده از تعداد طرفداران می‌توانند بلافاصله مورد استفاده قرار بگیرند، اما اگر تعداد طرفداران کاهش یابد، بازیگر باید بدهی امتیاز را جبران کند.

به عنوان مثال، بازیگر A دارای 30,000 طرفدار است که روی هم 300 امتیاز می‌شوند و بازیگر A از این 300 امتیاز استفاده می‌کند، اما به طور تصادفی 10,000 طرفدار را از دست می‌دهد، پس بازیگر A باید 100 امتیاز پس بدهد.

بنابراین، بازیگر باید طرفداران خود را به خوبی مدیریت کند، اگر بخش زیادی از امتیازاتش را خرج کند و به طور ناگهانی طرفداران خود را از دست بدهد، ناتوان بودن از پر کردن جای خالی منجر به امتیاز منفی و در آخر مرگ می‌شد.

یعنی اگر وضعیت غیر منتظره‌ای پیش نیاید، بازیگران عموماً از امتیازات تبدیل شده از تعداد طرفداران استفاده نمی‌كنند، زیرا خطر آن بسیار زیاد بود و هر زمان احتمال سر به سر شدنشان وجود دارد.

پایین‌تر عنوان او نوشته شده بود.

عنوان قبلی شیه‌چی ردۀ هجدهم ناشناخته بود، اما اکنون او به یک بازیگر کم‌تر شناخته شدۀ فیلم‌های روحی تبدیل شده بود.

عنوان به سبز بدرنگی مبدل شده بود و نور ضعیفی از خود ساتع می‌کرد.

ارزیابی بعدی‌اش این بود: شما در فیلم روحی شرکت کرده اید، اما شناخته شده نیستید. فیلم معرف اصلی شما «شبحی در لباس قرمز» (مرد شماره یک) است. از آن جا که در فیلم‌های روحی نقش‌آفرینی کرده‌اید، به احتمال زیاد برای همین دست فیلم‌ها انتخاب خواهید شد.

شیه‌چی متوجه شد که ستونی بسط‌پذیر پشت نوار عنوان وجود داشت.

ستون بسط‌پذیر باز شد و این را نمایش داد: رتبۀ کلی شما 18،266 می‌باشد و 13،874 بازیگر با رنگ و عنوان مشابه با شما وجود دارند.

شیه‌چی ماتش برد. او انتظار نداشت که تعداد بازیگران اپ این قدر زیاد باشند. او بیش از 200 امتیاز داشت و جزو بیست‌هزار نفر اول بود. نمی‌دانست بعد از بیست‌هزار چند نفر دیگر وجود دارند، اما تعداد آن‌ها باید بسیار زیاد می‌بود.

تازه‌واردهایی مثل جیانگ‌روئی و ژنگ‌مینگ به‌طور مستقیم در لیست شخصیت‌های فرعی قرار گرفتند و جوایز رتبه‌بندی جامع را دریافت نکردند. آن‌ها فیلم «شبحی با لباس قرمز» را کامل فیلم‌برداری کردند و بیش از 5 امتیاز کسب نکردند.

دلسردکننده بود اما واقعیت بی‌رحمانه‌تر از این حرف‌ها بود. این جا مکانی بود که درآمد، کاملاً به تواناییشان بستگی داشت.

شکاف بین فقیر و غنی همیشه وجود داشته است. شیه‌چی می‌توانست پیش‌بینی کند که تعداد امتیازات کسب شده بعد از یک فیلم‌برداری موفق توسط بازیگران سطح بال،ا چقدر چشمگیر می‌بود.

او به جای احساس افسردگی، لبخند ملایمی زد و جاه طلبی‌اش افزایش یافت.

او قطعاً به قله صعود می‌کرد و برادرش را به دست می‌آورد.

شیه‌چی از پنل اطلاعات شخصی خارج شد و با کشیدن صفحه به سمت راست، صفحه‌ای پنهان را پیدا کرد. درون آن رتبه‌بندی بازیگرها به نمایش درآمده بود، اما این لیست فقط 10 نفر برتر کل را نشان می‌داد.

نام اول شن یی بود، و عنوانش قرمز خیره‌کننده‌ای بود- امپراتور فیلم.

شیه‌چی به آن نگریست و دریافت که فقط یک امپراتور فیلم وجود دارد. عنوان همۀ نه بازیگر دیگر این لیست «تراز اول» بود.

امپراتور فیلم جایگاه خاصی در اپ بود.

شیه‌چی لبخند زد و احساس حسادت نکرد. روزی نام او نیز در اینجا ظاهر می‌شد. مطمئن بود. مسئله فقط زمان بود.

جوان‌هایی که تازه فارغ التحصیل شده بودند، لزوما به افراد ثروتمندی که در دهۀ چهل یا پنجاه زندگیشان بودند حسادت نمی‌کردند. آن افراد فقط زودتر از خودشان شروع کرده بودند. پایان دست‌نیافتنی دیگران چیزی نبود که نتوانند به آن برسند.

اپ هیچ دستورالعملی برای قدم بعدی نداشت. شیه‌چی به لیوان پر از برگ چای مقابلش نگاه کرد و تلفنش را کنار گذاشت. لیوان را برداشت، بیرون رفت و آمادۀ تمیز کردن اتاق شد.

به محض اینکه وارد اتاق نشیمن شد، کسی در زد.

شیه‌چی مبهوت شد، فنجان چایش را پایین گذاشت و از سوراخ در بیرون را نگاه کرد. دو مرد با لباس پلیس را دید که پشت در ایستاده‌اند.

پلیس؟

چرا به دلایل نامعلومی به سراغ او آمده بودند؟

شیه‌چی برای چند ثانیه آن‌ها را تحت نظر گرفت و مطمئن شد پلیس واقعی هستند. در را باز کرد. درست زمانی که قصد داشت با لبخند ازشان استقبال کند، دو پلیس... از بدن او عبور کرده و وارد اتاق نشیمن شدند.

لبخند روی صورت شیه‌چی خشک شد.

یکی از پلیس‌ها گفت: «عجیبه، کسی توی این خونه نیست، چرا در یک‌هویی باز شد؟ تازه در ضد سرقت هم هست. این دیگه کوفتیه، لعنتی!»

«آره، من مدتی در زدم. مشخص بود كه قفله ولی یک‌هو باز شد. چه اتفاقی افتاد؟ كسی هست؟!» دیگری با احتیاط به اطراف نگاه كرد و فریاد کشید.

«فرد گمشده شیه‌چی کجا رفته؟ آماده‌سازی‌های قبل از ناپدید شدنش جورین که انگار می‌دونست قراره ناپدید بشه...»

«به نظر می‌رسه دلش نمی‌خواست کسی از مفقود شدن با خبر بشه. اگر مادرش با پلیس تماس نمی‌گرفت، هیچ کس متوجه این موضوع نمی‌شد که سه روزه آب شده و رفته توی زمین...»

«هان؟ یه لیوان چای اینجاست...»

شیه‌چی به خودش نگاه کرد. او دقیقاً مثل قبل بود.

می‌توانست اشیای واقعی را لمس کند، اما قادر به لمس افراد زنده نبود. این موضوع را همین الآن تأیید کرد.

بنابراین او اکنون... تبدیل به یک شبح شده بود؟

بعد از قرارداد با اپ، حتی اگر به دنیای واقعی باز می‌گشت، زندگی شبح‌واری داشت؟

[1] Shen Yi

کتاب‌های تصادفی