فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 34

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

[زامبی زنده؟؟ لعنت! بهش فکر کنید، ممکن به نظر میاد!!]

[ایده بزرگیه؟]

[من افسانه‌های زیادی درباره زامبی‌های زنده تو فیلم‌های زامبی دیگه شنیدم اما هرگز ندیدمشون.]

[همه چیز اونجاس. همه چیز واقعا آماده شده و حتی یه چیز هم کم نیست.]

[مرد بزرگ میتونه اون رو به دست بیاره؟]

[چطور میتونه درباره چیزی مثل زامبی زنده اطلاعات داشته باشه؟]

[شوکه شدم.]

وحشت در صورت تائوئیست لیان‌شی برق زد. سریع سرش را پائین انداخت و اشک‌های صورتش را پاک کرد: «نمی‌دونم درباره چی حرف میزنی.»

شیه‌چی بیشتر از چیزی که این شخص می‌دانست متقاعد کننده بود، با لبخند او را بالا کشید: «استاد تائوئیست، دوست من توی خطره. تو نمیتونی فقط مرگش رو تماشا کنی و کمکش نکنی. استاد تائوئیست من ژوان‌چنگ نباید می‌مرد. به دلیل سهل انگاری و تأخیر شما بود که در این ساختمان بانوان جونش رو از دست داد. اگر فقط بایستی و تماشا کنی که دوستم می‌میره به جنایاتت اضافه میشه. میتونی خودت رو ببخشی؟»

او عمدا "سهل انگاری" و "تأخیر شما" را به شیوه‌ای بسیار سنگین بر زبان آورد. به نظر می‌رسید عمدا باعث ایجاد احساس گناه می‌شود.

مطمئنا زمانی که شیه‌چی حرفش را تمام کرد، تائوئیست لیان‌شی نگاهی به یان‌جینگ که روی زمین افتاده بود، انداخت و احساسی غیرقابل تحمل در چشمانش دیده شد. لوون اجازه داد یان‌جینگ به او تکیه کند، در حالی که در دل شوکه شده بود. به نظر می‌رسید شیه‌چی از احساس گناه این شخص برای هدف خاصی استفاده می‌کند.

تائوئیست لیان‌شی دندان‌هایش را روی هم فشار داد. سپس برگشت و حاضر نشد به یان‌جینگ نگاه کند. «نه! حتی اگه بتونم این کار رو انجام بدم، ایجاد یه زامبی زنده یه تکنیک ممنوعه‌س! اگه زامبی زنده توسط اشرار استفاده بشه، فاجعه به بار میاد. مشکلات زیادی توی دنیا وجود دارند و اینم یکی از اوناست. اگه از تکنیک قلب زنده درست استفاده نشه، من و شما قادر به تحمل عواقبش نخواهیم بود! من نمیتونم زندگی بقیه رو به خاطر یه نفر نادیده بگیرم!»

قلب امیدوار لوون دوباره فرو ریخت. تائوئیست لیان‌شی آنقدر بی‌رحم بود که می‌توانست به فردی در حال مرگ نگاه کنند و او را نجات ندهد؟

چشمان لوون قرمز شده بود: «تائوئیست!»

«با من حرف نزن!»

شیه‌چی ناگهان پوزخندی زد: «مگه بیش از همه از سرنوشت پیروی نمی‌کنید؟ تا به حال درباره‌ش فکر کردی؟ چرا دیرتر یا زودتر اینجا نیومدی، باید دقیقا الان اینجا ظاهر بشی؟ چرا ساختمان بانوان 4 انرژی یین مورد نیاز برای پالایش زامبی رو داره؟ چرا من نیازی به کشتن و کارهای شر نداشتم و خون کودکان باید به راحتی به دست بیاد؟ آسمان‌ها همه چیز رو دور هم جمع کردند. نمی‌فهمی آسمان‌ها چی می‌خواند؟ هه؟»

در پایان او صدایش را بالا برد.

تائوئیست لیان‌شی لحظه‌ای در خلسه بود. طبیعت دائو بود. او بیشترین اعتقاد را به این موضوع داشت. واقعا شرایط به او می‌گفت ...

نه، نه، عواقب آن بسیار جدی بود. تائوئیست لیان‌شی مخفیانه به خود هشدار داد.

شیه‌چی تردید تائوئیست لیان‌شی را با چشمان تیزبینش دید و به سردی گفت: «اگه برخلاف خواست آسمان‌ها عمل کنی، آسمان‌ها ازت رو برنمی‌گردونند؟»

نقطه ضعف تائوئیست لیان‌شی مورد هجوم قرار گرفت و او منفجر شد. در حالی که به این شخص خیره شده بود، ریش خود را لمس کرد و گفت: «تو! باید می‌دیدم که افکار بدی داری.»

این شخص می‌توانست همه کاری برای رسیدن به هدف خود انجام دهد! تائوئیست لیان‌شی قبلا او را اشتباه خوانده بود!

شیه‌چی خندید: «اگه فکر میکنی قلب دوست من درست نیست، چرا یه نگاه بهش نمی‌کنی؟ پیرمرد، اگه به حرفای من گوش نمیدی به دستورات آسمان‌ها گوش کن. آسمان‌ها به تو چی میگند؟ فقط یه نگاه به قیافه اون بنداز. در هر صورت استاد من مرده و تو نمیتونی نجاتش بدی، فقط برو پیشش و یه نگاه بهش بنداز، وقتی از تو نمی‌گیره.»

تائوئیست لیان‌شی جابجا شد. او واقعا می‌ترسید مقابل خواست آسمان‌ها بایستد و مجازات شود. با شک جلو رفت و برای چند ثانیه به صورت یان‌جینگ خیره شد. سپس با تعجب عقب‌نشینی کرد.

«خوبی بی اندازه اون حقیقیه، ادامه ثروت گذشتگان، نسل بعدیش اون رو از مرگ نجات می‌دند و شخص نجیبی اون رو در زندگی به پیش می‌بره!»

شیه‌چی انتظار نداشت یان‌جینگ اینقدر برکت داشته باشد. یک دستش را داخل جیبش گذاشت و چشمانش را با تنبلی بالا برد: «آسمان‌ها به تو میگند که اون مهربان و راستگوئه. نمی‌تونی نجاتش بدی پیرمرد؟»

یان‌جینگ نگران قسمت قبلی و شخص نجیب بود. گذشته بطور طبیعی پدربزرگش و شخص بزرگوار طبیعتا شیه‌چی بود.

تائوئیست لیان‌شی چند ثانیه سکوت کرد. به نظر می‌رسید در حال مبارزه است. شیه‌چی فقط پاهایش را صاف کرد و به پهلو خم شد. قیافه او سبک بود و به نظر می‌رسید قبلا انتخاب تائوئیست لیان‌شی را تائید کرده است.

برنامه شیه‌چی ناگهان زنگ خورد.

[حسن نیت تائوئیست لیان‌شی نسبت به شما مشخص شده و طرح ادامه خواهد داشت.]

سرانجام تائوئیست لیان‌شی درمانده لبخند زد و سر تکان داد: «من اون رو نجات میدم.»

تائوئیست لیان‌شی می‌دانست این فرد باهوش سرنوشت‌ساز کیست. او قرار بود این شخص را نجات بدهد.

تکنیک زامبی زنده، قرض گرفتن قوانین 2 تکنیک ممنوعه بود. تکنیک وام گرفتن قوانین به معنای وام گرفتن از جهان بود. این 5 عنصر برای دیگران بی ضرر بودند و فقط به خود آسیب می‌رساندند. آسیب چندانی به جهان وارد نمی‌شد.

با این حال، روند زنده کردن زامبی بسیار بی‌رحمانه بود. و شامل آسیب رساندن به مردم می‌شد و ممنوع بود.

این روند بطور طبیعی بی‌رحمانه بود. خون کودکان باید استفاده می‌شد و مقدار مورد نیاز بسیار زیاد بود. کشتن یک کودک کافی نبود، حداقل به 3 یا 4 کودک نیاز بود. علاوه بر این، هنگام خون‌گیری کودک باید زنده می‌بود. اگر خون از بدن کودک مرده گرفته می‌شد، بی فایده بود.

این قرار بود دست سازندگان زامبی را لکه دار کند.

شرایط برای پالایش یک زامبی بسیار سخت و احتمال موفقیت بسیار اندک بود. حتی اگر همه چیز وجود داشت، احتمال شکست زیاد بود. این چیزی نیست که از طریق منابع انسانی به دست آید. این مسئله به شانس و بخت بستگی داشت.

اگر تصفیه می‌شد، آن‌ها باید اطمینان حاصل می‌کردندکه زامبی حاصل از پالایش به بیراهه نمی‌رود. پس از همه این‌ها، هیچ کس نمی‌توانست تضمین کند که پس از در اختیار گرفتن پالایش زامبی، این سلاح کشنده نمی‌خواهد از قدرت خود برای رسیدن به خواسته خود و آسیب رساندن به جهان استفاده کند. در صدها سال گذشته، چندین زامبی زنده به وجود آمده بودند. پالایش کننده زامبی از زامبی زنده برای کشتن افراد بیگناه استفاده می‌کرد. هربار تعداد زیادی از تائوئیست‌ها قبل از کشتن زامبی جان خود را از دست می‌دادند. گفته می‌شد خون کافی برای تشکیل یک رودخانه جاری می‌شد.

به دلایل بالا، تکنیک زامبی زنده بارها ممنوع شده بود. در نسل او، افسانه زامبی‌های زنده هنوز در بین مردم پخش می‌شد، اما نه در جامعه تائوئیست.

به عنوان شاگرد استادش، او این شانس را داشت که نگاهی به آن بکند. هنگامی که او 70 ساله بود و نیم فوتش در خاک بود، آماده شد که روش زامبی زنده را با خود به زمین آورده و آن را بطور کامل نابود کند. انتظار نداشت که در سال‌های بعد، فرصتی برای استفاده از آن پیدا کند.

او احتمالا تنها کسی در جهان بود که می‌توانست یک زامبی زنده را ایجاد کند.

بنابراین به نظر می‌رسید نجات یان‌جینگ توسط او سرنوشت باشد. تنها فردی که در جهان می‌دانست چطور یک زامبی زنده بسازد، در این زمان در خانه بانوان ظاهر شده بود در حالی که شخصی که جانش در خطر بود، از نظر قلبی بسیار صادق بود.

خدا به وضوح انتخاب خود را به او گفت.

تائوئیست لیان‌شی دوباره زمزمه کرد: «من اون رو نجات میدم.»

شیه‌چی نگاهی به لوون کرد و از او خواست که یان‌جینگ را نگه دارد. سپس به طرف تائوئیست لیان‌شی رفت و لبخند ملایمی زد: «عمو استاد، ما باید چیکار کنیم؟»

تائوئیست لیان‌شی به اوخیره شد.

[هاهاهاها، وقتی موافقت کرد عمو استاد صداش زد و وقتی مخالفت کرد، پیرمرد صداش می‌کرد. دارم از خنده می‌میرم. تغییر چهره اون واقعا سریعه.]

[من فکر کردم قصد داره تائوئیست رو با چاقو تهدید کنه.]

[چطور ممکنه؟ تائوئیست لیان‌شی خیلی شایسته است و از مرگ نمی‌ترسه. اگه واقعا این کار رو می‌کرد مرد کور می‌مرد. این مرد بزرگ توانایی استفاده از روش مناسب رو داره. اگر تائوئیست لیان‌شی به سرنوشت اعتقاد نداشت، احتمالا موافقت نمی‌کرد.]

[شخص نجیبی او را به زندگی می‌آورد. منظورش مرد بزرگه؟ این شبیه یه رمان فانتزیه که قبل از مرگ خوندمش. مرد بزرگ، پیرمرد ریش سفیده و مرد کور، آشغال کور.]

[تا به حال چنین انگشت طلای جوان و خوش تیپی دیده بودید؟]

[مرد بزرگ خیلی جذابه. اون قویه و به ضعیفا قلدری نمیکنه. اما تمام تلاشش رو میکنه از کسایی که بهش اعتماد کردند محافظت کنه و احساس امنیت فوق‌العاده‌ای از خودش نشون میده. میخوام باهاش ازدواج کنم، ناامید شده بودم اما مرد نابینا نجات پیدا میکنه.]

[مرد بزرگ مال منه!]

[زود خوشحال نشو، یادم میاد که میزان بقا برای این تکنیک ویژه پائینه. موفق میشند؟]

[من هنوز در مورد روش این کار کنجکاوم. مدارهای مغزی اون ...]

شیه‌چی به سمت یان‌جینگ رفت و به آرامی پرسید: «جینگ، میخوای این کار رو بکنی؟»

اگر یان‌جینگ نمی‌خواست این گناه را تحمل کند، او را مجبور نمی‌کرد. این تصمیم یان‌جینگ بود و به خود او ارتباط داشت. کسی نباید دخالت می‌کرد. یان‌جینگ قادر به تکلم نبود و فقط می‌توانست سرش را به آرامی تکان دهد و چشمانش کاملا درخشان بود. اگر او می‌توانست زنده بماند، هنوز فرصتی برای ملاقات با پدربزرگش داشت.

شیه‌چی با خونسردی گفت: «پس مراقب خودت باش.»

شیه‌چی تمام تلاش خود را کرد. او به سرنوشت یا احتمال اعتقاد نداشت. او فقط معتقد بود که آن روز یک نفر می‌تواند برنده شود. تا زمانی که یان‌جینگ چنین فکری داشت، قطعا قادر بود آن را انجام بدهد.

یان‌جینگ دوباره سر تکان داد.

تائوئیست لیان‌شی تصمیم خود را گرفته و تردید نداشت. او به لوون اشاره کرد و دستور داد: «تو قوی هستی. برو بیل پیدا کن و اینجا یه گودال بکن. تمام بدنش رو توی این گودال دفن کن.»

شیه‌چی نیازی به فرماندهی تائوئیست لیان‌شی نداشت، او می‌دانست چه باید بکند. بالا رفت تا خون بچه‌ها را از حوض خون بگیرد و بیاورد.

گودال به سرعت حفر شد. تائوئیست لیان‌شی، لوون را موظف کرد تا یان‌جینگ را در گودال دفن کند و پس از چند دقیقه تنها سر و قلب یان‌جینگ در معرض دید قرار داشت. تریگرام 8 وجهی روی قلب یان‌جینگ قرار گرفت تا برای جذب انرژی یین مورد استفاده قرار گیرد.

تائوئیست لیان‌شی خون مرغ، قلمو، کاسه چینی و چیزهای دیگر را همراه داشت. او خون مرغ را در کاسه ریخت، قلمو را در خون مرغ فرو برد و چندین طلسم نوشت. سپس با 2 انگشت کاغذ را گرفت و 2 ثانیه چشمانش را بست.

شخصیت روی کاغذ طلسم حک شده بود و تائوئیست لیان‌شی به سرعت آن کاغذ را داخل گودال انداخت. یان‌جینگ قبل از اینکه به خواب عمیقی فرو برود، ناگهان دست تائوئیست لیان‌شی را گرفت، سخت تلاش کرد تا دهان خود را باز کند و با صدایی بسیار خش‌دار گفت: «تـ، تائوئیست، من میخوام برادر شیه ... کنترل، کنترل جسد من رو انجام بده.»

چشم‌های تائوئیست لیان‌شی گشاد شد. او نگاهی به شیه‌چی انداخت و فریاد زد: «اون نمیتونه این کار رو انجام بده! اون ذهن بدی داره!»

کنترل کننده زامبی، کنترل کاملی روی زامبی زنده داشت. زمانی که زنگ را می‌زد، زامبی به او خدمت می‌کرد. هنگامی که زنگ به صدا درمی‌آمد، زامبی حرکت می‌کرد. هنگامی که متوقف می‌شد، زامبی متوقف می‌شد.

پالایش کننده زامبی بطور کلی کنترل کننده بود، بنابراین هیچ تفاوتی بین آن‌ها وجود نداشت، اما استثنائاتی وجود داشت. اگر پالایش زامبی را برای شخص دیگری انجام می‌دادند، آن‌ها خون کارفرما را روی ابروهای زامبی زنده فشار می‌دادند و اگر فرآینده تصفیه موفقیت آمیز بود، زامبی زنده بطور طبیعی با استفاده از این خون، استاد خود را تشخیص می‌داد.

پس از اینکه یان‌جینگ این را گفت، بیهوش شد و پایان را متوجه نشد.

تائوئیست لیان‌شی قیافه درهمی داشت: «اون کیه؟ در واقع اون میتونه بین کنترل کننده زامبی و پالایش کننده زامبی تمیز قائل بشه. حتما توی خونواده‌ش یه تائوئیست وجود داره!»

شانه شیه‌چی از درد بی‌حس شده بود. او سیگاری روشن کرد و نفس عمیقی کشید: «پدربزرگش تائوئیست بود.»

«تعجبی نداره.» تائوئیست لیان‌شی آهی کشید: «احتمال موفقیت یه زامبی زنده خیلی کمه، شما باید آمادگی ذهنی داشته باشید، احتمال اینکه اون بمیره، زیاده.»

شیه‌چی به سبکی گفت: «میدونم.»

تائوئیست لیان‌شی ناگهان رسمی شد. «اگه موفقیت آمیز باشه، در صورت فاجعه من اون رو میبرم.»

شیه‌چی شوکه شد و افکارش جرقه زد. او آخرین درخواست یان‌جینگ را به یاد آورد و قبل از پوزخند چند ثانیه فکر کرد: «استاد تائوئیست، میدونید چرا افراد خوب که زامبی رو تصفیه می‌کند، به یه فاجعه در جهان ختم میشه؟»

«چرا؟» تائوئیست لیان‌شی نتوانست از سئوال خودداری کند. او واقعا نمی‌فهمید چرا همه تائوئیست‌های سرسخت که در تمرینات موفق شده بودند، فقط در جاده بی‌بازگشت به سرانجام رسیده بودند.

شیه‌چی به آرامی توضیح داد: «چون خوب بودن به معنای عدم تمایل نیست. خیلی از مردم خوب هستند، چون تحت آزمایش میل قرار نگرفتند. میل به راحتی میتونه خوبی رو از بین ببره. به همین دلیل کنترل کننده زامبی قطعا فرد خوبی نیست.»

چشم‌های تائوئیست لیان‌شی گشاد شد: «منظورت چیه ...»

«عمو استاد، تو عدالت رو دنبال می‌کنی اما این خواسته نیست؟ اشتباهه. خواسته شما شدیدتر از خواسته من و آشفته‌تره. اگه شما زامبی رو کنترل کنی، میتونی تضمین کنی موقع ملاقات با یه فرد شرور نخوای اون رو بکشی؟ نمیتونی. این گسترش میله. فکر میکنی این عادلانه‌س اما طبیعت و تائوئیسم این رو نقض می‌کنه. آسمان و زمین همه موجودات زنده رو سگ‌های یکسانی می‌دونند. یک خیر و شر ثابت وجود داره و اون رو فقط آسمان‌ها تعیین می‌کند، نه شما. آیا کشتن تمام شرارت‌های جهان که شما تعیین می‌کنید واقعا برای جهان یه نفرین نیست؟»

قیافه تائوئیست لیان‌شی وحشتناک بود. اگر او یک زامبی زنده داشت، همان طور که شیه‌چی گفته بود، عمل می‌کرد ...

شیه‌چی همانند روباه خندید: «به همین دلیله که مناسب‌ترین فرد برای کنترل زامبی کسی شبیه منه.»

تائوئیست لیان‌شی حیرت زده بود.

شیه‌چی خندید: «من بدی‌های زیادی دیدم و همه آرزوهام رو کنار گذاشتم. آخرین خواسته من بی نظیره و هیچ آسیبی هم به جهان نمی‌زنه.»

«زامبی زنده تو دست من فقط دوستیه که برای مدت طولانی من رو می‌شناخت، نه ابزاری برای افزایش قلمرو. میل من هیچ وقت گسترش پیدا نمی‌کنه بنابراین آسیب زامبی زنده هیچ وقت گسترش پیدا نمی‌کنه.»

قلب تائوئیست لیان‌شی لرزید. اگر این طور بود، به نظر می‌رسید باید دست زامبی زنده را در دستان این شخص بگذارد تا دست خودش. اگر او واقعا ساخته می‌شد، شرایط خارج از کنترل او بود. تائوئیست لیان‌شی وقتی این سئوال را می‌پرسید، چهره‌ای پیچیده داشت: «چرا تو اینقدر با این فرد آشنا هستی؟»

شیه‌چی قبل از لبخند زدن لحظه‌ای خشکش زد: «برای تنها خواسته من.»

در نوجوانی او فیلم‌های زامبی زیادی را تماشا کرده بود و در همان حال از خود می‌پرسید آیا می‌تواند روح برادرش را در یک زامبی قرار دهد. اگر او ایده‌ای داشت، یافتن اطلاعات دشوار نبود. فقط اینکه او در دنیای خودش محدود شده بود و نمی‌توانست بازی کند.

قلب تائوئیست لیان‌شی دوباره شوکه شد. اقدامات این فرد فقط برای یک هدف بود. این در واقع او را، مناسب‌تر و نسبت به خودش، کمتر مستعد آسیب رساندن به مردم می‌کرد. زامبی زنده برای او فقط به عنوان یک دوست در نظر گرفته می‌شد.

تائوئیست لیان‌شی پس از مدتی سکوت بالاخره آهی کشید: «حق با توئه. اگر موفق شد، تو باید کنترل کننده‌ش باشی.»

شیه‌چی سعی کرد گوشه‌های دهان خود را کنترل کند تا شبیه شخصی بدون میل شود. «باشه.»

شیه‌شینگ‌لان در سرش خندید: «تو بازم بقیه رو فریب دادی.»

شیه‌چی ابروهایش را کمی بالا انداخت.

شیه‌شینگ‌لان پرسید: «چرا به من اجازه ندادی یان‌جینگ رو حمل کنم؟ وقتی که از درد می‌ترسی این طوری شونه‌هات آسیب می‌بینه.»

شیه‌چی چند لحظه ساکت ماند تا اینکه بی صدا پاسخ داد: «برادر فقط می‌تونه من رو حمل کنه.»

کتاب‌های تصادفی