اپ بازیگر فیلمهای ماورأطبیعی
قسمت: 67
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 67 – بازرسی
چشمان شیهچی گشاد شد. او میدانست که وقتی 10.000 امتیاز جمع کند، میتواند برادرش را برای همیشه داشته باشد. این بازرسی پس از اتمام تولید بدن چه معنایی داشت؟ همان چیزی بود که متوجه آن شده بود؟ بعد از اینکه جسم ساخته شد، مستقیما در کولهپشتی تلفن همراه قرار داده نمیشد تا آنجا نگهداری شود ...
در میدان دید شیهچی، یک جفت پای باریک ظاهر شد. بالای آن یک نیمتنه مشکی، یک کمر باریک، یک سینه پهن و یک چهره زیبا بود. این جسم شیهشینگلان بود. نه، این جسم شیهشینگلان نبود. این خود شیهشینگلان بود. او دیگر نمیتوانست وجود برادرش را درون خود احساس کند. در مقابل او .... شیهشینگلانی بود که برای مدت کمی صاحب بدن شده بود.
این مانعی بود که او با اکراه پس از هیپنوتیزمهای مکرر ایجاد کرده بود. او با موفقیت جلوی تمام بیقراریها و آروزهای نوجوانیاش را گرفته بود و این به ناخودآگاهش نفوذ کرده بود. حالا همین بزرگترین مانعش شده بود.
شیهشینگلان در مدت بسیار کوتاهی با بدن خود سازگار شد. سپس به شیهچی نگاه کرد و متوجه شد صورت او کمی رنگ پریده است. زیر نگاه او، شیهچی بطور غریزی یک گام به عقب رفت.
شیهشینگلان متوجه حرکات کوچک او شد: «خیلی عجیبه؟»
شیهچی سرش را تکان داد. لبهایش تکان خوردند، سعی کرد انکار کند اما نمیتوانست حرف بزند.
شیهشینگلان به آرامی نزدیک شد.او یک هولیگان بود، بداخلاقیهای زیادی نداشت و این برادرش شیائوچی بود.
او دستان شیهچی را فشار داد. شیهچی تلاش کرد اما محکمتر نگه داشته شد.
او با چشمانی عمیق و متمرکز روبرو شد و شنید که آن شخص به آرامی گفت: «من برادرتم.»
با بدن و چشمهایش نگاهی اجمالی به این روح بینظیر و آشنا و دوست داشتنی انداخت.
«شیائوچی، کمتر از 3 دیقه مونده.»
شیهچی دندانهایش را روی هم فشار داد: «میدونم.»
کتابهای تصادفی

