اپ بازیگر فیلمهای ماورأطبیعی
قسمت: 68
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل 68 – حد فیلم
جسم شیهشینگلان بالاخره به گوشی برگشت.
بعد چند کلمه به شیهشینگلان گفت. پس از تمیز کردن، روی مبل نشست و کولهپشتی برنامه را باز کرد. علاوه بر تریگرام هشت وجهی که قبلا به دست آورده بود، بدن شبیه سازی شده شیهشینگلان نیز وجود داشت.
شیهچی روی آن کلیک کرد و یک یاداشت ظاهر شد.
[این آیتم آرزوی شماست.]
یک استعلام بیرون پرید.
[آیا میخواهید 200 امتیاز برای روشن کردن عملکرد استفاده موقت از بدن استفاده کنید؟]
[توضیح عملکرد استفاده موقت از بدن: پس از مصرف 200 امتیاز برای باز کردن عملکرد، میتوانید امتیازات را برای خروج موقت شیهشینگلان مصرف کنید. نسبت امتیاز مصرفی به زمان (واحد: دقیقه) 1 به 100 است. به عبارت دیگر برای یک دقیقه بیرون آمدن او 100 امتیاز لازم است.]
با دیدن این موضوع، اولین واکنش شیهچی این بود که فکر کند او و برادرش همین الان به چند امتیاز نیاز دارند.
نه، امتیازات فعلی او کافی نبود.
شیهچی خودش را مجبور کرد، درست فکر کند.
100 امتیاز برای هر دقیقه بسیار گران به نظر میرسید. او باید 200 امتیاز هم برای باز کردن عملکرد هزینه میکرد. با این حال، در برخی موارد ممکن بود بیرون آمدن شیهشینگلان نتایج غیرمنتظرهای داشته باشد. البته شیهچی هم مردد بود. دلیل اصلی تردیدش این بود که اطمینان نداشت جدا شدن شیهشینگلان از او بهتر است یا گنجیدن آنها با هم در یک بدن.
معنای عملکرد برنامه واضح بود. این کار برای افزایش مصرف امتیاز و طولانی شدن مدت زمانی بود که برای رسیدن به آرزویش و ترک برنامه نیاز داشت. در اصل، او میتوانست برنامه را با 10.000 امتیاز ترک کند. اگر این تابع روشن بود، علاوه بر مصرف امتیاز اولیه، ممکن بود برای رسیدن به هدف اصلیاش 10.200 امتیاز یا حتی بیشتر نیاز داشته باشد. البته در صورت چنین کاری یک بازیکن اضافی همراه داشت.
حس کرد این برنامه بسیار تجاری است. او خواسته همه را در نظر گرفته و اجازه میداد تا بازیگران هزینه آن را قسطی پرداخت کند. آرزوها دور از در دسترس نبودند و بازیگران، انگیزه مبارزه برای آن را داشتند. حتی مشتقاتی از تمایل برای ترغیب بازیگران به خرج کردن امتیاز ایجاد کرده بود. این برنامه در حال حاضر مشتق آرزوی او را فراهم کرده بود: دقایقی را با شیهشینگلان بگذرانید.
او با زبانش کلیک کرد. چه کسی میتوانست در برابر یک مشتق مرتبط با میل نهایی خود مقاومت کند؟ چقدر نیاز به خودکنترلی داشت؟ اگر آرزوی مردی داشتن حرمسرایی با 3.000 زیبارو بود و مشتق ارائه شده توسط برنامه این بود که 100 یا 200 امتیاز برای داشتن یک شریک رختخواب خرج کند، آیا مرد امتناع میکرد؟ احتمالا نه.
برنامه پیام دیگری فرستاد.
[روشن کردن یا نکردن عملکرد به بازیگر بستگی دارد. نیازی به نگرانی نیست. اگر تصمیم گرفتید این عملکرد را فعال کنید، کافی است دوباره کولهپشتی را باز کرده و روی آن کلیک کنید.]
شیهچی فکر کرد این یک سازش است. او موضوع را به حالت تعلیق درآرود و در مورد باز کردن یا عدم بازگشایی عملکرد در آینده تصمیم میگرفت.
او یک شب استراحت کرد. صبح روز بعد یک دعوتنامه ویدئویی از لوون دریافت کرد. از آنجا که کاری برای انجام دادن نداشت، برای پذیرش کلیک کرد. صفحه وصل شد و لوون کمی هیجان زده ظاهر شد. شیهچی پرسید: «اتفاق خوبی افتاده؟»
لوون چیز زیادی نگفت. پیراهنش را درآورد و پشتش را به او نشان داد. «شیهچی، نگاه کن.»
شیهچی به پشت لوون نگاه کرد. فلسهای ماهی ناحیه پشت لوون کوچک شده و رنگ آن روشنتر شده بود. وقتی نگاه میکردی، به نظر میرسید بافت تمایل به نرم شدن دارد. تا زمانی که یک تاپ سفید نازک نمیپوشید، شکل و رنگ آن به راحتی قابل رؤیت نبود. فلسهای ماهی روی صورت او هم نشانههایی از کوچک شدن را نشان میدادند.
لوون در قیافه شیهچی تردید را دید و لبخند زد: «این رو برنامه بهم داده. میتونم به صورت اقساطی پرداختش کنم.»
شیهچی مبهوت شد. با خود اندیشید: «واقعا این طوریه.» و با تعجب پرسید: «فلسهای ماهی برای تقویت قدرتت به تدریج از بین میرند اما میزان کل امتیاز موردنیاز افزایش پیدا کرده؟»
لوون غافلگیر شد. ظاهرا انتظار نداشت شیهچی به این سرعت متوجه شود. او سر تکان داد و توضیح داد: «بله، اول نیاز به 5.000 امتیاز داشتم تا به آرزوم برسم. الان کل مبلغ 6.000 تاست. با این حال، میتونم فلسها رو حذف کنم و قدرتم رو به صورت مرحلهای افزایش بدم. عملکرد تمام بدنم نسبت به قبل بهتر شده.»
شیهچی زمزمه کرد: «این مثل یه قرضه ..»
لوون لبخند تلخی زد: «خودشه. میدونم چه کار میکنه اما کی میتونه رد کنه؟ از این گذشته، قدرت من بهتر شده و گذروندن امتحان هم برام راحتتر شده.»
شیهچی سر تکان داد: «تو در حال تبادل 1.000 امتیاز برای افزایش قدرت خودتی. این ضرر نیست.»
«منم همین طور فکر میکنم.»
شیهچی فکر میکرد که اگر برنامه به او یک دوره قبل از مصرف بدهد، چه کاری انجام میدهد. اول برادرش را میگرفت و قسطی میداد اما امتیازی که نیاز داشت 1.5 برابر میشد. با دقت فکر کرد اما نخواست.
احساسی را که هنگام جدا شدن شیهشینگلان و وارد شدنش به بدن دیگر داشت را به یاد آورد. وقتی ناگهان وجود شیهشینگلان را احساس نکرد، وحشت بزرگی را تجربه کرد.
اجازه دادن به شیهشینگلان که برای همیشه به بدن دیگری برود مستلزم آمادگی روانی طولانی برای او بود. او هرگز نمیدانست که شیهشینگلان به چه فکر میکند و ممکن بود به دلایل غیرقابل پیشبینی موقتا آنجا را ترک کند. او حداقل در حال حاضر به چنین چیزی تمایل نداشت. حالت همزیستی کنونی هم او را آزار میداد و هم باعث میشد احساس راحتی کند. از این گذشته تمایلی نداشت که محدودیت زمانی برای سود ابدی، برای طمع موقت خود افزایش دهد.
به همین دلیل به نظر میرسید که در حال حاضر این بهترین حالت باشد. امکان استفاده موقت از بدن بدون جدا شدن از شیهشینگلان.
او فکر میکرد که این برنامه واقعا روانشناسی بازیگران را درک میکند. این طرح وام را به او پیشنهاد نکرد، زیرا میدانست قطعا رد خواهد کرد. این اپلیکیشن باید وضعیت ذهنی بازیگران را سنجیده و حتی داستانهای پشت سر بعضی از بازیگران را میدانست و برنامهای سنجیده برای تحقق آروزها در اختیار آنها قرار میداد.
تماس سبک لوون باعث شد شیهچی به خود بیاید:
«شیهچی؟»
پرسید: «چیه؟»
لوون شروع به صحبت درباره کار کرد: «یه فیلم وابسته به جنگ وحشت اجرا میشه، میری؟»
شیهچی کمی اخم کرد: «وابسته؟ منظورت چیه؟»
بعد فکر کرد و گفت: «با جینگ اومدی که این رو بهم بگید؟»
در تصویرمقابل، لوون سر تکان داد و گفت: «درسته. اگه الان آزادی صبر کن. من یه دعوتنامه برای جینگ میفرستم و ازش میخوام موضوع رو برات بگه.»
«باشه.»
ظرف 2 دقیقه ویدئو وصل شد. لوون احتمالا با یانجینگ صحبت کرده و او درباره وضعیت غیرعادی شب قبل شیهچی، چیزی نپرسید. او به اختصار گفت: «دیشب یه دعوتنامه برای فیلم وابسته به جنگ وحشت دریافت کردم. مخصوصا رفتم و از بقیه کارگزارها پرس و جو کردم و اونا گفتند که این رویه برنامهس. از استعدادهای تازه که در فیلمهای جنگ وحشت شرکت میکنند، دعوت میشه که با هم توی یه فیلم شرکت کنند تا خودشون رو بهتر نشون بدند. چون اونا بهترین افراد تازه کار هستند، بنابراین برنامه، سختی رو تشدید میکنه به این امید که اونا بالاتر و جلوتر برند. به همین خاطر این فیلمها اغلب پاداشهای بهتری ارائه میدند. من اونا رو بطور جامع ارزیابی کردم، برادر شیه میتونی به اون فیلم بری چون واقعا مقرون به صرفهس.»
شیهچی تنها یک تمرکز داشت: «پاداش بهتر؟»
یانجینگ سر تکان داد و گفت: «بله، خبرهای اپلیکیشن میگند که فیلم وابسته، یه فیلم ارواحه که کیفیت و مزایاش از معایبش بیشتره. طبق قانون، باید به بازیگر اول 500 امتیاز تعلق بگیره. با این حال، این فیلم 20% پاداش اضافه میده. یعنی نفر اول 600 امتیاز میگیره. علاوه بر این هر پاداشی که به دلیل عملکرد بازیگران در فیلم به دست بیاد، 20% پاداش بیشتر دریافت میکرد. یعنی اگه تکمیل یک طرح جانبی تو فیلم 100 امتیاز پاداش داشته باشه، 120 امتیاز دریافت میکنی.»
شیهچی سر تکان داد، بسیار هیجان زده بود.
این شیب آشکار منابع و شکاف فزاینده بین ثروتمندان و فقرا قابل درک بود. از این گذشته، این برنامه امیدوار بود بازیگرانی که شایستگیهای نسبتا بهتری دارند، بهتر پیشرفت کنند. به همین دلیل او میخواست نه فقط به خاطر برادرش، بلکه به خاطر خودش هم قویتر شود. او نمیخواست توسط برنامه یا دیگران اداره شود.
او در روزهای تازهواردیاش هیچ آزادی نداشت. او توسط کارگزار خود مورد استثمار و مهار قرار گرفت و زندگی او توسط ترجیحات دیگران کنترل میشد. تنها با قویتر شدن حق انتخاب پیدا میکرد.
بنابراین در این مکان، قویتر شدن تنها راه بود.
شیهچی سیگاری درآورد و در دهانش گذاشت: «گفتی یه فیلم ارواحه؟»
یانجینگ پاسخ داد: «بله، اعلام شده که یه فیلم ارواحه. باید به خاطر این باشه که میخواند استعدادهای تازه وارد خودشون رو بسنجند و تسلیم بشند. از این گذشته، برنامه اهمیت زیادی برای این تازهواردها قائله وگرنه این طور ناگهانی مرحله سوم جنگ رو به حالت تعلیق درنمیآورد. غیر از این شنیدم که بعد از این فیلم، برنامه دیگه به استعدادهای جدید اهمیت نمیده. توسعه برنامه به اونا بستگی داره و دیگه آسایشی وجود نداره.»
شیهچی سر تکان داد. او معنای عمل برنامه را درک میکرد. بعد از دوره تازهواردی، اکثر بازیگران برنامهها درجه خاصی از قدرت را به دست میآوردند و دیگر نیازی به حمایت نداشتند.
یانجینگ به او گفت: «من بازم توصیهش میکنم، بالاخره برادر چی سراغ یه فیلم ارواح با کیفیت خشن رفته. این بار جوانب مثبت بیشتر از معایب کیفیه و هیچ تضادی هم وجود نداره. مکانیسم کاهش امتیاز هم فعال نیست.»
«همه استعدادهای تازه کار تو این فیلم هستند یا بازیگر دیگهای هم توش شرکت میکنه؟»
«خب، این فیلم به استعدادای تازه کار تعلق داره، اما اگه تصمیم بگیرند که نرند و تعداد افراد موردنیاز فیلم تکمیل نشه، بازیگرای دیگه میتونند از مزایاش استفاده کنند. اونام میتونند از 20% امتیاز بیشتر استفاده کنند.»
شیهچی سر تکان داد و پرسید: «درضمن میخواستم بپرسم برای بازیگرای سطح بالا که وارد فیلمهای سطح پائین میشند، امتیازی هم وجود داره؟»
«بله، یه مکانیزم محافظت از اپلیکیشن وجود داره که از ترس بازیگرای سطح بالایی که برای گرفتن امتیاز، به فیلمهای سطح پائین مییاند استفاده میشه. هرچی بازیگر قویتر باشه، کسر امتیاز بیشتر میشه. مثلا اگه یه بازیگر ردیف 4 یا 5 که حرفهای محسوب میشه سراغ چنین بازیهایی بره معایبش بیشتر از مزیتشه، اونا 60% کاهش امتیاز نصیبشون میشه و بعد از اتمام فیلم فقط میتونند 40% امتیاز رو به دست بیارند.»
«که این طور.»
حالت یانجینگ ناگهان جدی شد: «برادر چی، تو این رو پرسیدی و یه موضوع جدی یادم اومد. قبل از اینکه به دقت درباره اینکه میخوای به این فیلم بری یا نه فکر کنی، باید این مطلب رو بشنوی. اتفاقا دیشب فیلمهای قبلی یوجینگ رو توی برنامه تماشا کردم. یکی از اونا درباره عروسک ارواح بود. یکی دیگه از اونا هم درباره دروگر شوم بود. همه اونا فیلم ارواح هستند و یوجینگ یه متخصص فیلمهای ارواحه. اون قطعا میره. تو 3 تا فیلم اولش مادرش اون رو همراهی میکرد. بنابراین اگه تعداد افراد تازه وارد برای پر کردن تقاضا کافی نباشه، احتمالا مادر یوجینگ هم با پسرش همراه میشه. اون تو برنامه به تو نمره کمی داد. میترسم ...»
یانجینگ نگرانیهای خود را بیان کرد: «میترسم علیه شما باشه.»
شیهچی خاکستر سیگار را تکاند و گفت: «میدونم.»
«برادر چی، چند نکته رو هم تونستم متوجه بشم. مادر یوجینگ مدت زیادیه که اینجاست. اون استعداد خاصی نداره اما تیپ ثابتی داره. اون فیلمهای نسبتا با سختی کم و ایمنی بالا رو انتخاب میکنه. نسبت به زمان خسیس نیست و عنوانش به خاطر تعداد فیلمهائیه که بازی کرده. راه اون با شیوهای که شما انتخاب کردید کاملا فرق میکنه. شیوه شما شمشیریه، اما اگه با اون برخوردکنید، خوب نیست. از این گذشته، اون مدت زیادی اینجا بوده و احتمالا روشهای زیادی داره. میترسم بهت صدمه بزنه اگه باهاش برخورد کنی، ارزش از دست دادن رو نداره. مطمئنا در آینده خیلی از اون بالاتر میری و اون رو زیر پات له میکنی. خبرای بد بیشتری هم هست. تنها استعداد تازه کار زنی که لباس مشکی پوشیده بود، اون نامزد جدید یوجینگه ...»
شیهچی به یاد آورد که یک زن تازه کار با لباس مشکی وجود داشت که آن روز کنار یوجینگ ماند. با این حال به نظر میرسید او شخصیتی کسل کننده داشته باشد و هرگز صحبت نمیکرد، بنابراین تصوری از او نداشت.
یانجینگ سرفه کرد: «واقعا نمیتونید تصورش کنید. من میدونستم که یوجینگ نامزد داره، اما هنوز عاشق دختر داستان ارواح بود. با اینحال به نظر میرسه نامزد چندان به این موضوع اهمیتی نمیده. شاید فقط دوستای الکی باشند.»
یانجینگ متوجه شد که زیادهروی کرده و به سرعت به موضوع بازگشت: «همه تازه واردای دیگه تصمیم خودشون رو گرفتند، غیر از شما و برادر لو. فقط شما دو نفر تصمیم نگرفتید. برادر لو گفت اگه شما بری، اونم میاد، اگه شما نری، اونم به یه فیلم زامبی میره. در حال حاضر مشخص نیست مادر یوجینگ موقعیتی توی این فیلم داره یا نه. یوجینگ و نامزدش هم باید توی فیلم باشند. اگه میخوای عوضش کنی، یه فیلم دیگه برات انتخاب میکنم ...»
شیهچی ناگهان پرسید: «این یه فیلم با مزایای بیشتر از معایب نیست؟ فیلمهای با کیفیت بالا باز نشدند، نه؟»
یانجینگ غافلگیر شد: «درسته. عنوان ما هنوز خوب نیست و برای مدتی نمیتونیم اونا رو باز کنیم.»
شیهچی لبخند زد: «این فیلمیه که بهترین جوایز رو داره و همه جوانب مثبتش بیشتر از جوانب منفی اونه، درسته؟»
یانجینگ به آن فکر کرد: «بله.» او لبخند تلخی زد: «متوجه شدم. جواب شما اینه که میرید. درسته؟ صرف نظر از بقیه شما همیشه میتونید انجامش بدید. شما فقط میخواید امتیازات رو در نظر بگیرید ...»
شیهچی ابروهایش را کمی بالا برد، سرش را پائین انداخت و با دست خالی، سیگار را خاموش کرد: «تو کسی هستی که این رو میگی.»
«متوجه شدم. گزارشش میکنم.»