فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 112

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

چپتر صد و دهم:زندگی در دوزخ

شیه‌چی نتونست یک نگاه اجمالی به نردبان تار عنکبوتی بندازه اما اون پوستر رو دیده بود. اما توی پوستر، نردبان تار عنکبوتی مثل تانگولو از بهشت آویزان بود و از میان همه جهنم ها گذر میکرد. نردبان تار عنکبوتی به طور کلی همه جهنم هارو بهم وصل میکردش.*1

دو اطلاعیه دیگر هم وجود داشت.

{در هر تناسخ فقط یک نفر میتواند وارد بهشت شود.}

{زمانی که نردبان تار عنکبوتی ظاهر بشود، همه آیتم بازیگر ها طبق قوانین جهنم، در وضعیت غیر قابل استفاده قرار میگیرند...}

آیتم ها غیر قابل استفاده و نامعتبر میشن؟ ضربان قلب جی شینگچن بالا رفت و قلبش محکم تر از قبل تپید.

شیه‌چی تعجب کرده بود. سپس سرنخ پیدا کرد و زیر لب زمزمه طور گفت:«زمانی که نردبان تار عنکبوتی ظاهر بشه، آیتم ها غیرقابل استفاده میشن. به عبارت دیگه، نردبان تار عنکبوتی در شرایط خاصی نادیده میشه.»

جی شینگچن با تعجب پرسید:«قرار نیست نردبان تارعنکبوتی رو بگیری؟»

شیه‌چی بی‌تفاوت بنظر می‌رسید. جوابش قطعا نه بود.

«چرا؟»

شیه‌چی بهش نگاه کرد. «تو فکر می‌کنی که به یه شخص محدود میشه، آیا واقعا اینطوره؟ واقعا به یه نفر ختم میشه؟»

«منظورت چیه؟» جی شینگچن صبرش رو از دست داد و منتظر توضیح از سمت شیه‌چی نموند. «پس تو آزادی هر کاری دوست داری انجام بدی.»

اون میترسید کسی هنگام بالا رفتن اون رو شکست بده. اون بلافاصله شیه‌چی رو ترک کرد، به تنهایی از دیوار کوه بالا رفت و به انتهای نردبان تار عنکبوتی رسید.

جی شینگچن نردبان تار عنکبوتی رو نگه داشت. تار عنکبوت خیلی نازک بود. ساختاری شبیه به مو داشت و گرفتنش کار راحتی محسوب نمی‌شد. نه فقط این، بلکه پاهایش که در هوا آویزان بودند هم بار سنگینی براش به شمار می‌اومدند. البته اینکار آنچنان هم توان فرسا نبود چون جاذبه زمین و حالت چسبناک تار عنکبوتی باعث میشد مردم بتونند به آرومی از اون بالا بروند.

اهالی جهنم با تعجب از خواب بیدار شدند و با سرعت به سمت نردبان تار عنکبوتی هجوم بردند.

با افزایش تعداد، نردبان تارعنکبوتی شروع به لرزیدن کرد.

جی شینگچن از روی نردبان تار عنکبوتی به پایین نگاه کرد و سر های بیشماری رو دید. سپس به بالا نگاهی انداخت و پاهای بیشمار آویزانی رو دید. ناگهان احساس بدی به اون دست داد. تار عنکبوتی خیلی نازک بود و افراد زیادی روی اون بودند‌. ممکن بود به خاطر سنگینی بیش از اندازه پاره بشه؟ اگه اینطور میشد، نمیتونست به بهشت بره.

معلوم بود که زندانی بالای سرش هم به این موضوع فکر می‌کرد؛ چون اون دشنام داد و گفت:«کسایی که زیر پای من هستن، باید برن پایین و به همون جهنم کوفتی برگردن....»

«چرا ما باید بریم پایین؟ تو خودت چرا پایین نمیری؟»

کلماتی که از بالا به گوش میرسید، یکسان بودند. زمانی که مردم این رو فهمیدند، اون ها بی‌امان شروع به دشنام دادن کردند. اونها شروع به دعوا کردند، اما افراد بیشتری به سمت بالا رفتند.

جی شینگچن برای مدتی اون وضع رو تحمل کرد، اما در نهایت نتونست در برابر تحقیر تاب بیاره. اون داد زد:«بالا نیا، اگه نردبان بشکنه، هیچ کدوم از ما نمی‌تونیم بالا بریم.»

«نردبون خونته؟ برای تو هست؟ خریدیش؟»

«تودیگه چه خری هستی؟ چرا بهمون دستور میدی؟ اگه راست میگی، چرا خودت پایین نمیای؟»

جی شینگچن عصبانی بود. اون قدرت داشت و به ندرت این مدل خشم و غضب به سراغش میومد. با این حال، همه افراد روی نردبان تار عنکبوتی برابر بشمار می‌اومدند. مهم نیست که چقدر کارت خوب بود، بخاطر چسبندگی تار عنکبوت، محدودیت سرعت وجود داشت. سرعت بالا رفتن همه تقریبا یکسان بود.

بازیگرانی که همیشه محترمانه و باعزت باهاش برخورد می‌کردند، در حال حاضر با خشمشون کور شده بودند و به اون بی احترامی میکردند.

جی شینگچن عصبانی و تند خو شده بود‌ و ناگهان چشمش به تار درون دستش افتاد. قرار نبود بالا بره؟ ممکن بود نردبان بخاطر سنگینی زیاد بشکنه؟ اگه تعداد افراد کمتر بود، وزن هم کمتر میشد.

جی شینگچن پوزخند زد. اون سلاح دزدیده شده‌ای رو که دور کمرش آویزان بود رو بالا آورد و تلاش کرد تا تار عنکبوتی نردبان رو ببره. اون فقط از روی هوی و هوس این کارو انجام میداد. اون امیدی نداشت که این روش کار بکنه، اما به طور غیرمنتظره‌ای، نخ تار عنکبوتی که می‌تونست وزن افراد زیادی رو تحمل بکنه، براحتی بریده شد.

«آه.» صدای جیغ و فریاد زندانی هایی که به جهنم برمی‌گشتند، به گوش می‌رسید.

جی شینگچن از روی تمسخر، نیشخند زد. این مردها ناسپاس بودند، پس کسی حق نداشت بخاطر رفتار ظالمانه‌اش اون رو سرزنش بکنه.

بعد از این کار، اون ترسید. اگه اون با افراد پایین اینطور رفتار کرده بود، آیا افراد بالای سرش هم این کار رو انجام می‌دادند؟ به هر حال، تا زمانی که تار عنکبوتی زیر خودت رو می‌بریدی، میشد بدون تلاشی دیگران رو از رقابت حذف بکنی.

سپس اون به چیز وحشتناک‌تر فکر کردش.

افراد زیادی بالا و پایین اون بودند‌. این نشون میداد که جهنم کوه چاقو به طور تصادفی، در سطح میانی جهنم قرار گرفته. مردم وسط اونجا هم میان نردبان تارعنکبوتی بودند و از بهشت خیلی دور بودند‌. اگر چنین بود، آیا ورود افراد بالای نردبان تار عنکبوتی به بهشت راحت نبود؟

این اصلا منصفانه بنظر نمیومد.!!!!!

بعد دوباره آروم گرفت و نگرانی هاشو کنار گذاشت.

برنامه گفته بود در طی تناسخ فقط یک نفر می‌تونه به بهشت وارد بشه. با این حال، تو هر لایه از جهنم حداقل دو نفر وجود داشت. حتی در طبقات بالای جهنم هم رقابت وجود داشت. علاوه براین، برنامه آیتم ها رو نامعتبر کرده بود، تار عنکبوتی حالت چسبندگی داشت و فاصله بین افراد به حداقل رسیده بود.

برای افراد بالا، شکست دادن بقیه زندانی ها و وارد شدن به بهشت کار راحتی به شمار نمی اومد، اما قطعا بخاطر مکانی که درش قرار داشتند، کارشون سریع تر پیش می‌رفت و مشکل بزرگ این بود. شخصی که بالای سر جی شینگچن قرار داشت، به خوبی از این موضوع آگاه بود. «بله، چرا طبقه بالایی رو فراموش کردی؟»

«باید چیکار بکنیم؟ زمانی که ما بالا برسیم، یه نفر خیلی قبل تر از ما وارد بهشت شده و دیگه برای ما جا نیست. فقط یه نفر میتونه وارد شه!»

«پس این تلاش و بالا رفتمون، بیهوده هست؟»

«چرا اونا میتونن برن بالا؟ یعنی اونا خوش‌شانس تر از ما هستند؟! چه چیزی در موردشان شگفت انگیزه؟»

«بله، اونها مثل ما نمیتونن از آیتم هاشون استفاده کنند، پس چه فرقی بین ما و اونها وجود داره؟»

این اظهار نظر باعث شد، افراد زیادی باهاش موافقت کنند.

یک نفر داد زد:«من یه فکری دارم!!!»

«چیه؟»

«تکونش بدیم. نردبان تار عنکبوتی رو تا بالا تکون بدیم. اینطوری دیگه هیچ کس نمیتونه وارد بشه.»

«فکر خوبیه.»

جی شینگچن بعد از اولین تعجبش آروم گرفت. اون پنهانی اونها رو بخاطر احمق بودنشون مسخره و رها کرد. جی شینگچن قبل از اینکه اونها شروع به تکان دادن طناب بکنند، به نقطه شروعش برگشت. زمانی که برگشت تا به شیه‌چی که روی زمین نشسته بود و پاهایش در هوا آویزان بود نگاهی بیندازه، حالت صورتش زشت بود.

اون توقع نداشت که شیه‌چی از قبل این ماجرا رو دیده باشه. اون احتمالا همه اینها رو حدس زده بود.

تار عنکبوتی بالای سرش به شدت تکان میخورد. بدیهی بود که خود زندانیان نردبان رو شکستند. هنگام بالا رفتن، هرکسی نیت متفاوتی داشت، اما همه اونها باهم کار کردند تا مردم رو به پایین بکشند. جی شینگچن به این صحنه نگاه کرد و احساس کرد کمی کنایه آمیز هست.

با این حال زمانی که اونها موفق شدند تا نردبان تار عنکبوتی رو تکون بدهند تا از بالا به پایین بیفته، جی شینگچن به شدت احساس خوشحالی و آرامش کرد. اون خوشحال بود، چون این دسته از سگ ها بخاطر گاز گرفتن بقیه سگ ها مجازات میشدند و آروم بود چون نردبان تار عنکبوتی از بین رفت و کسی نتونست به بهشت برسه.

شیه‌چی به ساعتش نگاهی انداخت و با حالتی بی حوصله منتظر برادرش بود که صدای جیغ و فریادی از سر گریه شنید.

«آهههههه....»

صدا کمی آشنا بنظر میومد. شیه‌چی به بالا نگاه کرد و رن زه رو دید که 360 درجه تو هوا در حال سقوط بود.

شیه چی تعجب کرد و میترسید که رن زه توی کوه چاقو‌ها سقوط کنه. خوشبختانه، رن زی خوش شانس بود. اون روی درخت کاج سیاه روبروی شیه‌چی افتاد و به طور خطرناکی ازش آویزون شد.

رن زه، احساس کرد که جایی از بدنش شکسته، اون سرش رو بالا گرفت تا فحش بده. «حرومزاده ها، انقدر تکونش بدین تا خودتون هم فلج بشین. من توی طبقه بعدی افتادم، شت!!! اگه میمردم، هیچ وقت راحتتون نمیزاشتم.»

سپس سرش رو چرخوند و شیه‌چی که توصیف حالتش سخت بود رو دید.

«برادر شیه.» خشم رن زه از بین رفت.

شیه‌چی سریع اون رو کشید.

رن زه با تعجب پرسید:«چند تا آدم اینجا هستند؟»

«با تو سه نفر.»

خیال رن زی راحت شد. «اشکالی نداره. مانیازی نداریم تا بکشیم...»

«شیه‌چی هم سلولیت کجاست؟!»

«اونجا.»

رن زه به سمتی که شیه‌چی اشاره کرد نگاهی انداخت و جی شینگچن رو دید. اون مات و مبهوت شد، به طرف شیه‌چی خم شد و زمزمه کرد:«باهاش مبارزه کردی؟!»

شیه‌چی واقعیت رو گفت:«من نمیتونم شکستش بدم.»

رن زه توقع نداشت شیه‌چی انقدر رک باشه و متعجب شد. اون قصد داشت سوالی بپرسه اما ناگهان به چیز دیگری فکر کرد. کمی حالت دست انداختن و اذیت کردن توی صورت رن زه هویدا بود، اون اشاره زد:«قبل از این تناسخ، کسی ازت مراقبت میکرد؟»

«تو و اون.... چطور پیش میرین؟ اوضاعتون چطوره؟» رن زی با کنجکاوی ادامه داد:«بهرحال، میدونی آخرین باری که اون رفت، رن ران به من گفت که فکر میکنه شیه‌شینگ لان کمی آشنا هست....»

جی شینگچن نزدیک شد. شیه‌چی از صحبت کردن در مورد این موضوع با رن زه اجتناب کرد، اون سرش رو بلند کرد تا رن زه رو به جی شینگچن معرفی کنه:« این دوست من رن زه هست. لطفا باهاش خوب رفتار کن.»

«باشه.» جی شینگچن جلوی قصد کشتن که به طور غریزی درش فعال شده بود رو به عقب روند. اون هنوز به شیه‌چی نیاز داشت تا ازش استفاده بکنه. هنگامی که اون و شیه‌چی، شیه‌شینگ لان رو محاصره کردند، بعدش قطعا میتونست اون رو بکشه و انرژیش رو دریافت کنه.

اون داشت در مورد این موضوع فکر میکرد که ناگهان سوراخی در آسمان ظاهر شد.

حالت رن‌زه عوض شد. «شیه‌چی یکی دیگه افتاد. الان چهار نفرشدیم.»

شیه‌چی ایستاد. « یادت باشه به زودی به جی شینگچن حمله کنی.»

رن زه تعجب کرد و گفت:«اوه، جدا؟»

اون دید که شیه‌شینگ لان به پایین پرید. سپس تلفن اون چهار نفر در جهنم کوه چاقو، زنگ خورد.

{بیش از سه نفر توی این طبقه وجود دارند. اگه تو پنج دقیقه تعداد افراد کاهش پیدا نکنه، سیستم معکوس سازی انرژی فعال میشه. زندانی که کمترین مقدار انرژی رو داره، به طور خودکار به طبقه بعدی سقوط میکنه.}

جی شینگچن و شیه‌چی به یکدیگر و سپس به رن زی نگاه کردند. معنی واضح بود. رن زه شخصی بود که کمترین انرژی رو در میان اونها داشت. اگه شیه‌چی میخواست از رن زه محافظت کنه، باید با جی شینگچن برای کشتن شیه‌شینگ لان همکاری میکرد.

شیه‌چی متوجه شد و کمی سرش رو تکون داد.

شیه‌شینگ لان متوجه جو عجیب اونجا شد، اما اون به طور کاملا عادی به سمت شیه‌چی قدم برداشت، به طوری که انگار هیچ اتفاقی نیافتاده. «میخوای اطلاعات بخری؟ همشون تازه هستن..»

لب های جی شینگچن کمی تکان خوردند و کلمه ``برو`` رو شکل دادند. اون دیگه دشمنش رو دست کم نمی‌گرفت و مستقیم از آیتم شبیه سازی استفاده میکرد. دوازده جی شینگچن در اونجا ظاهر شدند. این آیتمی بود که توسط جی شینگچن در فیلمای ارواح به دست اومده بود، که در اون جسد واقعی در پشت اجساد دروغین پنهان شده بود و منتظر فرصتی بود تا اون رو با یه ضربه بکشه.

شیه‌شینگ لان هوشیار بود و با جی شینگچن جنگید.

آخرین بار شیه‌شینگ لان از سهولت نبرد تن به تن استفاده کرده بود. اما این دفعه جی شینگچن از سرازیری ‌و تنگ بودن مکان، بهره برد. شبیه سازی هاش دید شیه‌شینگ لان رو تا حد زیادی مسدود کردند. اگه شیه‌شینگ لان بی‌دقتی میکرد، امکان داشت به داخل پرتگاه بیافته.

با اینحال، برخلاف انتظارات، جی شینگچن متوجه شد که مهارت‌های شیه‌شینگ لان چندین برابر بهتر از چیزیه که اون تصور می‌کرده. شیه‌شینگ لان در امتداد صخره به گونه‌ای راه میرفت، که انگار اون مکانی صاف و هموار بود‌. برعکس، جی شینگچن سلاح همیشگی خودش رو از دست داده بود و بدن شبیه سازی شدش همه جا بود، اون به آرومی حرکت کرد و بتدریج نقص‌هاشو نشون داد.

جی شینگچن کم کم دیگه نتونست تحمل کنه و تاب بیاره. اون شیه‌چی رو دید که بی‌کار کناری ایستاده. شینگچن در حالیکه که در برابر شیه شینگ لان مقاومت میکرد، با عصبانیت سرش فریاد کشید و گفت:«منتظر چی هستی؟»

«اوه.» به نظر میرسید هوش و حواس شیه چی تازه برگشته بود. «اومدم!»

جی شینگچن بسیار خوشحال شد. با اضافه شدن شیه‌چی، وضعیت تا حد زیادی تغییر میکرد.

قدرت ذهنی شیه‌شینگ لان بعد از بلعیدن، روح شیطانی خیلی خوب شده بود. هنگامی که سردرگمی اولیه از بین رفت، اون قادر به تشخیص تفاوت بین بدن اصلی جی شینگچن و شبیه سازی هاش شد. اون حرکات رو کنترل میکرد، در حالیکه شبیه سازی ها نمی‌توانستند این کار رو بکنند.

پس از ضربه بعدی جی شینگچن ، شیه شینگ لان بدن واقعی رو کشف کرد.

با شمشیر به جی شینگچن ضربه زد و اون به سختی تونست فرار کنه. با این حال، پهلوش خراشیده شد. اون یه قدم به عقب برداشت، اما قبل از اینکه بتونه محکم بایسته، موجی از انرژی وحشتناکی رو تو پشت سرش احساس کرد. بدنش فورا سرد شد به طوری که انگار تو یه سرداب یخی افتاده.

جی شینگچن ناگهان سرش رو چرخوند. شیه‌چی دیسک تریگرام هشت وجهی در دست داشت. انرژی اون هشت دیسک به سرعت جمع شد و در یک ثانیه بعد در آستانه شلیک بود.

این دیسک تریگرام هشت وجهی بود که با اون شدت به یو جینگ و ژائو جین هوا آسیب رسونده بود. این آیتم یکبار مصرف محسوب نمی‌شد.

جی شینگچن ترسیده بود. اون راه درازی در پیش داشت تا به ژایوجین هوا برسه، اما وضعیت فیزیکیش بدتر از اون محسوب میشد. اگه این ضربه بهش میخورد، احتمال داشت نمیره اما حتما معلول میشد.

لحظه‌ای که حواسش پرت شد، شمشیر شیه شینگ لان به اون ضربه زد. اون مستقیم چاقو خورده بود و با سرفه خون بالا آورد. اون درد شدید رو تحمل کرد اما چاره‌ای جز پریدن به جهنم کوه چاقو رو نداشت.

جی شینگچن با عصبانیت از پایین فریاد زد:«شیه‌چی، چرا بهم خیانت میکنی؟؟؟ کشتن شیه‌شینگ لان به نفع تو هم هست.» اون تعجب کرد که چرا شیه‌چی بهش خیانت کردش، چون این نقشه، دو طرف برد بود.

اون به داخل پرتگاه افتاد. همانطور که از میان مه خون‌آلود به لبه صخره نگاه کرد.

جی شینگچن ناگهان متوجه همه چی شد. اونها گولش زده بودند! اونها باهم رفاقت داشتند! اون از کارش پشیمان شد.

«دنبالش نکن.» شیه‌چی روی صخره صحبت کرد. «از اونجایی که ممکنه زنده باشه، زمانی که بعداً برای پیدا کردن گنجینه پایین رفتیم، باید حواسمون رو خوب جمع کنیم. البته تو بهترین حالت ممکن، احتمال داره که مرده باشه و به طبقه بعدی رفته باشه.»

«باشه.»

رن زه به شیه‌شینگ لان و شیه‌چی خیره شد و نگاهی به دست شینگ لان انداخت. اون احساس کرد که جو جوری هست که انگار به جز آن دو نفر کس دیگری وجود ندارد و بنظر می‌رسید چیزی رو فهمیده. قیافه‌اش ناباور شد.

شیه‌چی بالاخره رن زه رو بیاد آورد و با خنده به شیه‌شینگ لان اشاره کرد. «تو نبودی که در موردش ازم سوال پرسیدی؟ بزا بهت معرفیش کنم. این رفیق صمیمی منه.»

رن زه با تندی به با نگاه کرد و دشنام داد. «لعنتی.»

«شیه‌شینگ لان هستم. دوست شیائویائو دوست منه.» شیه‌شینگ لان دستش رو به سمتش دراز کرد.

رن زه با احساساتی درهم و تعجب، دستش رو دراز کرد و با طرف مقابل دست داد. اون درک جدیدی از شیه‌چی داشت. با نادیده گرفتن احساس عجیبی که از جنسیت اون می‌گرفت، اون دو نفر از نظر ظاهری، قدرت و شخصیت، واقعا همخوانی خوبی باهم داشتند و به هم میومدند.

زمانی که رن زی به یاد آورد که چه اتفاقی افتاده، آب دهنش رو قورت داد و گفت:«شیه چی، دیسک تریگرام هشت وجهیت، یکبار مصرف نبود؟»

اگه یکبار مصرف نبود پس کمی غیر طبیعی بنظر میومد. چنین چیز خوبی در فیلم مزایایش به معایبش می‌چربد؟؟....

شیه‌چی سرش رو تکان داد و آرام شروع به توضیح دادن کرد:«این دیسک تریگرام هشت وجهی نیست. این ناتوانه و فقط یه پرده دود هست.»*2

اون دیسک تریگرام هشت وجهی که در دست داشت رو منفجر کرد و هیچ اتفاقی نیافتاد. دیسک مستقیما ناپدید شد.

شیه‌شینگ لان لبخند زد.

«......» رن زه سرش رو چرخوند و به پایین صخره نگاه کرد.

اون در سقوط به این فکر کرد که جی شینگچن کمی بدبخته که به اونجا سقوط کرده.

شیه‌چی به اون گفت:«بیا از صخره پایین بریم.»

یادداشت مترجم:

*1تانگولو (Tanghulu) (به معنای میوه آبنباتی یا میوه نباتی یا میوه قندی) یک میان وعده سنتی چینی است که از میوه‌های قندی شده (آب نبات) تشکیل می‌شود.[۱] تانگولو نشات گرفته از شمال چین است اما در حال حاضر معمولاً در بسیاری از شهرهای چین مانند پکن،[۱] تیانجین و شانگهای هم در دسترس است. تانگولو شامل میوه‌هایی است که با استفاده از قند، آبنباتی شده‌اند و دارای پوشش سخت قندی هستند. این میوه‌ها بر روی سیخ‌های بامبو ارائه می‌شوند

*2ترفند، تاکتیک، حیله ای که برای پنهان کردن حقیقت، گول زدن استفاده میشود

کتاب‌های تصادفی