NovelEast

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 116

تنظیمات

چپتر صد و چهاردهم: زندگی در دروخ(16)

اثر میدان شیطانی: در نظر گرفتن خود به عنوان نقطه میانی، در شعاع پنج متری وارد شب ابدی شوید.}

{اثر شب ابدی:

1ضیافت خون: شب ابدی برای کشتن و شکار می‌باشد. در سه دقیقه دارنده استعداد، افزایش قدرت ۱۰۰٪ رو خواهد داشت.}

{2کوری شدید: طعمه، به طور موقت کور میشود.}

{3مهر و موم خون: برای طعمه داخل، همه آیتم ها برای سه دقیقه غیر فعال میشوند و طعمه نمی‌تواند از منطقه شب ابدی فرار کند.}

{4نفرین شیطانی: طعمه داخل، ظرف سه دقیقه 50٪ ضعیف میشود. }

{اخطار... اگر شکار با شکست مواجه شود، باعث دامنه واکنش شدید خواهد شد. اخطار....}

هشداری در سر شیه‌شینگ لان پیچید، اما نتونست اون رو بشنوه.

چنگ ژو بهش نزدیک بود و می‌خواست شیه‌شینگ لان رو مجبور کنه تا چشمهاشو باز و به طلسم نگاه کنه، که ناگهان دنیا براش تاریک شد. این سیاهی با شبی بدون ستاره و ماه که هنوز در اون ستاره دیده میشد، کاملا متفاوت بود. یک نوع تاریکی متروک و ناامیدانه بود.

چنگ ژو ناگهان سردی رو پشت سرش احساس کرد، انگار شیطانی داشت تو تاریکی اون رو نگاه میکردش. احساس وحشت تو قلبش خزید. چنگ ژو از ترس عقب نشینی کرد و متوجه شد که حرکاتش آروم و سفت و خشک شده.

«چرا وضعیت اینجوری شد؟ چنگ ژو چرا یهو کور به نظر میرسه؟»

بازیگر هایی که مبارزه رو تماشا می‌کردند، با تعجب به همدیگه خیره شدند. اونا نمی‌فهمیدن که چرا چنگ ژویی که تو مبارزه برتر بود، ناگهان وحشت کرده. اون شبیه مردی بنظر می‌رسید که در شب توی بیابان گم شده بودش.

«یه چیزی اشتباهه.»

اون ها به دلایلی از سمت شیه‌شینگ لان احساس ترس کردند.

وقتی چنگ ژو تلو تلو خورد و به دیوار زمین برخورد کرد، صدای انفجار مانندی به گوش رسید. اون دیوانه‌وار با شانه‌هایش به دیوار کوبید و با وحشت متوجه شد که در یه ناحیه دایره ای قفل شده. چنگ ژو صدای قدم‌های بدون عجله شیه شینگ لان رو شنید.

«اینجا نیا!» قدم هاش نامنظم بود. زمانی که تلاش کرد تا جهت شیه‌شینگ لان رو تعیین بکنه، صداش میلرزید.

با اینکه چنگ ژو کور شده بود، اما هنوز میتونست نگاه خیره شیه‌شینگ لان رو حس کنه. نگاه شیه‌شینگ لان بهش شبیه به نوعی رادار که موقعیت طعمه رو پیدا میکنه، تاریک و غیر قابل پیش بینی بود. شیه‌شینگ لان با یه حالت طعنه آمیز بهش نگاه کرد.

نفس شیه‌شینگ لان، از پشتش به گوش می‌رسید. چنگ ژو بیش از اندازه خوشحال شد. اون سریع چرخید، طلسم رو بلند کرد و جلوی روی شینگ‌لان گرفت. اون مطمئن بود که شیه‌شینگ لان، طلسم رو دیده.

«اون رو دید! تموم شد!»

«انقدر بیخیال؟»

«من که گفتم یه آیتم نارنجیه... اوه، نه...، اون حالش خوبه؟»

نفس شیه‌شینگ لان ناپدید شد. چنگ ژو فکر کرد اون مرده و سر از پا نمی‌شناخت.

{اون به چی میخنده؟ شیه‌شینگ لان که سُر و مُر و گنده جلوش وایستاده...!!!}

{هاهاهاهاها}

نور سردی ناگهان چشمش زد.

«آه..!!» لبخندی که هنوز روی صورت چنگ ژو شکل نگرفته بود، همون لحظه خشک شد. اون با ناباوری سرش رو پایین انداخت و دستش رو دراز کرد تا شمشیری که به داخل بدنش سرایت کرده بود، رو لمس کنه. چنگ ژو مستقیم روی زمین افتاد.

شیه‌شینگ لان با چشمهایی سرد، لبخند زد.

جی شینگچن فریاد چنگ ژو رو شنید و شروع به فرار کرد اما اون توی مکان ثابتی مهر و موم شد و نتونست از اونجا بیرون بیاد.شیه‌شینگ لان اون رو گرفت و با سریع ترین سرعت ممکن، کار جی شینگچن رو ساخت.

شب ابدی به اتمام رسید.

جمعیت با چشمهایی گشاد به اون صحنه خیره شدند و اونها حتی فراموش کردن تا نفس بکشند. کاملا واضح بود که جی شینگچن و چنگ ژو تا چند دقیقه پیش برگ برنده رو بدست داشتن و پیروزیشون قطعی بود. یه دقیقه بعد، چنگ ژو در حال مرگ و جی شینگچن مرده بود. نتیجه قطعی معلوم شد، اما اون صحنه توی ذهنشون باقی مونده بود.

«خب... اون.... چیه؟» یه نفر از ترس نفس نفس میزد.

«قطعا یه آیتم نیست! حتی آیتم قرمز همچین تاثیری نداره!»

«اون هنوز وسیله‌ای داره؟»

«اگه آیتم نیست، پس چیه؟»

«اصلا مگه اون یه تازه وارد نیستش؟»

همه بازیگر ها ساکت شدند.

«این.... یه استعداده؟» یه نفر ناگهان تعجب کرد.

«چطور ممکنه؟ اون فقط 3000 تا امتیاز داره.»

«برنامه توی باز کردن استعداد های پیشرفته، سابقه داره. من توقع نداشتم که اون.... بازش کنه.»

«این نوع تاثیر باید تو دسته دوم استعداد باشه.»

«خدای من؟؟؟!!!.»

بازیگر های اونجا معنی این رو فهمیدند.. شیه‌شینگ لان استعداد فوق العاده ای داشت و تاثیرات استعدادش هم تقریبا غیر طبیعی به حساب میومد. رنگ از رخسار چند نفر پریده بود. اونها ترسیده و خوشحال بودند. اگه موقع مبارزه دست به کاری میزدند، شاید الان اونها به کسایی تبدیل میشدند که روی زمین افتاده و در حال خون ریزی بودند. گروه قدیمی بازیگر ها که امتیازشون بین 3000 تا 5000 قرار داشت، به شیه‌چی و شیه‌شینگ لان نگاه کردند و ترس در عمق دلشون جوانه زد.

{این استعداد حتی از استعداد شنیی هم غیر نرمال و عجیب تره.}

{نه، نفهمیدی که احتمال تحریک پذیریش خیلی کمه؟ شیه‌شینگ لان از باف تقویت کننده خوش شانسی به عنوان واکنش انگیز استعداد استفاده کرد.}

{اگه بشه اون رو به طور پایدار فعال کرد.... جرات فکر کردن بهش رو ندارم.}

{مهم نیست که چقدر احتمالش پایینه، بهرحال بازم احتمال تحریک پذیری وجود داره. این استعداد مثل یه بمب ساعتی هست. چه کسی تو آینده جرات میکنه سر به سر شیه‌شینگ لان بزاره؟}

{من دنبالش میکنم. برادر لان یه خوب شماره یکه. پسر چی هم همچنین یه خوب شماره یک هستش. هاها.}

{قدرت شیه‌چی از بین رفته. این کنجکاویتون رو برانگیخته نمیکنه؟ مشخصه که اون به طور غیر قابل توضیحی باهوش و با زور زیادیه. علاوه بر این ممکنه شیه‌چی دو شخصیتی باشه!}

{لعنتی، چرا چرت و پرت میگی؟ مسخره نگو. شیه‌چی و شیه شینگ لان شخصیت کامپیوتری هستن. اگه اصرار داری، پس به این معنی نیستش که....}

{نه نه نه، امکان نداره..}

{من نمیتونم بهش فکر کنم!! اصلا راه نداره. امکان داره؟ این خیلی.... خیالی هست..... کاملا واضحه، که اون ها تازه هم دیگر رو ملاقات کردند و ما شاهد رفاقتشون بودیم! من گوش نمیدم، گوش نمیدم!!! پسر چی به این مادر نمیتونه دروغ بگه. پسر چی، پسر خوبِ مامانشه.»

{اگه واقعی باشه، یکم هیجان انگیزه. اوه، مغزم بی حس شد..... سرفه....}

{من الان واقعا جرات نمیکنم به چیزی فکر کنم..«دچار فروپاشی شدن»...}

{سوال: اگه این دوتا واقعا یه نفر هستن، پس ماجرا خیلی ترسناک میشه. اگه از هم جدا باشن، اونا از قبل اینجورین... اگه هم باهم باشن، شت..... این تقلب محسوب نمیشه؟1555551»

«فهمیدنش آسونه. بعد از تموم شدن فیلم به رتبه بندی کلی دقت کنید. اگه نتونستیم ببینیم، مستقیم فیلم های قدیمی شیه‌شینگ لان رو جست و جو کنید. اون بازیگر دارای استعداده، اگه هزار امتیاز به دست آورده، باید فیلم بازی کنه...تاریخچه فیلم رو نمیشه تو برنامه پنهان کرد...}

{من یه جزئیات پیدا کردم. حرکت شمشیر شیه‌چی تو فیلم عاشقان زامبی، خیلی شبیه حرکت شمشیر شیه‌شینگ لان تو زندگی در دوزخه. من مبارزه های قبلی رو خیلی دوست داشتم به همین خاطر یه ویرایش ویژه انجام دادم. اما الان که با دقیقا در موردش فکر میکنم....}

{اوه خدای من؟}

{مقدار اطلاعات یکم زیاده. صبرکن، نکنه شینگ شینگ بودش که عنصر آتش توی فیلم عاشقان زامبی رو روشن کرد، چون اون از شیه‌چی خوشش میاد و دوست داره ازش محافظت کنه؟}

{به همین خاطر بود که چی چی کمی قبل به طرز غیر قابل توضیحی لبخند میزد!!! هههه!!!!}

{ایده آل برای چی چی.}

{در موردش نگران نباش. بشین و اول تماشا کردن فیلم رو تموم کن.}

انرژی چنگ ژو کاملا از بین رفت. شیه‌شینگ لان بهش انرژی داد، چونه‌اش رو نیشگون گرفت و ازش پرسید:«چه کسی این آیتم ها رو بهت داده؟»

چنگ ژو نیشخند زد و گفت:«اگه بگم از کارام چشم می‌پوشونی؟»

«نه.» شیه‌شینگ لان حوصله دروغ گفتن نداشت. چنگ ژو آدم احمقی نبود و اصلا اون رو باور نمیکرد....

چنگ ژو نگاهی به شیه چی انداخت و لبخند عجیبی زد. «تو بیا اینجا، من بهت میگم.»

شیه چی بهش خیره شد و بعد خم شد. چنگ ژو خودش رو به سمت گوش شیه‌چی کشید و خیلی آروم با صدایی که فقط دو نفر قادر به شنیدنش بودن، گفت:«اونایی که به سازمان خیانت میکنن، به خوبی نمی‌میرن.»

اون کلمات خیلی سریع خاطرات تاریک شیه‌چی رو زنده کردند و قیافه‌اش شبیه غرق شده ها بنظر می‌رسید.

چنگ ژو با سوءنیت لبخند زد و گفت:«بزودی میفهمی که قدرت حیوان خونگی چقدر قویه... من فقط یه محصول دست دوم هستم.»

چشمهای شیه‌چی سرد تر از همیشه شدند. نگاه چنگ ژو بین شیه‌چی و شیه‌شینگ لان چرخید. «تو و اون خیلی زود پایین میاین تا منو همراهی کنید.»

شیه‌شینگ لان قصد داشت اون رو با شمشیرش بکشه، که شیه چی گفت:«نیازی نیست.»

اون ایستاد. شیه‌شینگ لان به پایین نگاه کرد و متوجه شد زمانی که چنگ ژو آخرین جمله‌اش رو به زبون اورد، نفسش قطع شد. این یه مرگ طبیعی نبود.... بلکه خودکشی به حساب میومد. اون از روح های مورچه باقی مونده برای خودکشی با لبخندی پرهیزگارانه روی صورتش، استفاده کرده بود. بنظر می‌رسید ماموریتش ترور شیه‌چی و سو چینگ بودش. بعد از شکست، تنها مقصدش مرگ بشمار می‌اومد. اون پشیمون نشد. اون شبیه یه ماشین سرد بود.

شیه‌چی شونه چنگ ژو رو لمس کرد. دستاش متوقف شدند و اون به شدت اخم کرد. زیر پوست شونه چپ چنگ زو، برآمدگی وجود داشت. اون یک..... تراشه بود. همون تراشه‌ای که خودش قبلا تو شونه راستش داشت. تراشه چنگ ژو تو شونه چپش بود. بدون هیچ شکی، اون یه حیوان خونگی بودش.

شیه چی تقریبا نامرئی برای شیه شینگ لان سرتکون داد و به طور عادی از سرجاش بلند شد.

این وضعیت گیج کننده بود. بنظر می‌رسید سازمان حیوانات خانگی به برنامه رسیده...

در حقیقت اون معنای ``خیانت`` که چنگ ژو تو حرفهایش بهش اشاره کرده رو کاملا متوجه نشده بود. اگه نافرمانی از سازمان و حیوان خونگی خوب نبودن خیانت محسوب میشد، پس باید مدت ها پیش به جای اینکه اونها اقدامی تو برنامه انجام بدن، به برنامه برگردونده میشد و در دنیای واقعی به قتل می‌رسید....

بنابراین کلمه``خیانت`` به چیزی که اون بعد از وارد شدن به برنامه انجام داده بود، اشاره داشت. شیه چی کاری کرده بود که سازمان به طور اشتباه تصور کنه که اون بهشون ``خیانت`` کرده و به همین خاطر چنگ ژو رو فرستادن تا اون رو بکشه. یا شاید هم عدم مطابقت با برنامه به منزله خیانت بودش. اون هنوز مطمئن نبود.

شیه چی به فکر فرو رفت و ناگهان به سو چینگ که توسط رن زه حمایت میشد، نگاه کرد. واضح بود که چنگ ژو به اینجا اومدش تا اون و سو چینگ رو بکشه و تنها ارتباط بین اون و سوچینگ.... شن‌یی بود‌ش.

بعضی از سر نخ ها که به شدت نا‌چیز بشمار می اومدند و در گوشه ای از ذهنش باقی مونده بودند، بی سر و صدا بهم دیگه متصل شدند.

شن‌یی بیش از یکسال توی این برنامه بود. آرزوش چی بودش؟ با توجه به پیشرفت فعلیش، اون میتونست 10000 امتیاز رو تو مدت زمان سه ماهه بدست بیاره و برنامه رو ترک کنه. با این حال شن ‌یی بیش از یکسال توی برنامه موندش. اون تا الان باید 40 تا 50 هزار امتیاز ذخیره میکرد... آرزوش بزرگ بنظر می‌رسید.

چرا شن‌یی ازش خواسته بود تا مراقب سو چینگ باشه؟ آیا اون از قبل میدونست کسی ممکنه به سوچینگ حمله کنه؟ فقط شن‌یی به این فکر نکرده بود که گروهی از مردم حتی بیش از قبل به شیه‌چی خیره شدند و میخوان هر دوی اونها رو تو یه زمان بکشن...

شیه‌چی چشم هاشو بست. اون به علاقمندی ها و هدیه‌های شن‌یی در جُنگ وحشت فکر کرد. شن‌یی کمالگرای خشن، بدون هیچ تردیدی تو جُنگ وحشت بهش ده امتیاز و یه چاقو که تقریبا لطف محسوب میشد، هدیه داد.

سختی فیلم قایم موشک عدم توازن و لغو پیشرفت همه بود. اون شنید که شن‌یی بهش پیشنهاد ادامه دادن داده. شن‌یی از کجا میدونست که اون می‌تونه عبور کنه؟ آیا شن‌یی درک غیر معمولی ``از این مدل`` آدم ها داشت؟ آیا اون چیزی میدونست؟.....

بنظر می‌رسید شیه‌چی باید راهی برای ملاقات با امپراتور فیلم شن‌یی پیدا کنه.

زمانی که شیه‌چی دوباره چشم هاشو باز کرد، نفرت از حیوان خانگی از چشم هایش ناپدید شد و هیچ احساسی درشون وجود نداشت. قصد این گروه که در برنامه کمین کرده بودند، اهمیتی نداشت. زمانی که اونها مسیر راهش رو می‌بستن، کاری میکرد که تقاصش رو پس بدن.

«شیه‌چی.»

شبه چی نگاه نگران شیه‌شینگ لان رو روی خودش دید. اون دستش رو گرفت و به آرومی گفت:«من خوبم برادر.»

شیه‌شینگ لان صداش رو پایین آورد:«بعد از بیرون رفتن، می‌تونیم دنبال چک کردن آیتم های چنگ ژو بریم.»

شیه چی سر تکون داد. این یکی از راه های پیش روشون بود..

همانطوری که چنگ ژو گفته بود، اون فقط یه محصول درجه دو و ضعیف محسوب میشد. ماموریتش از این قرار بود، که در اطراف جی شینگچن منتظر بمونه، خودش رو به شکل یه بازیگر دربیاره و بدون انجام دادن هیچ کار خاصی و شگفتی‌ای، مراحل برنامه رو پشت سر بزاره و در همون حال منتظر دستور از بالا باشه.

بعد از دریافت دستور، جی شینگچن آیتم های رو که از بالا دریافت کرده بود رو گرفت و به زندگی در دوزخ پیوست.

«دوتا آیتم نارنجی و یه آیتم بنفش، واقعا ارزش منو و سو چینگ رو داره.» شیه‌چی مسخره کرد.

از اونجایی که بازیگر ها شانس خوبی برای گرفتن آیتم‌هایی داشتن که واقعا نیازی بهشون نداشتند از این رو انتقال آیتم در برنامه قانونی بود، اما محدودیت های زیادی وجود داشت. برای مثال اگه کیفیت فیلم، نارنجی بود، بازیگر تو انتقال فقط میتونست آیتم های نارنجی رو منتقل بکنه. این کار برای حفظ تعادل و حفاظت از امنیت بازیگر ها انجام میشد. اگه بازیگر ها می‌تونستن به آیتم قرمز یا سطح بالا تر توی فیلم های کم کیفیت حمل کنن، فاجعه به بار می اومد.

به همین خاطر، اون شخص بالایی به خاطر محدودیت فیلم نارنجی فقط تونسته بود به چنگ ژو دو آیتم نارنجی و یه آیتم بنفش بده.

«کسی که پشت پرده هست همچین آدم کوچکی محسوب نمیشه.» شیه‌چی با خودش فکر کرد.

شیه‌شینگ لان به بالا نگاه کرد و بلافاصله بازیگر ها جهت نگاهشون رو تغییر دادند. واضح بود که مرگ تراژدی چنگ ژو و جی شینگچن، باعث شده بود که تمام افکار رو از قلبشون دور کنن و کاملا تسلیمش بشن.

رن زه به سمت شیه‌چی رفت و تازه قصد داشت که حرف بزنه، که با تعجب به شیه‌چی اشاره کرد و گفت:«جی شینگ.....»

جی شینگچن که در حوض خون پشت سرش دراز کشیده بود، ناگهان بلند شد. اون کلیدی که از دست چنگ ژو افتاده بود رو در دست داشت و بدون اینکه به عقب نگاه کنه، دوید. در یک چشم بهم زدن، اون از ده متر گذشت. سرعتش شگفت انگیز بود.

شیه‌شینگ لام مات و مبهوت شد. جی شینگچن کمی قبل نفس نمی‌کشید. اون میخواست دنبالش کنه، اما بعد از برداشتن دو قدم، ناگهان سر جاش ایستاد. اون به شیه چی خونسرد پشت سرش نگاه کرد، شانه‌ای بالا انداخت و مستقیم برگشت.

رن زه که گیج شده بود، پرسید:«قرار نیست دنبالش کنید؟»

شیه چی بهش گفت:«دنبالش نکن.»

کمی دورتر، جی شینگچن خودکشی کرد و به طبقه پایین فرار کرد. شبه چی وقتی دید اون ناپدید شده، آهی کشید و به نظر می‌رسید خودش رو مقصر می‌دونه. «به طور تصادفی، فراموش کردم بهش بگم که برای خروج، پایین رفتن راه درستیه، نه کلید بهشت.»...

رن زه برای چند ثانیه مات و مبهوت موند و بعد چشمهاش گشاد شدن. «منظورت اینکه اون میخواد بره طبقه اول، در جهنم ابدی رو باز کنه و بعد بمیره؟»

شیه چی سرتکون داد.

رن زه طوری بهشون خیره شد که انگار شیه‌چی و شیه‌شینگ لان هیولا بودند....

اون ها به سمت گروه رفتند. بازیگری که قبلا به شیه‌چی خندیده بود و الان ازش میترسید، با لبخند اطلاعاتی رو به اشتراک گذاشت. «استعداد جی شینگچن اینه که بعد از مرگ دوباره زنده میشه. اون از این استعدادش تو فیلم قبلی استفاده کرد و شبیه زندگی دوم هست. پنج دقیقه بعد از مرگ می‌تونه زنده بشه و برای یه مدت کوتاهی سرعتش زیاد میشه..... اما بنظر میرسه سرد شدن استعدادش خیلی طول می‌کشه. فقط یه بار توی هرفیلم می‌تونه ازش استفاده بکنه...»

شیه‌چی با بی تفاوتی براش سرتکون داد.

جی شینگچن پنهان شده بود و خبر نداشت که شیه‌چی و بقیه به دنبالش نخواهند اومد. اون خیلی بد آسیب دیده بود و تنها امیدش بهشت بود. اون چنگ ژو رو دنبال کرد و تو مدت کوتاهی با چیز های زیادی روبرو شد. ذهنش آشفته و بهم ریخته بود و حتی نمی‌تونست طرح و نقشه داستان رو درک بکنه.

اون کلید طلایی رو در دستش گرفت.

شیه‌چی و بقیه در طبقه بالا قرار داشتند. اون نمی‌تونست بالا بره و مکانش تو چرخه تناسخ بعدی، تصادفی انتخاب میشد. تا اون زمان، زخمش بهتر میشد و میتونست از سرِ ناچاری بجنگه.

همون‌طور که جی شینگچن داشت در مورد این موضوع فکر میکرد، کلید داخل دستش لرزید. در همون زمان برنامه زنگ زد.

{میل شدید شما به بهشت، باعث انتقال از راه دور شده.}

مدتی بعد، جی شینگچن با حالتی ناباور به در ورودی بهشت در انتهای ابرها خیره شد. آیا به همین راحتی می‌تونست به بهشت بره؟.....

جی شینگچن زخمش رو پوشوند و تلو تلو خورد. دستش چنان میلرزید، که مجبور شد چندین بار کلید رو وارد کنه تا داخل سوراخ در بره. وقتی که قفل رو چرخوند، بنا به دلایلی قلبش به شدت تپید و رگ های روی پیشونیش متورم شد.

اون به عقب نگاه کرد. ابرها و مه در اطراف مچ پاش، به این طرف و آن طرف می رفتند و به نظر می‌رسید به غوزک پاش بوسه میزنند. غبار چشم هاشو گرفته بود. مثل یه رویا، اون به پایین نگاه کرد. در جهنم طولانی، شیه‌چی و بقیه مثل مورچه هایی کوچک بودند که زجر می‌کشیدند.

جی شینگچن لبخند زد. اگه تو اون فاجعه نمیمرد، این موهبت رو دریافت میکرد.... اون بهشت رو پیدا کرده بود. بعد از بیرون رفتن از بازی، فرصت گرفتن انتقام از شیه چی و شیه‌شینگ لان رو پیدا میکرد.

جی شینگچن محکم در بهشت رو باز کرد. صدای ترق وحشتناکی به گوش رسید و جی شینگچن مات و مبهوت شد. در بهشت مجلل بود و زنگ خوردی نداشت. پس چرا چنین صدای بلندی وجود داشت؟

اون یه حوض نیلوفر زیبا همانند پوستر فیلم رو دید. جی شینگچن مجذوبش شد. اون به صدای غیر قابل توضیح اهمیتی نداد و تندتر و تند تر راه رفت.

جی شینگچن مشتاقانه به بالا نگاه کرد و شخصیت‌هایی رو دید که روی دیوار های کاخ جاودانه-بهشت_ حک شده بودند.

جی شینگچن با خوشحالی ابرو بالا انداخت.

یه دستی ناگهان روی شونه اش نشست. جی شینگچن تعجب کرد و خیلی سریع سرش رو چرخوند. زمانی که بودای نیکخواه رو دید، خیالش راحت شد. بودا ردای بلندی به تن داشت، سری گنده، گوش هایی بزرگ و چشم های مهربان داشت و تمام بدنش در نور بودای بزرگ، پوشیده شده بود. بودا چیزی رو در دهانش میجویید.

جی شینگچن با تعجب پرسید:«چی داری میخوری؟»

بودا جواب داد:«دانه های لوتوس از حوض نیلوفر آبی.»

جی شینگچن سر تکون داد.

اون تار عنکبوت درخشانی رو دید که دور دست پیچیده شده بود و با احترام گفت:«من داستان نردبان تارعنکبوتی رو شنیدم. شما طاقت نیاوردی و نردبان عنکبوتی رو پایین انداختی تا مردم جهنم بتونن بالا بیان، اما اونها قدرش رو ندونستن و بیهوده نردبان رو خراب کردند. من قصد خوب شما رو درک میکنم....»

بودا با لبخندی عجیب، صحبتش رو قطع کرد و گفت:«نه، تو درک نمیکنی..»

«چی؟!»

ثانیه‌ای بعد، یه شبح عبوس به سمتش هجوم آورد. بودای روبه‌روش بلافاصله به یه روح چاق و احمق تبدیل شد.

چشم های جی شینگچن گشاد شدند. اون خیلی بهش نزدیک بود و فرصتی برای فرار نداشت. تار عنکبوت در دستهای روح، دور گردنش پیچیده شد.

جی شینگچن لحظه‌ای قبل از مرگش، واقعیت رو دید.

روح کاملا خیس و مرطوب بود، مو و پوستش برق می‌زد. در نگاه اول، شبیه نور بودا بنظر می‌رسید. روح با پوست بودای خیرخواه پوشیده شده بود، اما در زیر، فقط استخوان های پوسیده قرار داشت. در دهان بدبوش، گوشت و استخوان انسان وجود داشت.

تار عنکبوت در دستانش سمی و سفت تر شد.

زمین زیرپاش شروع به لرزیدن کرد و چهره واقعی بهشت اشکار شد. ابر ها و مه به غبار خونی تبدیل شد، در باشکوه بهشت تبدیل به یه در اهنی زنگ زده و حوض زیبای نیلوفر آبی تبدیل به حوضچه‌ای خونی شد که در اون هیولا ها فریاد می‌زدند و دست و پا در آن شناور بود. خیلی وحشتناک بود.

چشم هاش پر از خون شد. عطر گل زیر دماغش، تبدیل به بوی تعفن اجساد شد.

دنیا کم کم تاریک شد. آخرین چیزی که جی شینگچن دید، شخصیت های طلایی بودند که میگفتند، بهشت از دیوار ها افتاد و تبدیل به جهنم ابدی شد.

خون جی شینگچن پاشید و حروف تیره و تاریک رو قرمز کرد.

کتاب‌های تصادفی