اپ بازیگر فیلمهای ماورأطبیعی
قسمت: 118
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر صد و شانزدهم:اول
«این چرت و پرتا در مورد دل شکستگی چیه، که میگه؟» شیهچی با خودش فکر کرد.
انگشتر یه آیتم نارنجی بود. خیلی قوی به شمار میاومد اما محدودیت های زیادی هم داشت. با اینحال، این نقطه ضعفها، هیچ تاثیری روی شیهچی نداشت.
اون و شیهشینگ لان تو یه بدن بودند. هیچ موقعیتی پیش نمیومد که شیهشینگ لان در کنارش نباشه و یا رفاقتشون تموم شده باشه.
پس از تحلیل و تجزیه اثر ایتم، شیهچی حال خوبی داشت.
سو چینگ که در همون نزدیکی بود، پس از اتصال به آیتمش بیرون اومد. شیهچی دید که حالتش متفاوته. سو چینگ متعجب و خجالت زده بنظر میرسید. اون حتی کمی سرخ شده بود و این باعث شد شیهچی در مورد آیتمش کنجکاو بشه.
سو چینگ متوجه شد شیه چی بهش خیره شده و بیشتر از قبل خجالت کشید. اون نتونست احترام بزاره.
سو چینگ آیتم... هاله مریم باکره رو دریافت کرده بود. زمان کمک کردن به بقیه بازیگر ها، اون میتونست 50٪ افزایش قدرت، تو یه بازه زمانی کوتاه داشته باشه. همچنین آیتم اثر درمانی خاصی هم داشت.
شیهچی میدونست که سو چینگ خجالت کشیده، به همین خاطر نگاهش رو گرفت و گفت:«پس ما اول میریم. بعدا میبینمت.»
سو چینگ به آرومی سرتکون داد.
لحظه خروج شیهچی و شیهشینگ لان، ارزیابی جامع بازیگر ها تو سینما ظاهر شد.
تماشاگران که برای مدت زیادی منظر مونده بودند، ایستادند و به نوک پاشون نگاه کردند تا ببیند چه کسی در ارزیابی جامع، اول شده. گذشته از این، شیهچی و شیهشینگلان، تو یه سطح مساوی بودند، به همین خاطر رتبه بندی جامع کاملا نامعلوم بودش.
تماشاگران زمانی که نتایج رو دیدند، مات و مبهوت شدند. تالار پر سر و صدا، برای مدتی در سکوت فرو رفت تا اینکه صدای گفتن ``لعنتی`` ای سکوت رو شکست. اونها یکی پس از دیگری، تعجبشون رو ابراز کردند.
«چیشد؟؟؟»
«هنوز میشه اینجوری بازی کرد؟»
«اهههههههه.»
روی صفحه نمایش بزرگ، ارزیابی جامع بازیگر ها به آرامی ادامه پیدا میکرد...
{بازیگران زندگی در دوزخ:
بازیگر نقش اول مرد:شیهچی و شیهشینگ لان
شیه چی:86٪ پِیرنگ اکتشاف*1
رسیدن به پایان کامل:جهنم ابدی رو به عنوان یه رهبر فتح کرد. 300امتیاز داده میشود.
تعداد کل طرفداران: 30,377 (حداکثر 50,000 طرفدار برای فیلم سطح نارنجی) رُند شده تا 304 امتیاز.
شیه شینگ لان:74٪ پیرنگ اکتشاف
رسیدن به پایان کامل: جهنم ابدی رو به عنوان به بخیر فتح کرد. 300 امتیاز پاداش داده میشود.
تعداد کل طرفداران: 38,888، رُند شده تا 389 امتیاز.
هر دو بازیگر به فیلم کمکهای زیادی کردند و نقش اول مرد محسوب میشوند.
شیه چی در کل، 1,604 امتیاز دریافت کرد.
شیهشینگ لان در مجموع، 1,689 امتیاز دریافت کرد.
{چرا شینگ شینگ طرفداری های بیشتری از چی چی داره؟ من ناراحتم. مگه تماشاگرا کورن که شیهچی رو نمیبینن؟}
{بله، من یه طرفدار قدیمی هستم!} روح به پشت سرش ضربه زد و خندید..
{هاهاهاها، لعنتی، آیا قصدش پنهان کردن نیست؟ من فیلمهای بیشماری دیدم و تو هیچ کدومشون، دو نفر نقش اول مرد نشدن!!}
{لعنتی، درسته یا غلطه؟}
بازیگر ها همونطور که خشمناک بودند به آدم مهمی که فیلمهای بیشماری رو تماشا کرده بود، خیره شدند.
«هاهاهاهاها، همینطور هم باید باشه، از اونجایی که اونها امتیاز اول و دوم رو کسب کردند، مجموع امتیاز نهایی شخصیت اونها، به طور میانگین محاسبه میشه که خیلی بده. به طور مثال، شیهچی نفر اول با 1000 امتیاز و شیهشینگ لان نفر دوم با 500 امتیاز هست. میانگینشون میشه 750 امتیاز، که هنوز پایین تر از پاداش 1000 امتیاز برای جایگاه نفر اول هست؟ این شایسته یه بازیگر نیست؟ گذشته از این، اون خودش دو تا کار رو به تنهایی انجام داد، پس برنامه فقط میتونه اینکارو بکنه. من در حد مرگ خندم گرفته....هاهاهاهاهاهاهاها»
«با نگاه کردن به پایین، بقیه بازیگر ها بالاترین امتیاز رو توی تاریخچه خودشون دارن، اما شیهچی و شیه شینگ لان متفاوتند. هاهاها، از اونجایی که برنامه امتیاز شیهشینگ لان رو آشکار کرد، هویت شیهشینگ لان بلافاصله افشا میشه با اینکه....» روح سرفه کرد و خندید. «امتیاز های قبلی پنهانن، اما این فقط تلاش برای پنهان کردنش نیست؟»
«هاهاهاها، لعنتی. این یکم خجالت آور نیست؟ برنامه درمونده میگه که: من همه تلاشم رو کردم، من متاسفم، من نتونستم حقیقت رو پنهان کنم..»
«صبر کن. گاز نده. منظورت اینه که..... شیهشینگ لان شخصیت دوم شیهچی هست؛ آره؟ اونها تو رتبه اول مساوی شدند و مجموع امتیازهاشون هم پنهان شده. توی فیلم، اونها برادرن.....» قیافه روح، ناگهان خشک و سخت شد و بعد از چند ثانیه، چشم هاش گشاد شد. «لعنتی، این درسته؟ شخصیت ها برادر همدیگه هستن؟» صدای اون روح خیلی بلند بود و بقیه طرفدارها که حقیقت رو نمیدونستن رو آگاه کرد.
«پسر چی دو تا شخصیت داره؟»
«شیه شیه کامپیوتری من، در حقیقت...... همون شخصه؟ اوه، من خیلی احمقم. من گفتم، اینکه فامیلیشون شبیه همه، حتما کار سرنوشته.»
«هیچ تعجبی نداره که چرا پسرم قبلا به طرز غیر قابل توضیحی، همش لبخند میزد! مردم در حال پشت سر گذاشتن پیرنگ ها هستن، درحالیکه اونا واقعا برادر بودن.»
«شیهچی، این مرد لاغرمردنی، یه دروغگوی بزرگه! وووو وووو، اما من هنوز دوسش دارم.»
«راستش رو بخوای، این پیرزن شخصیت های کامپیوتری زیادی رو حمایت کرده. این شبحالوده ترین وضعیتیه که من دیدم...»
«من همش به مغزم سختی و عذاب میدم تا ارواح زن پیدا کنم و بعد از شکست های معتددم پیروز بشم، در حالیکه؟»*2
«هاهاهاها، اگه نمیفهمی چرت و پرت نگو.»
«خیلی بد حرف میزنی، اما راست هم میگی.»
«آدمای باهوش به کارایی توجه میکنن. اونها زمانشون رو ذخیره میکنن.»
«اونجوری نگو. با قضاوت روی دلایل ایجاد اختلال تجزیه هویت، میشه گفت چی چی قبلا از ساختن و توسعه شخصیت شینگ شینگ، با چیزهای خیلی بدی رو برو شده...»
«لعنتی، من گیج شدم. من چی چی رو دوست دارم، دیگه اصلا چرت و پرت نمیگم.»
«صبر کن ببینم..... شینگ شینگ از چی چی مراقبت میکنه؟»
«من دوباره دارم شکر و چیزای شیرین میخورم...»
«این مقدار اطلاعات خیلی زیاده. باید کم کم سعی کنم درکشون کنم....»
«یعنی بعدا نمیتونم چینگ چینگ رو ببینم؟ من الان یادم اومد. این فیلم زندگی در دوزخ، در مورد روح بازیگر ها هست، که به جهنم میره. شیهچی دوتا شخصیت داره و خب معلومه که اونها از هم جدا باید باشن. آه، اینکه نمیتونم تو آینده شینگ شینگ رو ببینم، اشکم رو درآورده.»
«تو میتونی بیای و چی چی رو ببینی. با یه پرداخت بلیط، دو سهم شادی بهت تعلق میگیره. این سود نیست, هه هه؟»
«باهوش، من آرزوی چی چی رو میدونم.»
«منم میدونم.»
«آه، خیلی انسن دوستانهاس. دو تا برادر، قصد نجات هم رو دارن. این یه سردرگمی خوبه..»
«من یه قدم به عقب برمیدارم، تا جزییات رو کشف کنم. منتظر باشید تا من حقیقت رو پست کنم.»
سالن شلوغ بود و ارزیابی بقیه بازیگر ها بدون جلب توجه زیادی روی صفحه ظاهر شد...
{دومین نقش مرد: سو چینگ. درجه اکتشاف پی رنگ37٪. 500 امتیاز پاداش میگیرد.
بدست آوردن پایان مریم باکره: هیچ کس رو نکش و 200 امتیاز پاداش داده میشود.
تعداد کل طرفداران:16,543، رُند شده تا 165 امتیاز.
در مجموع:865 امتیاز.
امتیاز کل:6563}
نقش مرد سوم........
نقش مرد چهارم.......
_________
بازیگرهای سیاهی لشکر:........
بازیگرهای مرده: جی شینگچن و چنگ ژو و غیره...}
«یکی یه دونه شیهچی (شیه شینگ لان) خیلی سریع بود. پسرم وقتی برای بازی کردن نداشت. خجالت آوره...»
«طرفدارهای چی، خوب نیستن. هه.»
«اگه درست یادم باشه، شیهچی با این فیلم باید از 5,000 امتیاز عبور میکرد. این چه سرعتیه دیگه؟»
«خوشبختانه، استعدادش تا مراحل پیشرفته باز شده و بعدا اونچنان پیشرفت چشمگیری نخواهد داشت. وگرنه خیلی ترسناک میشد...»
«در واقع، من احساس میکنم که شخصیتش یکم شبیه به امپراتور فیلم هست، اما چی چی آزاد و معمولی تر بنظر میرسه. امپراطور فیلم بیشتر خودجوش و بیبرنامهتر هست نه؟ اونها، سبک یه رهبر رو دارن. چی چی احتمالا مردم رو با شیوهای آزادتر رهبری میکنه، در حالی که شن یی یه دیکتاتوره؟ پس شینگ شینگ چی میشه؟ من میدونم! رهبر قیام علیه ظلم..»
«هاهاهاهاهاهاها، تشبیهت خیلی بجا هست.»
«من طرفدار هرسه هستم! پس اگه شینگ چی واقعی با شنیی بجنگه، برنده کی میشه؟ اگه اونها......»
«هاها، خیالاتت رو نگاه..»
«تا اونجایی که میدونم شیهچی قبلا از شنیی پیشی گرفته. این پنجمین فیلم شیهچی هست. اون الان باید بالای 5,000 امتیاز باشه، در حالیکه شنیی بعد از تموم کردن پنجمین فیلمش، فقط 4,500 تا امتیاز داشت.
«اینجا بخش متن سنجی میاد وسط.»
«لعنتی، آیا چی چی تو چند ماه آینده جای امپراتور فیلم رو از شن یی نمیگیره؟»
«چطور جرات میکنی در مورد چنین چیزی فکر کنی؟ در واقع، تا زمانی که شن یی به فیلم برداری ادامه بده، شیهچی به گرد پاش هم نمیرسه. بهرحال، بحث در مورد شایستگیهاشه و اون با لیاقته. شنیی یه سال قبل از اون اومد و شیهچی وقتی امتیاز کافی برای تحقق آرزوش رو بدست اورد، این موضع رو ترک میکنه، مگه نه؟ شیهچی هیچ علاقهای به داشتن سِمت خاصی تو بازیگری سینما نداره. من فکر میکنم از اونجوری آدمهاس که بعد از اینکه به هدفش برسه، اینجارو ترک میکنه. اون برای بقیه چیز ها طمع نداره و اصلا علاقهای به شهرت نداره. متوجه نشدی که شیهچی اصلا دل این رو نداره که با بقیه رقابت بکنه؟ نه، اون فقط میخواد امتیاز کسب کنه.»
«من دربارش فکر نکرده بودم، اما الان که تو گفتی، درموردش فکر میکنم.»
«هاه؟ چی چی بعد از کسب امتیاز، برنامه رو ترک میکنه؟ من ترسیدم.»
«پوووف، هنوز راه زیادی در پیش داره.»
«در این مورد، آرزوی شنیی چیه؟ اون الان ده هزار امتیاز داره. درسته؟ چه آرزویی انقدر بزرگه؟ برای یه سال تمام، تو رنکینگ، تسلط کامل داشتش. امیدوارم هیچ وقت به آرزوش نرسه. اونوقت همش میتونیم فیلم هاشو ببینیم....»
«هی، من طرفدار رن زه هستم. رن زه توی فیلم قبلی 800 یا 900 امتیاز، از شیهچی عقب بود. زمانی که این فیلم تموم شد، 2,000 امتیاز از شیهچی عقب موندش. لعنتی، این خیلی ظالمانس....»
«من میتونم به عنوان فن شیائو یائو صحبت کنم؟»
«فاصله بین همون دسته از تازه کار ها بیشتر میشه.»
«هیچ کس در مورد اینکه چه بلایی سر چنگ ژو اومده، کنجکاو نیستش؟»
_____
صفحه تاریک دوباره روشن شد. این دفعه، نوبت تعیین فیلم بود. تماشاگران میدونستند که تبدیل شدن فیلم نارنجی به فیلم قرمز چقدر سخته. این فیلم نارنجی روشن بودش و در بین بقیه فیلم های نارنجی، تخفیف داشت. به سختی در رده فیلم های نارنجی قرار میگرفت و ارتقای اون حتی دشوارتر بشمار میاومد. همه اونها بیعلاقه بودند.
روی صفحه بزرگ، کارت نارنجی کمرنگ، آروم آروم پررنگ تر شد و صحنهای که شیهچی واقعیت رو آشکار کرد، ظاهر شدش. کارت واضحا یه درجه رنگ تاریکتری گرفت. سپس زمانی که همه جهنم ابدی رو تسخیر کردند، کارت دوباره پر رنگ شد.
کارت در آخر، تو رنگ نارنجی گیر کرد و تماشاگران به هیچ عنوان تعجب نکردند.
«چی چی الان دو تا فیلم نارنجی تو کارنامهاش داره. اگه یه فیلم نارنجی دیگه بازی کنه، به سختی میتونه به سطح سه برسه.»
«منظورت از این حرف که میگی به سختی میتونه به سطح سه برسه چیه؟ سطح سه های زیادی وجود داره. آیا این اغراق نیست؟ شیائو یائو اگه یه فیلم نارنجی دیگه بازی کنه، میتونه به سطح سه برسه. این فقط یه قرقاوول درجه سه هست.»
«به آرومی زمزمه کردن، چی چی یه سطح سه رو کشته.»
«این فیلم رو میشه به عنوان یه فیلم نمادین خاص در نظر گرفت. توسعه و گسترش این موضوع خیلی خوبه...»
زیر کارت نارنجی روی صفحه بزرگ یه خط مقدمه وجود داشت، که روی اون نوشته شده بود:کارت نارنجی «زندگی در دوزخ». کیفیت فوقالعادهای دارد.
برتریهای فیلم: بازی عالی بازیگران نقش اصلی، محیط و سبک بدیع، تم معنا دار و پایان عالی.
نقاط ضعف فیلم: خط روایی فیلم بسیار ساده و کسل کننده بود. این یک فیلم ترسناک نامتعارف با استانداردهای مختلف می باشد، پس در اینجا قضاوت نمیشود .
این فیلم در دو تا لیست قرار گرفته: فیلم هایی با سبک متفاوت و بازیگرهایی که امسال دیوونشون هستیم..
لیست جوایز به تلفن های همراه بازیگران مربوطه، فرستاده شده.
«فیلم زندگی در دوزخ به طور رسمی به پایان رسیده. از شما برای تماشای فیلم متشکریم و مشتاقانه منتظر دیدار دوباره شما خواهیم بود.»
لحظهای که سو چینگ در دفتر شنیی رو باز کرد، اون دید که پیشکار شنیی داره دستش رو بانداژ میکنه. شن یی کاملا ساکت روی صندلی نشسته بود، قیافش کمی عبوس بنظر میرسید و حالتش عجیب بود. فضای اتاق به شدت غم انگیز و ناراحت کننده بود.
سو چینگ حواسش از همه چیز پرت شد و همهی فکر و خیالش، دستهای شن یی شد. اون با عجله وارد شد و با نگرانی پرسید:«چن بلایی سر دستات اومده؟»
شن یی اون رو دید و نگاهی به پیشکارش انداخت. پیشکار اونجا رو ترک کرد و درو پشت سرش بست. سوچینگ به شیشه شکسته خونی روی میز قهوه خیره شد.
شن یی به آرومی صحبت کرد:«چیزی نیست. شیشه شکست و تو دستم گیر کردش.»
سو چینگ حواسش جمع بود و رد دست های عمیقی رو، روی شیشه دید. شیشه یحتمل ناگهانی توسط شنیی شکسته شده بود.
«در مورد چنگ ژو هست؟» سو چینگ به بالا نگاه کرد. زمانی که این سوال رو پرسید، چشم هاشو به حالت تمسخر آمیزی به پایین آورد. چون اون نگران سو چینگ بود، عصبانی شده بودش؟....
شنیی بهش اشاره زد. سو چینگ روی مبل نشست و با لحنی خشک گفت:«من نمیدونم کی میخواد منو بکشه، اما به نظر میرسه قصد اصلیش، شیهچی هست. من هیچ وقت نسبت به کسی غرض و کینه نداشتم.»
شنیی با چشم هایی تیره و پر از غضب بهش گوش داد و با پریشان خیالی گفت:«بله.» سو چینگ آدم خیلی خوبی بود. چطور ممکن بود که یه نفر تو فیلم وحشت نسبت بهش کینه بگیره؟
شن یی با لحنی بسیار سرد دستور داد:«تو فیلم های آیندت دیگه از من اسم نبر.» سو چینگ لبخند تلخی زد. حتی تظاهر به طرفدار شن یی بودن و بردن اسمش هم غیر ممکن بود؟
سو چینگ جواب داد:«بله، متوجه شدم.»
شن یی لبخند زد، به اون نگاه کرد و آروم شد. «قبل از اینکه به آرزوت برسی و ترک کنی، فیلم دیگه ای برای بازی کردن داری؟.»
«...بله.» سو چینگ نمیدونست که چرا اون ناگهان به این موضوع اشاره کردش، اما احساس ترس و وحشت بدنش رو پر کرد.
اون نمیدونست که آرزوی شنیی چیه و چقدر طول میکشه تا بهش جامهی عمل بپوشونه. با اینحال، بعضی اوقات فکر میکرد حتی اگه این اتفاق بیافته و شنیی بره، چه ربطی به اون داره؟ اون یه عمر با شن یی زندگی نمیکرد.
شن یی گفت:«هر چه زودتر تمومش کن و بیشتر کشش نده. من به پیشکارم میگم یه مورد مناسب رو برات انتخاب کنه. من از یکی میخوام برای کمک تورو همراهی کنه و بعد به واقعیت برگرد...»
«...من میتونم آرزوی دیگه ای برای موندن بکنم!» سوچینگ تقریبا بخاطر اضطراب نمیتونست خوب صحبت کنه.
«لازم نیست.» شنیی طاقت گفتن چیز دیگه ای رو نداشت و آه بی صدایی کشید. اون پنهانی به این فکر کرد که داره همش نرم میشه، به همین خاطر، بی تفاوت گفت:«اطاعت کن.»
سو چینگ برای لحظهای ساکت موند و بعد گفت:«میدونم.»
سکوت بین اون دو نفر حاکم شد. بعد از مدت طولانی، سو چینگ نتونست آروم بگیره و ازش پرسید:«بعد از برآورده کردن آرزوت، میای پیشم؟»
در پاسخ، سکوت طولانیتری برقرار شد.
شن یی درنهایت جواب داد:«نمیدونم.». قبل از تمام شدن این موضوع، نه میتونست به راحتی قول بده و نه حوصله قول دادن داشت.
«...میفهمم.» سو چینگ زمزمه کرد. حداقل ریز امیدی وجود داشت، مگه نه؟
شن یی چشم های قرمزش رو دید و لبخندی بهش تحویل داد که لبخند نبود. «از مردم چیزهایی رو میدزده که براشون مهمن؟»
سو چینگ غافلگیر شد. اون متوجه شد که شن یی به چه چیزی اشاره میکنه و گوش هاش قرمز شدند. «دیدیش مگه؟»
اون توقع نداشت شنیی فیلمی رو که اون توش بازی کرده رو ببینه. سو چینگ چرت و پرت هایی درمورد شنیی به شیهچی گفته بود و شن یی هم، همه اونهارو دیده بود. سو چینگ هر چقدر بیشتر در مورد این موضوع فکر میکرد، بیشتر خجالت میکشید و سرش رو پایین انداخت.
شنیی لبخند زد. «من کاری ندارم و اگه به فیلم نگاه نمیکردم، چطور متوجه میشدم که تو دچار سوءتفاهم شدی؟»
«سوءتفاهم؟» سو چینگ ناگهان به بالا نگاه کرد.
شن یی پرسید:«همیشه دلت نمیخواست ازم بپرسی، چرا همش بهش لطف و حمایت میکنم؟»
سوچینگ خجالتش رو مهار کرد و با دقت به شنیی خیره شد.
شن یی قبل از صحبت کردن، سرفه کردو گفت:«من اون ژنهای یکسانی داریم.»
سو چینگ زیاد متوجه نشد. اون کاملا مات و مبهوت و مثل یه مجسمه شد.
شنیی با لبخند گفت:«به عبارت دیگه، من به یه معنا، پدر بیولوژیکی اون هستم.»
یادداشت مترجم:
پِیرنگ اکتشاف*1پِیْرنگ یا پیرنگ برابر با Plot در حوزه هنرهای نمایشی و ادبیات[۱] ساختار، چارچوب و نظم و ترتیب منطقی حوادث در یک اثر ادبی یا هنری مانند داستان، نمایشنامه و شعر است.[۲] پیرنگ در فارسی طرح نیز نامیده میشود. ممکن است علاوه بر پیرنگ اصلی، یک یا چند پیرنگ فرعی نیز وجود داشته باشد.
کتابهای تصادفی


