اپ بازیگر فیلمهای ماورأطبیعی
قسمت: 168
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
فصل ۱۶۶ بازی تاروت (۱۶)
شیهشینگلان به پهلو نگاه کرد و دید که شمشیر شیطان خونین به سرعت به سوی او پرواز میکند. او بلافاصله بدن خود را که در سرحد تحملش قرار داشت بالا آورد و به سمت شمشیر شیطان خونین دوید. وقتی شمشیر شیطان خونین بالاخره ارباب خود را دید، آنقدر هیجان زده شد که سرعتش از حدی دیگر عبور کرد.
فاصله بین یک نفر و یک شمشیر به سرعت در حال کوتاه شدن بود. در یک چشم به هم زدن، به هم نزدیک شدند. کلاغ روی شمشیر میخواست به پایین پرواز کند تا با شیهشینگلان روبرو شود که حرکات جیانگ شو را در پشت شیهشینگلان دید و با نگرانی فریاد زد.
نور خیره کننده شمشیر شیطان خونین در پشت شیهشینگلان روشن شد. در آنجا بدن جیانگ شو کمی شفاف شد و در نهایت مانند یک روح شد. چهره اش در نور قرمز، عجیب و شیطانی بود و به جلو چشمک زد. عمل به قدری سریع بود که او تقریباً از زمان پیشی گرفت و بدون زحمت به شیهشینگلان رسید.
شیهشینگلان فرصتی برای واکنش نداشت. بدنش با دست های رنگ پریده سوراخ شد و درد به او وارد شد. شیهشینگلان نزدیک بود بیهوش شود چون طاقت درد را نداشت. میخواست دستانش را بردارد اما جیانگ شو فقط تمسخر کرد و مستقیم وارد بدن شیهشینگلان شد.
روی سینه و شکم خون آلود شیه شینگ لان، صورت رنگ پریده و تقریباً مخدوش جیانگ شو نمایان شد. داشت داخل بدن شیهشینگلان را از بین میبرد. نشاط در شیهشینگلان چشمانش کمی محو شد.
«برادر!!»
[لعنتی!! این چه نوع استعدادیه؟ من فکر میکردم که امپراتور فیلم جدید هیچ استعدادی نداره!]
[وقتی داشت شنیی رو می کشت از این استفاده نمیکرد!]
[لعنتی...یعنی وقتی شنیی رو کشت از تمام قدرتش استفاده نکرد؟؟؟]
[این استعداد خیلی ترسناکه. تقریباً شبیه یه روحه.]
[شخصیت جیانگ شو شیطانیه. اون از قبل آیتم شیطانی داره پس باید استعداد شیطانی هم داشته باشد!!]
[شیهچی!!!]
[نه !]
بازیگرانی که این صحنه را از طبقه بالا تماشا میکنند دچار مور مور شدن شدند. آنها امپراطور فیلم جدید و توانایی فعلی شیهچی را دست کم گرفتند. مهم نیست که ستاره جدید چقدر خیره کننده بود، مدت زمان، بسیار کوتاه بود. چگونه میتوانست با نفر اول برنامه رقابت کند؟ حتی آیتم شنیی نیز کمکی به او نکرد.
جیانگ شو آشکارا درک بسیار عمیقی از آیتم شنیی داشت. وقتی آیتم شنیی فاش شد، شیهچی نتوانست او را غافلگیر کند. از قبل برای او سخت بود که سه یا چهار برابر قدرت خود را اعمال کند در حالی که جیانگ شو کارت های بی پایان داشت و روش های او بسیار شرورانه بود.
شیه چی از قدرت بدنی پایینی برخوردار بود و نمیتوانست در برابر قدرت نابودی یک استعداد برتر مقاومت کند. حالا او فقط در حال انجام مبارزه نهایی بود. جیانگ شو از استعداد خود برای ورود به بدنش استفاده کرد. چگونه شیهچی میتوانست از شر جیانگ شو خلاص شود مگر از طریق مرگ؟
لیانگ ژن آهی کشید و احساس کرد زمانبندی اشتباه است. سقوط یک نابغه همیشه مایه تاسف بود. اگر شیهچی زودتر وارد برنامه میشد چه میشد؟
ژنگ لوان مخفیانه آهی از آسودگی کشید. مرگ شیهچی خیالش را راحت کرد. او اعلام کرد: «بیاید بریم پایین.»
نتیجه قطعی شده بود و زمان ایستادن در صف فرا رسیده بود.
در پایین قلعه قدیمی، لب های شیهشینگلان ترک خورده بود و خون میآمد. او به شدت از بدنش حمایت کرد، انگشتانش تقریباً در دیوار سنگی فرو رفتند که به سختی از جایش بلند شد. در حالی که خونش از کنترل خارج میشد و از لب هایش سرازیر میشد بدنش را به جلو حرکت داد.
صدای جیانگ شو که از بدنش میآمد مثل مار سرد بود. «مقاومت نکن، نمیتونی فرار کنی.»
شیهشینگلان او را نادیده گرفت و دستش را به سوی شمشیر شیطان خونین دراز کرد. شمشیر شیطان خونین در هوا زمزمه میکرد. صحنه مقابلش مثل قبل بود و دردی بود که طاقت نداشت. از ترس از دست دادن صاحب جدیدش به شدت میلرزید.
کلاغ با هراس در هوا صدای جیر جیر میکشید، به سختی در دستان شیهشینگلان پرواز کرد. این صدای شومی بود که دل مردم را در تیرگی میپوشاند. شیهشینگلان شمشیر شیطان خونین را گرفت و خواست شمشیر را بلند کند، اما دستش چنان لرزید که به خودش خندید. تا این حد ضعیف شده بود.
دندان هایش را فشرد و رگ های آبی پشت دستش نمایان شد. او از زور وحشیانه ای استفاده کرد و توانست شمشیر شیطان خونین را بلند کند. او با سردی اعلام کرد «تو مجبورم کردی»
قبل از اینکه جیانگ شو وقت خندیدن داشته باشد، دید که شیهشینگلان شمشیر را بلند کرده و از ضربه زدن با شمشیر شیطان خونین به شکم خود دریغ نکرد. قدرت او شدید بود. شمشیر شیطان خونین را از جلو وارد کرد و مستقیماً بدنش را سوراخ کرد و نوک آن از مشتش بیرون آمد. قسمتی از شمشیر که جلوی او بود سفید بود در حالی که قسمتی ازشمشیر که پشتش بود خون در آن جاری بود.
خون پرواز کرد و بر صورت شیهشینگلان پاشید. گریه دردناک جیانگ شو با ناله خفه شیهشینگلان همراه شد. درد زیادی در صدا نهفته بود. این کار را برای جیانگ شو غیر قابل تحمل کرد و فریاد زد: « شیهچی، تو دیوونه ای!!»
شمشیر شیهشینگلان را سوراخ کرد و از جیانگ شو که انگلی در شکمش بود نیز گذشت. شمشیر شیطان خونین آیتم قرمز بود و قدرتش بی نظیر بود. علاوه بر این، با استاد جدید خود تناسب بسیار بالایی داشت. شاید قدرتش مثل قبل نبود اما خیلی ضعیفتر نبود. جیانگ شو توسط شمشیر شیطان خونین سوراخ شد و مستقیماً از بدن شیهشینگلان خارج شد. او پرواز کرد و به سختی به دیوار سنگی قلعه قدیمی کوبید.
سیب گلوی جیانگ شو حرکت کرد و خون روی صورتش جاری شد. سعی کرد آن را تحمل کند اما با این حال مقدار زیاد خون از دهانش بیرون پاشیده شد.
بازیگرانی که به تازگی پایین آمده بودند از این ماجرا متحیر شدند. آنها دیدند که جیانگ شو برای مدتی قادر به بلند شدن نیست و شوکه به نظر میرسند. شیهچی … محکم به جیانگ شو ضربه زده بود؟ به این ترتیب... جیانگ شو را به شدت مجروح کرده بود؟ یک بازیگر سطح دوم، امپراتور فیلم را مجبور به استفاده از انواع ابزار کرد و در نهایت ضربه محکمی به امپراتور فیلم زد.
لیانگ ژن احترام خاصی در قلبش احساس کرد. به شیهشینگلان خیره شد که روی زمین افتاده بود و در حال مرگ بود، اما هرگز تسلیم نشد. یک لحظه چشمانش خیس شد و طاقت نگاه کردن را نداشت. گویو قبلاً پایین آمده بود و جنگ تمام شده بود. یک بازیگر درجه یک بود که آشفتگی را پاک کند و کار شیه چی واقعاً تمام شده بود.
با این حال این به تنهایی کافی بود تا او را به یاد آورند. او شخصی بود که چنین کاری کرده بود تا امپراتور فیلم نتواند سرش را بلند کند. این یک شرم ابدی در تاریخ جیانگ شو به عنوان یک امپراتور فیلم خواهد بود. این لکهای بود که هرگز نمیتوانست در زندگی اش پاک کند.
ژنگ لوان بی حس و سفت بود. همه چیز در مقابل او از توانایی تشخیص و پذیرش او فراتر رفته بود. او فقط احساس میکرد که این بسیار پوچ است.
[اوه خدای من…]
[این... لعنتی، من نمیتونم باورش کنم.]
[چی چی…]
[مرگ شیهچی... واقعا شایسته است.]
[زینگ شو از بازیگر سطح دوم به این شکل صدمه دیده، هرگز نمی تونه در تمام عمرش سرش رو بالا بگیره.]
[امپراتور آشغال! چی چی رو به من پس بده!]
[ننگین ترین امپراتور فیلم تاریخ.]
گویو با بیشترین سرعت از شر شوک و اشتباه خود خلاص شد و مشتاقانه به سمت جیانگ شو شتافت. جیانگ شو عصبانی شد. خون به شکلی غیرقابل کنترل در جریان بود و سوراخ خونی شکمش را محکم گرفت، چشمانش تیره بود. دندانهایش را فشرد و دستور داد: برو شیهچی رو بکش.
او نمیتوانست بماند. قبل از اینکه جیانگ شو احساس امنیت کند باید تایید میشد که او مرده است.
گویو سری تکان داد و به سمت شیهشینگلان رفت.
شیهشینگلان پشتش روی زمین افتاده بود. نفس های آخرش را میکشید و حتی قدرت بازکردن چشمانش را نداشت. شمشیر شیطان خونین هم تاریک بود. به نظر میرسید که انرژی ذخیره شده اش تمام شده بود. با انرژی شبحآمیز جیانگ شو مصرف شده و تبدیل به تکهای از مس و آهن شکسته شده بود. در کنار شیهشینگلان، صورت کلاغی با پرهای سیاه و براق بود. کلاغ به گوشش چسبیده بود و دهانش در حال حرکت بود و تماس های عجیبی برقرار میکرد.
گویو خم شد. «مگه از بالا به من نگاه نکردی و مثل سگ با من رفتار نکردی؟ حالا توسط یه سگ کشته میشی. چه حسی داره؟»
صدایش پر از تمسخر بود. در ثانیه بعد چشمانش گرد شد.
شیهشینگلان که در آستانه مرگ بود، ناگهان چشمانش را باز کرد و با شمشیر به گویو ضربه زد. گویو به سرعت واکنش نشان داد و بلافاصله عقب نشینی کرد. با این حال، شمشیر، مهار نشدنی بود و کمر او را مستقیماً از پهلو سوراخ کرد. گویو هنگام افتادن ضربه خورد و فریاد کشید. به شیهشینگلان خیره شد که رنگش پریده بود اما ظاهرا سالم بود و وحشت در چهره اش بود که انگار روح دیده بود.
شیهشینگلان نگاه سردی به او انداخت. «یه آشغال همیشه یه آشغال باقی میمونه.»
گویو به طور غریزی به عقب حرکت کرد، چشمانش وحشت زده بود. جیانگ شو به شدت مجروح شد در حالی که شیهچی... سالم بود؟ این تصور براندازانه بود.
بازیگران نیز شوکه شده بودند و نمیتوانستند آنچه را که قبل از آنها اتفاق میافتاد باور کنند. امپراطور بلندپایه سینما در این نبرد به شدت مجروح شد. در این میان، شیهچی نه تنها زنده بود، بلکه قدرت جنگندگی خود را نیز به دست آورده بود…
شیهشینگلان چند سرفه کرد و جریان غیرقابل کنترل خون را قورت داد. شیهچی در حالی که در حال مرگ بود از کاغذ خالی برای کشیدن یک آیتم احیاگر استفاده کرد. این یک آیتم احیاگر قرمز متوسط بود بنابراین بازگشت به زندگی برایش دشوار نبود.
در جهنم زندگی، استعداد جی شینگ چن به او اجازه داد تا دو زندگی داشته باشد. این بدان معنی بود که زنده شدن از مرگ پیش رو در برنامه غیرممکن نیست. کاغذ خالی به او امکان انتخاب تاثیر آیتم را می داد.
وضعیت اضطراری بود، بنابراین شیهچی فقط توانست از خون انگشتش برای کشیدن چند ضربه روی کاغذ خالی استفاده کند. برای آیتم هایی که اسلحه نبودند شکل، مهم نبود. کلید آن ها عملکرد مورد نیازشان بود.
سودمندی آیتم شنیی بسیار کاهش یافته بود. او فقط میتوانست روی کاغذ سفیدی شرط بندی کند که هرگز افشا نشده بود و او این شرط را برد.
فقط اینکه او توسط امپراتور فیلم مجروح شده و کاغذ سفید به سختی توانست جانش را نجات دهد. اکنون او تنها حدود ۱۰ درصد از قدرت بدنی خود را بازیابی کرده بود و بدنش تقریباً خسته شده بود. اتفاقات بعد از آن به او بستگی داشت.
شمشیر شیطان خونینی که در دستش بود به طور موقت قدرت شیطان خونی را از دست داده بود. این فقط یک شمشیر معمولی بود و نمیتوانست به گویو آسیب جدی وارد کند. گویو موقتا از میدان بیرون شد. وقتی از خواب بیدار میشد، به قدرت جسمانی واقعی شیهچی پی میبرد و شروع به شکار او میکرد.
جیانگ شو ممکن است ضربه محکمی خورده باشد اما این قطعا برای کشتن او کافی نبود. علاوه بر این او هنوز کمان صلیبی تهی را داشت. داشتن آن تیرها به این معنی بود که او در شرایط فعلی بدنش اصلاً نیازی به نزدیک شدن به حریف نداشت. علاوه بر این، بازیگران اطراف او همگی نیت متفاوتی داشتند. شیهچی اکنون به شدت ضعیف شده بود و این بازیگران بی مهارت میتوانستند برای او تهدیدی مهلک باشند.
تفکر شیهشینگلان روشن بود. او نمیخواست مبارزه کند. کلاغ را کنارش گرفت، آن را در جیبش فرو کرد و با استفاده از شمشیر به عنوان تکیه گاهی از جایش بلند شد و به سمت قلعه دوید. او نیاز فوری به بهبودی داشت و شمشیر شیطان خونین نیز باید دوباره انرژی خود را جمع می کرد. کلاغ گوشه نشین واقعا راهی برای زندگی او فراهم کرد. شیهچی با خیالی آسوده دست به سر کرک دار کلاغ در جیبش کشید.
«احمق!!» گویو به درد نخور بود. جیانگ شو آن را دید و عصبانی شد. صورتش رنگ پریده بود اما دوباره ایستاد.
بالاخره شروع کرد به نگاه کردن به جانشین شن یی. این شخص از قدرت شنیی برخوردار نبود، اما بی رحم تر، آرام تر، خاصیت روانی نادری داشته و حیله گرتر بود. اگر از شر شیهچی خلاص نمیشد دردسرهایش بی پایان بود. زنگ خطر در قلب جیانگ شو به صدا درآمد.
«ارباب!» گویو بالاخره واکنش نشان داد و با عجله رفت. قدرت بدنی جیانگ شو به سرعت بهبود یافت و بدیهی است که جراحت، شروع به بهبودی کرده بود. نفسهایش ثابتتر شد و چشمهایش سرد و عبوس بود. «شیهچی رو بکش!»
او به خون شیهچی که بر روی تیز تعقیب روح میچکید نگاه کرد. در این زمان، تیغ قرمز بیشتر خون را جذب کرده بود و آماده به نظر میرسید. تقریباً آماده بود. جیانگ شو نگاهی به سمت حرکت شیهچی انداخت، پوزخندی زد و به سرعت متمرکز شد.
شیهشینگلان به تأخیر متکی بود تا فاصله زیادی از جیانگ شو بگیرد. جیانگ شو را دید که تعقیبش میکند و شتاب گرفت و در یک چشم به هم زدن به طبقه سوم رفت.
جیانگ شو و گویو نزدیک میشدند.
انتهای راهرو یک ردیف اتاق بود. شیهشینگلان دوید و با پیروی از دستور کلاغ، بدون تردید وارد اولین در قفل شده شد. صحنه عجیبی اتفاق افتاد. بدن به در سنگی ضخیم برخورد کرد و بدون هیچ مانعی از آن عبور کرد.
با راهنمایی کلاغ گوشه نشین، بدون هیچ مانعی وارد اتاق قفل شده شد.
کتابهای تصادفی

