فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

اپ بازیگر فیلم‌های ماورأطبیعی

قسمت: 182

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل ۱۸۰ قسمت اضافی اول

امپراتور فیلم دو بار تغییر کرده بود. حالا نفر اول کسی بود که سابقا در رده دوم بود و کمتر از شش ماه پیش به برنامه آمده بود. طبیعی بود بازیگرانی که یکی دو سال در اوج رده اول بودند احساس قناعت نکنند. شاید هیچ فیلم سیاه کلاسیکی نمی‌ساختند اما فیلم های قرمز زیادی فیلمبرداری کرده بودند و آیتم قرمز بی شماری داشتند. پر کردن سه نقطه آیتم مطلقاً مشکلی نبود.

مرگ جیانگ شو عمیقاً تحلیل شده بود. یکی اینکه شیه‌چی از فیلم استفاده کرد. دیگری این بود که زرنگی جیانگ شو نابجا بود. وقتی در مورد قدرت رزمی صحبت شود، شاید شیه چی بهتر از آنهایی نباشد که در اوج هستند و مسیر همه جانبه را انتخاب کرده‌اند.

علاوه بر این، شیه ‌چی از آیتم قرمز زیادی برای مقابله با جیانگ شو استفاده کرد و قطعاً برای تکمیل آنها نیاز به زمان داشت. در حال حاضر ضعیف ترین و آسیب پذیرترین زمان او بود. اگر فوراً علیه او اقدام نمی‌کردند و شیه ‌چی از این زمان برای توسعه و فاصله گرفتن از آنها استفاده می‌کرد، آنها از جایگاه امپراتور فیلمی که می خواستند دورتر می‌شدند.

آنها بیش از یک سال توسط شن‌یی سرکوب شده بودند. قدرت شن‌یی آنجا بود و حتی اگر از پذیرش آن امتناع می‌کردند، مجبور بودند خودداری کنند. بعداً جیانگ شو قدرتی داشت که به شن‌یی نباخت و مجبور شدند دوباره خود را مهار کنند. با این حال، امپراتور فیلم جدید، قطعا بهترین شانس برای آنها بود.

مردم به این فکر کردند و آماده حرکت شدند. آنها وقتی امپراتور فیلم جدید، برای فیلم ترسناک بعدی درخواست کرد، او را دنبال کردند و قلب آنها برای همه شناخته شد. جریان های زیرزمینی در برنامه موج می‌زدند.

تماشاگران، منتظر یک نمایش خوب بودند. طرفدارها آنقدر نگران بودند که خط تلفن خدمات مخاطبان برنامه، برای چند روز منفجر شد. صندوق پست مشاوره آنلاین برنامه برای بینندگان پر از نامه بود.

آنها فقط یک درخواست داشتند. آنها امیدوار بودند که پس از تغییر امپراتور فیلم، سیستم دوره حفاظت از امپراطور فیلم اضافه شود. در طول دوره حفاظت، امپراتور فیلم نمی‌توانست توسط بازیگران مخرب مورد حمله قرار گیرد.

بیشتر آنها زمانی طرفدارهای شن‌یی بودند. آنها قبلاً یک امپراتور سینما را از دست داده بودند و نمی‌خواستند یک بازیگر جدید نامحدود را در آینده از دست بدهند. طرفدارها زحمت کشیدند اما برنامه این درخواست را رد کرد به این دلیل که چنین سابقه‌ای وجود نداشته است.

طرفدارها در مورد ماهیت برنامه بسیار روشن بودند. در ابتدای ظهور برنامه، فقط یک شرکت فیلم ترسناک کوچک بود که کاربران کمی داشت. هیچ بازیگر و فیلمنامه نویسی وجود نداشت و سیستم تقریباً وجود نداشت. هر قاعده معقول و غیر منطقی در سیستم، توسط نسل های بعدی ایجاد شده است. بنابراین، آنها تسلیم نشدند. در عوض، آنها به کار سخت ادامه دادند.

قبل از اینکه آنها و برنامه به نتیجه برسند، امپراطور جدید فیلم و چندین بازیگر اوج، وارد فیلمبرداری فیلم ترسناک جدید شدند.

طرفدارها دیدند که چند نفر زیر پرچم «امپراتور فیلم جدید شایسته نیست» متحد شدند. آنها آماده بودند تا جوانان را با افراد بیشتری مورد آزار و اذیت قرار دهند و از تجربه خود برای سرکوب جدید استفاده کنند. تماشاگران در سالن سینما یکی یکی مضطرب و عصبانی بودند. آنها با فریاد، توهین کردند، قبل از اینکه از صحنه بعدی که دیدند شوکه شوند.

امپراطور جدید فیلم بدون هیچ تلاشی این بازیگران بد نیت را پاکسازی کرد. همه آن ها بازیگران قدیمی با طرفدارهای بسیار بودند اما قدرت مقاومت نداشتند.

طرفدارها پلک زد و دوباره تایید کردند که این شیه‌چی بوده نه شیه‌شینگ‌لان. چون شیه‌شینگ‌لان کنارش بود و با لبخند نگاهش می‌کرد. شیه‌چی حالا می توانست بجنگد، قدرت او آشکارا چندین سطح افزایش یافته بود.

با توجه به اینکه امپراطور فیلم جدید همیشه چالش‌ها را پشت سر می‌گذاشت، از جمله کشتن یک بازیگر رده سوم؛ هنگامی که یک ستاره در حال ظهور بود، کشتن یک بازیگر رده دوم به عنوان ستاره جدید، کشتن یک بازیگر رده اول به عنوان بازیگری رده سوم و کشتن امپراتور فیلم به عنوان یک بازیگر رده دوم، قلب طرفدارها از قبل آماده شده بود. آنها این شگفتی را پذیرفتند و حتی آن را بدیهی دانستند.

بت آنها در اصل یک فرد عجیب و غریب بود که عاشق خودش شده و آنها طرفدار قدرت او شدند. در او همه چیز ممکن بود. بت آنها عالی بود. طرفدارها عمیقاً هیجان زده بودند و در رگبار برای گسترش قلمرو خود متحد شدند.

مدت زیادی از این فیلم ترسناک نگذشته بود که زمان گذشت و طرفدارهای امپراطور فیلم جدید، به سرعت افزایش یافت. تعداد طرفدارها در این گروه، به سرعت رکورد بیشترین تعداد طرفدارها در تاریخ اخیر برنامه را شکست.

شیه‌چی بی شک محبوب ترین امپراتور فیلم با بیشترین دنبال کننده و بیشترین طرفدارها در برنامه در سال های اخیر بوده است.

بعد از اینکه کهنه سرباز سطح اول لی ‌هائو به طور اتفاقی فاش کرد که شیه‌چی در برنامه مانده تا شن‌یی را زنده کند، محبوبیت او به اوج دیگری رسید. امپراطور فیلم جدید می‌دانست که چگونه مهربانی را جبران کند. پس از حمایت شن‌یی، او این لطف قدیمی را فراموش نکرد. او با توجه به وضعیت فعلی اش با امپراطور قدیمی سینما دعوا نداشت.

گذشته از این، شن‌یی محبوب ترین امپراتور فیلم با بهترین شهرت در برنامه بود. با این حال، امپراطور فیلم جدید نمی‌ترسید که شن‌یی پس از احیا شدن همه چیزهایی را که اکنون در اختیار داشت، بگیرد. می‌توان آن را صریح و رو راست توصیف کرد.

شور و شوق طرفدارهای شن‌یی دوباره روشن شد و برای مدتی به دیوانه ترین طرفدارهای امپراتور فیلم تبدیل شدند.

شیه‌چی پس از گوش دادن به ارزیابی پرشور یان جینگ از مسائل بیرونی کمی خندید. این پسر او و شیه‌شینگ‌لان بود. چطور نتوانست شن‌یی را نجات دهد؟

حمله بازیگران اوج به شیه‌چی یادآوری کرد که خطر پنهان در پس مرگ سی‌نیان و شن‌یی هرگز از بین نخواهد رفت. تا زمانی که برنامه وجود داشت، همیشه یک جریان ثابت از بازیگرانی بود که می‌خواستند خدا شوند. او را کاملاً منزوی می‌کردند و پس از چندین سال ساکت کردنش، یک دفعه او را از بین می بردند.

می توان آن را به عنوان یک تپه از خاک توصیف کرد که توسط یک لانه مورچه تخریب می‌شود.

افکار بدبینانه سی نیان قبل از مرگ باعث شد شیه‌چی بفهمد که مهم نیست به این بازیگران چه می‌گوید. آنها از تعقیب این هدف دست بر نمی‌دارند. آنها حتی فکر می‌کنند که او از قدرت خود برای نفع شخصی استفاده می‌کند تا دنیا را فریب دهد تا بنشیند و استراحت کند.

افراد هوشیار حتی اگر راز را ندانند انتخاب درستی می‌کنند. گفتن یا نگفتنش فرقی نمی‌کرد. او نه صدمه‌ای به مردم پاک و مهربان می‌رساند و نه از ادامه صعود این افراد بد اندیش جلوگیری می‌کرد. به همین دلیل بود که برنامه مثل همیشه با او رفتار کرد، هرچند که سی‌نیان حقیقت را کشف کرد.

حقیقت برای افرادی که دوست داشتند در دنیای خودشان زندگی کنند، مهم نبود. به اندازه یک دروغ زیبا قانع کننده نبود.

شیه‌چی در این مورد خیلی واضح بود اما نمی‌خواست مدام محتاط باشد. افراد مشهور، امپراطور و افراد بزرگ بیشماری در تاریخ وجود داشتند که توسط تبهکاران به قتل رسیدند. او آنقدرها هم عالی نبود اما در واقع یک زنگ هشدار بود. او نمی‌خواست هر شب را بیدار بگذراند، حتی اگر اکنون پیشتاز بود.

او برادر خود و زندگی ای را داشت که می‌خواست زندگی کند، بنابراین به ویژه برای خطر آماده بود. دلیلش این بود که نمی‌خواست این چیزها را از دست بدهد یا جدا شود.

در واقع، دلیلی برای ماندن بیشتر او در برنامه نبود.

لحظه‌ای که خبر کناره گیری امپراتور فیلم منتشر شد، کل برنامه به جوش آمد و طرفدارها برای مدتی ناراحت شدند.

«واووووو، شیه چی به زودی میره. من میخواستم فیلم های ترسناکش رو تا وقتی که پیر بشه نگاه کنم... چطور ممکنه؟»

«اصلا دلش برای مقام امپراطور فیلم تنگ نمی شه؟ من شنیدم که سطح خدا شدن یه سطح بالاتر از ماست. حالا که به سطح ما ارواح رسیده، نمی‌خواد خدا بشه؟»

«برام مهم نیست، شیه چی اجازه رفتن نداره!»

طرفدارهای آشفته دوباره شروع به بمباران برنامه کردند. این بار تقاضای آنها تغییر کرده بود. آنها درخواست کردند که این بازیگر از سلطنت کناره گیری نکند. در واقع آنها می‌دانستند که شیه چی حتی اگر استعفا ندهد، باز هم می‌تواند برود. رویکرد آنها علائم را بهبود داد اما علت اصلی را درست نکرد. آنها فقط می‌خواستند او را به روش خود حفظ کنند.

هدف اصلی شیه‌چی این بود که نمی‌خواست تمام منابع را اشغال کند، بنابراین تصمیم ساده‌ای گرفت. او کمی از وضعیت فعلی متاسف بود، اما فقط کمی. سخنان دیگران هرگز تصمیم او را تغییر نمی‌دهد مگر اینکه...

شیه‌چی به شیه‌شینگ‌لان پلک زد، کراواتش را کشید و با لبخند به جلو رفت تا از بازدیدکننده غیرمنتظره استقبال کند.

«برنامه من رو به عنوان لابی گر فرستاده.» پیرمرد ده معبد با حالتی درمانده صحبت کرد.

او خیلی پیر شده بود و فکر نمی‌کرد روزی برای انجام این نوع چاپلوسی کردن از کوه بیرون بیاید. اگرچه کاری که او قبلا انجام داد به نظر می‌رسید که یک نوع چاپلوسی باشد، او فقط باید هر سه سال یک بار آن را توضیح می‌داد. نمی‌دانست این اعتماد برنامه از کجا آمده تا او را بفرستد تا شیه‌چی را متقاعد کند که بماند.

شیه‌چی آدمی نبود که احساسات قدیمی را به یاد بیاورد. در مورد سی‌نیان اینطور نبود و الان هم نبود. علاوه بر این، او فقط با پیرمرد، رابطه مختصری داشت و به سختی چند کلمه رد و بدل کرده بودند.

شیه‌چی بدون اینکه چیزی بگوید لبخندی زد و او را به داخل برد. این همان دنیایی بود که شیه‌چی در آن زندگی می‌کرد.

بعد از اینکه شیه‌چی آرزویش را برآورده کرد که شیه‌شینگ‌لان بدن خودش را داشته باشد، طولی نکشید که به خانه جدیدی نقل مکان کرد. شیه ‌چی و شیه‌شینگ‌لان هر دو از اینکه در آرامش‌اند خوشحال بودند و یک ویلای بزرگ خانوددگی در حومه شهر خریدند. مناظر اطراف عالی بود و رانندگی تا مرکز شهر مشکلی نداشت.

پیرمرد به گل های شکوفه‌ی حیاط نگاه کرد، سه پایه نیمه رنگی که داشت خشک می‌شد و بوی غذا در خانه پیچیده بود. او بیشتر و بیشتر متوجه شد که این سفر ناامیدکننده است. اگر او می‌توانست این گونه زندگی کند، چه کسی موقعیت سرد امپراطور فیلم را می‌خواست؟ ناگفته نماند، یکی از اعضای خانواده اطرافش بود تا به لذت بپردازد و همه چیز را نادیده بگیرد.

پیرمرد آهی کشید. ده معبد خیلی سرد بود. او باید به دنیا برگردد تا کمی به اطرافش نگاهی بیاندازد.

پیرمرد با زحمت سعی کرد شیه‌چی را متقاعد کند که بماند. از حضار و اینکه برنامه خوب بود صحبت کرد. بعد احساس کرد قانع کننده نیست و به سادگی صریح شد. «میدونی که برنامه به راحتی نمیذاره بری. فقط به خاطر اعتراض مخاطب ها نیست.»

«میدونم» شیه‌چی آرام جواب داد.

پیرمرد گفت: «می‌دونم که نمی‌خوای این واقعیت که قبلا نیمه خدا بودی افشا بشه و روی زندگی فعلیت تأثیر بذاره، اما معلومه که قدرتت رو دوباره بدست آوردی.. تا زمانی که به فیلمبرداری فیلم های ترسناک ادامه بدی، دیر یا زود این حقیقت توسط مخاطبا کشف میشه. اونموقع…»

پیرمرد می‌توانست احساسی را که رخ می‌دهد تصور کند.

نیمه خدا… او اسطوره‌ی بسیاری از ارواح بود. همانطور که مردم در آرزوی خدایان بودند، ارواح نیز در آرزوی خدایان بودند. علاوه بر این، قدرت نیمه خدا برای درهم شکستن انبوهی از ارواح کافی بود. او تنها انسانی بود که از مرزهای جهان فراتر رفته بود و حتی می‌توانست قوی ترین در میان ارواح باشد.

شیه ‌چی بی‌علاقه گوش می‌داد.

پیرمرد متمرکز شد و ادامه داد. «مخاطبا فعلاً نمی دونن اما برنامه باید بدونه که تو نیمه خدا هستی. به هرحال برنامه است که آرزو هات رو براورده می کنه. رها کردنت آسون نیست. از اونجایی که حافظه ات بازیابی شده، باید بدونی که برنامه یه سازمان انتفاعی فعال توی دنیای ارواح و دنیای انسان هاست. با جذب افراد دارای وسواس از دنیای انسان، محصولات سینمایی و تلویزیونی رو به دنیای ارواح تحویل میده تا از ارواحِ توی دنیای ارواح کسب درآمد کنه.»

شیه ‌چی ۷۰ تا ۸۰ درصد این را می‌دانست و از شنیدن صحبت‌های پیرمرد تعجب نمی‌کرد.

«پس ارزش تجاری خودت رو میدونی؟» پیرمرد متعجب بود. « می‌دونی فقط با استفاده از اسم نیمه خدا چه مقدار پول به برنامه سرازیر میشه؟ همه ارواح فیلم های ترسناک تماشا نمی‌کنن. برای اونا این فقط یه سرگرمیه. با این حال، اونا حاضرن این کار رو برای تو که نیمه خدا هستی انجام بدن.»

«تو قبلا یه افسانه بودی. الان تو برگشتی و در آینده دوباره افسانه میشی.»

«تا زمانی که اینجا هستی، تعداد کاربرای برنامه محدودیت دیگه ای رو میشکنه.»

شیه ‌چی این را شنید و انگشت اشاره باریکش روی میز کوبید و علامت مکث داد. پیرمرد گیج به بالا نگاه کرد. «چی شده؟»

«اون—» شیه ‌چی مکث کرد و با لبخند زیرکانه‌ای به مبل تکیه داد. «من توی احساسات خوب نیستم. اگه برنامه ورشکست بشه چه ربطی به من داره؟»

«ها؟» پیرمرد مات و مبهوت شده بود که انگار نمی‌توانست این موضوع را بفهمد.

شیه‌چی روشن کرد. «یه چیز کاربردی بدید.»

صورت چروکیده پیرمرد پیچید. جرأت داشت خیلی حرف بزند اما مسیر اشتباه بود. او به سرعت ذهنیت خود را تنظیم کرد و شروع به فهرست کردن فوایدی کرد که برنامه می‌توانست برای او به ارمغان بیاورد. میزان افت آیتم ده برابر، زمان استراحت بین فیلم‌ها طولانی یا اینکه حتی می‌توانست فیلمبرداری را برای مدت طولانی متوقف کند، تاسیس فروشگاه خصوصی برنامه …

پیرمرد شیه‌چی را دید که با دقت گوش می‌دهد اما هیچ عکس العملی نشان نمی‌دهد. او می‌دانست که باید چیزی را که این شخص می‌خواست نمی‌داند و به سادگی خودش را رها کرد. «نیمه خدا، می تونی به من بگی چه می‌خوای و من در موردش با برنامه صحبت می‌کنم.»

تنها پس از آن شیه‌چی حرکتی نشان داد. برای پیرمرد چای ریخت و دهانش را باز کرد. «پس صراحتاً می‌گم.»

پیرمرد ناگهان ترسید که شیه‌چی درخواست بزرگی مانند درخواست از برنامه برای احیای مستقیم شن‌یی کند. اگر او واقعاً به این موضوع اشاره می‌کرد، پیرمرد را در موقعیت ناخوشایندی قرار می‌داد. برنامه ممکن است موافق نباشد. حتی اگر موافق باشد، احتمالاً در آینده با شیه ‌چی خوب رفتار نخواهد کرد.

ادب قبلی برنامه به سی‌نیان به این دلیل بود که سی‌نیان هیچ تضاد منافعی با آن نداشت. سی‌نیان هرگز به دنبال امتیاز برای خود نبود. با این حال، آن سی‌نیان بود که هیچ آرزویی نداشت. شیه ‌چی ممکن است لزوماً…

شیه‌چی می‌دانست پیرمرد به چه فکر می‌کند و او را دلداری می‌داد. «من به نفع خودم سعی نمی‌کنم پایه و اساس برنامه رو خراب کنم، مطمئن باش.»

«من فقط دو شرط دارم.»

«یک، من فقط به اسم امپراطور فیلم خواهم بود و برنامه یه امپراتور فیلم دیگه می سازه. این بازیگر توی سیستم عنوان برنامه به این اسم نیست. هیچ امتیازی نداره و فقط یه عنوان مجازیه. امپراطور دیگه ی فیلم یکیه که امتیاز داره. تا شن‌یی زنده نشه نمی رم. بعد از احیا شدن شن‌یی به واقعیت برمی گردم. برنامه نمیتونه مجبورم کنه بمونم ولی قول میدم گهگاهی برگردم. البته ممکنه این زمان خیلی طولانی باشه، اما برای برنامه با سابقه طولانی، این چیزی نیست، درسته؟»

پیرمرد وقتی متوجه شد که شیه ‌چی می‌خواهد افتخار و امتیازات امپراتور فیلم را کاملاً کنار بگذارد غافلگیر شد. «میخوای یه هنرپیشه ی مهمان بشی؟»

شیه‌چی لبخند زد. «بله، میشه اینجوری توصیفش کرد.»

تضاد منافع وجود داشت، بنابراین اختلاف هم وجود داشت. اگر او از مسدود کردن رویاهای دیگران دست کشید و به علاقه آنها اهمیت نمی‌داد، خوب بود.

پیرمرد با حالتی پیچیده به شیه‌چی نگاه کرد. درخواست او واقعاً با مصلحت برنامه منافاتی نداشت. این فقط یک موقعیت امپراتوری فیلم بود و برنامه می‌توانست شیه ‌چی را نگه دارد …

اگر شیه ‌چی واقعاً می‌خواست برود، قوانین تجارت دوجهان به این معنی بود که برنامه ابزار خاصی برای مجبور کردن او به ماندن نداشت. با این حال، پیشنهاد فعلی شیه ‌چی به دو طرف اجازه داد تا به یک موقعیت برد-برد دست یابند.

پیرمرد چنین فکر کرد و پاسخ داد: «این اصلاً مشکلی نیست!».

«دوم.» شیه ‌چی انگشت دیگر را بالا برد.

پیرمرد بی صبرانه منتظر بود تا او آن را بگوید، اما شیه‌چی سرش را خم کرد و به شیه‌شینگ‌لان که داشت رنگ را برایش تمیز می‌کرد، نگاه کرد.

«چیه؟» پیرمرد هم با گیجی به شیه‌شینگ‌لان نگاه کرد.

شیه‌چی چشمانش را پایین انداخت و انگشتر را به آرامی روی دستش مالید. «از اونجایی که فقط یه عنوان توی اسم هست، می‌خوام یه عنوان دیگه درست کنم.»

«چه عنوانی؟»

شیه‌چی کاغذی از زیر میز قهوه خوری بیرون آورد و روی میز گذاشت و هل داد. پیرمرد دید این عنوانی است که می‌گوید « شیه‌شینگ‌لان و شیه‌چی » با مرزی از ستاره‌های درخشان مانند جهان بی‌پایان.

«شما جوونا واقعاً...» پیرمرد سرفه کرد. سپس شیه‌شینگ‌لان را دید و سریع کاغذ را تا کرد و در جیبش گذاشت. صدایش را پایین آورد و دوباره تایید کرد «تو فقط این دو چیز رو میخوای؟ میخوای دوباره در درموردش فکر کنی؟»

او حس کرد شیه‌چی درحال ضرر کردن است.

«نمی‌خوای دنبال منافعی برای خودت باشی؟» پیرمرد لحظه‌ای فکر کرد و آرام گفت: « برنامه خیلی ثروتمنده. برای برنامه پول پس انداز نکن.»

شیه‌چی نگاه معناداری به جیب پیرمرد انداخت و لبخند زد. «من همین حالا هم دنبال منافع خودمم.»

پیرمرد مبهوت شد و فهمید که او ماهی نیست و لذت ماهی را نمی‌داند. برای شیه‌چی، او چیزهایی را دوست داشت که با پول نمی‌شد خرید.

در باطن در آن تأمل کرد. برای شیه ‌چی که یک امپراتور معروف سینما بود، شاید فقط می‌خواست برادرش را به تمام دنیای ارواح نشان دهد. به اندازه کافی غیر متعارف بود.

بعد از رفتن پیرمرد، شیه‌شینگ‌لان با تعجب گفت: «درباره چی بحث کردی؟»

«این یه رازه.»

شیه‌شینگ‌لان خوشحال بود و باور نمی‌کرد نتواند جوابی بگیرد.

شیه‌چی با ناراحتی خندید. روی مبل از این طرف به آن طرف چرخید و آرام فرار کرد. او قدرت سی نیان را به ارث برده بود و بهترین چیز این بود که شیه‌شینگ‌لان دیگر نمی‌توانست با او مانند عقابی که جوجه ای می‌گیرد رفتار کند.

«برادر من میرم توی خیابون قدم بزنم!»

شیه‌شینگ‌لان با حالتی ناتوان شیه‌چی را تماشا کرد.

چند روز بعد شیه‌شینگ‌لان این عنوان را در صدر ۱۰ رده ‌بندی برتر برنامه دید.

برنامه برای اجابت درخواست شیه ‌چی، کمی زیاده روی کرد. ستاره های اطراف قاب سوسو می‌زدند و جاری می‌شدند و به شدت می‌درخشیدند.

یان جینگ به موبایل شیه‌چی که روی میز بود پیام داد و شیه‌شینگ‌لان فوراً آن را دید.

[وای دوتا برادر شیه، خیلی اهل عشوه نیستید؟ کل برنامه این رو دیده و در موردش صحبت می کنن!! برنامه خیلی خوب نیست؟ خیلی عالیه!]

تلفن به شدت زنگ می‌خورد و با پیام‌ها بمباران می‌شد.

«خجالت کشیدی؟» شیه ‌چی از جایی بیرون آمد و پوزخندی زد.

شیه‌شینگ‌لان به خود برگشت. قرمزی مشکوک صورتش محو شد.

شیه‌شینگ‌لان با صدایی عمیق گفت: «نیازی نیست به طور خاص وجود من رو اعلام کنی. من تو هستم و برام مهم نیست—»

شیه ‌چی حرفش را قطع کرد و سرش را برگرداند و با جدیت اعلام کرد: «من مهم نیستم. تو من هستی اما من هم نیستی، میخوام بقیه این رو ببینن.»

کتاب‌های تصادفی