فرم ورود
فرم ثبت‌نام
NovelEast

خانه

بلاگ و مقالات

استخدام مترجم

جستوجوی پیشرفته

کاراگاه نابغه

قسمت: 7

تنظیمات
  • اندازه متن
  • 1 2 3 4 5
  • فونت متن
  • ایران‌سانس نازنین میترا
  • چینش متن
  • مرتب راست‌چین وسط‌چین
  • رنگ زمینه
  • ‌پیش‌فرض تیره‌تر تیره‌ترر تیره‌تررر
  • ذخیره تنظیمات

فصل هفتم: نهان‌بین

 

کاپیتان بعد از ناهار همه‌ی افسران را برای تشکیل جلسه به اتاق کنفرانس دعوت کرده بود. وقتی دانگ‌سوئه وارد اتاق شد خو شیائو دانگ را دید که چشمهایش در قسمت افسران زن می‌چرخید و مشغول گفتگو با آنها بود؛

«شنیدید که امروز کاپیتان پیش یک راننده تاکسی کم آورده و حرفی برای گفتن نداشته؟ مجبور شده به حرف‌های راننده گوش بده.»

دانگ‌سوئه برای این که جلوی شایعه پراکنی‌های خو شیائو دانگ را بگیرد گفت: «داری درباره چی حرف می‌زنی؟»

«منظور خاصی نداشتم. لطفا عصبانی نشو. ما این راننده رو یه آدم مکار کار کشته حساب می‌کنیم که تا شواهد درست و حسابی نداشته باشیم نمیشه گیرش بندازیم.»

دانگ شو با لحنی حاکی از انزجار گفت: «لطفا حواست به خودت باشه زیاد خودت رو قاطی همه چیز نکن.»

«خانم لین لطفا منو ناامید نکن. چرا منو پس می‌زنی؟ میشه امشب بعد از تموم شدن ساعت کاری با هم بریم یه جای خوب قرار ملاقات بذاریم؟»

«لطفا برو! برو پی کارت لطفا!!! من ازت همچین چیزی خواستم؟»

درست در همان لحظه کاپیتان کوئین‌پو وارد اتاق کنفرانس شد و همه ساکت شدند. کوئین‌پو صدایش را صاف کرد و گفت: «با این که یک سرنخ اصلی در این پرونده هست، اما هنوز مدارک و شواهد مستدلی نداریم. می‌دونم که همه شما خیلی تلاش کردید تا جزئیات بیشتری بدست بیارید اما هنوز هم وقت استراحت نیست. باید بیشتر تلاش کنیم.»

کوئین‌پو خلاصه اطلاعاتی که تا آن لحظه در اختیار داشت را عنوان و بعد برای تک تک نیروهای گروه ضربت وظیفه‌ای مشخص کرد؛

«شی یو آ کیویی، شی یو آ وانگ شما دو نفر به دفتر مدیریت ترافیک برید، تا بررسی کنید اون شب چه وسایل نفلیه دیگه‌ای اطراف صحنه دیده شدن. شیائو وانگ و لانگ وانگ شما برید و اطراف صحنه جرم رو به خوبی بررسی کنید تا ببینیم آیا شاهدان دیگه‌ای هم صحنه جرم رو دیدن یا نه. من فایل ضبط شده باز جویی چن‌شی رو براتون می‌فرستم، می‌خوام ببینم آیا گفته هاش با واقعیت مطابقت داره یا نه!

چشمهای دانگ‌سوئه از تعجب گرد شده بود. با خودش فکر می‌کرد؛ نکنه چنشی میتونه آینده رو پیش بینی کنه؟ تمام حرف‌ها و حتی جمله بندی‌هایی که در پارکینگ قبل از رفتن گفته بود، با حرفهای کوئین‌پو مطابق بود.

یکی از افسرها پرسید: «کاپیتان آیا شما هنوز هم اعتقاد دارید چن‌شی مظنونه؟»

کوئین‌پو پاسخ داد: «من فکر نمی‌کنم کاملا بیگناه باشه. اون کلید حل این پرونده است، ولی کلید سرسخت و پیچیده ایه.»

حرف‌های کوئین‌پو آکنده از اعتماد به نفس بود. گوئی که هیچ خطا و اشتباهی در نظراتش نداشت و به همین دلیل بیشتر افسران حاضر در اتاق کنفرانس نظراتش را با تکان دادن سر تایید کردند. اگر دانگ‌سوئه با چن‌شی صحبت نکرده بود، به طورقطع با بقیه هم نظر می‌شد. با این که به خاطر برخی موضوعات و اتفاقات از برادرش بیزار بود، اما هیچگاه به توانائی‌های او شک نکرده بود. ولی این موضوع شرایط متفاوتی داشت. ذهن دانگ‌سوئه پر از شک و تردید وافکارش بهم ریخته بود. نیمی از حرفهائی که برادرش در جلسه مطرح کرد را نشنید. وقتی ادامه جلسه لغو شد، دانگ‌سوئه اتاق را ترک کرد از بقیه فاصله گرفت و با چن‌شی تماس گرفت و پرسید: «الان کجایی؟»

«حق با من بود نه؟»

صدای چن‌شی مثل صداهای ضبط شده به نظر می‌رسید. دانگ‌سوئه نمی‌خواست با تایید چن‌شی باعث جسور شدن چن‌شی شود، برای همین گفت: «با این که انتظار همچین اقداماتی از کاپیتان می‌رفت؛ ولی خب حرف‌هات واقعیت داشت.»

چن‌شی خندید و گفت: «من الان بیرون هتل فنگ ژیلینگ هستم. یک ساعت وقت داری که گزارش پزشکی قانونی و یک عکس از صحنه جرم برام بیاری.»

دانگ‌سوئه گفت: «هی هی....»

قبل از این که بتواند حرفش را بزند چن‌شی تماسش را قطع کرد. دانگ‌سوئه از عصبانیت پایش را محکم به زمین کوبید.

برای تسریع در کار تیم ضربت چندین کپی از گزارش پزشک قانونی تهیه شده بود. دانگ‌سوئه یکی از کپی‌ها را برداشت. اما برای تهیه عکس از صحنه جرم بالاجبار وارد اتاق کوئین‌پو شود و از عکس‌هایی که داخل اتاق بود با گوشی خودش عکس گرفت. اداره را ترک کرد و یک تاکسی به مقصد هتل فنگ ژیلینگ گرفت. وقتی به مقصد رسید گوشی تلفنش را بیرون آورد تا با چن‌شی تماس بگیرد، اما هنوز اقدام به گرفتن شماره نکرده بود که صدای چن‌شی را از همان نزدیکی‌ها شنید: «بیا اینجا! از این طرف! »

چن‌شی کنار یک دکه خیابانی نودل فروشی نشسته بود و مشغول خوردن نودل بود. جلوتر رفت و روی صندلی روبروی چن‌شی ایستاد: «انگار خیلی بی‌کاری‌ها! »

چن‌شی همانطوری که با چاپ استیک یک لقمه بزرگ از نودلها می‌گرفت گفت: «امروز دستم بند تحقیقات بود.»

«انوقت دقیقا بیرون از اینجا چی رو داری بررسی می‌کنی؟»

«صد بار این حرف رو زدم که من اون زن رو اون شب جلوی هتل پیاده کردم. انگار شما پلیس‌ها اصلا نمی‌خواهید حرف منو باور کنید! واسه اثبات حرف خودم اومدم اینجا تا شخصا آستین بالا بزنم و تحقیقات کنم. اما اصلا توی هتل درباره‌ی سوابق ورود و خروج افراد هیچ اطلاعاتی به من نمیدن. واسه همین ازت خواستم بیایی تا با استفاده از کارت شناسایی تو بتونیم بفهمیم که اون شب کیا از هتل بیرون رفتن یا به هتل اومدن.»

«بریم تو هتل تحقیق کنیم؟! اما اون زن تو را ه هتل مرده. چقدر نابغه ایی!!! »

چن‌شی با لحنی درمانده گفت: «تو هنوز فکر می‌کنی من قاتلم؟»

«نمی دونم تو خیلی زرنگی! »

دانگ‌سوئه با گفتن این جمله به فکر فرو رفت و از خودش پرسید: من واقعا اینجا چیکار دارم؟ ممکنه که واقعا چنشی قاتل باشه. اون وقت چرا باید الان اینجا باشم درباره موضوع قتل باهاش بحث کنم؟

تمام رفتار‌های چن‌شی حاکی از اعتماد به نفس بود. هیچ شباهتی با قاتل‌هایی که تا قبل از این دیده بود، نداشت. دانگ‌سوئه مدت ۶ ماه بود که به نیروی پلیس پیوسته بود و تنها در چند پرونده مشارکت داشت. او در هیچ یک از تحقیقات پلیس در هسته مرکزی گروه ضربت نبودو تنها به عنوان نیروی کمکی فعالیت داشت. و به همین دلیل تجربه‌ی چندانی درباره قاتل‌ها نداشت. از نظر دانگ‌سوئه هر کسی می‌توانست قاتل باشد.

چن‌شی گزارش کالبد شکافی را از دانگ‌سوئه گرفت و گفت: «اگر به من اعتماد کنی، کاری می‌کنم که نشان درجه یک شایستگی بگیری! »

آثار خفگی روی گردن مقتول نشان می‌داد که قاتل پشت سر مقتول قرار گرفته بوده.... حفره‌ای در کنار گوش دیده می‌شود..... آثار نوشیدنی الکلی روی بدن مقتول مشاهده شده است. آثار رابطه جنسی قبل از مرگ بر روی بدن مقتول مشاهده می‌شود..... اما مشخص نبود که آثار الکل داخل خون مقتول مشاهده شده یا نه؟!

دانگ‌سوئه گفت: «زن مقتول، پیک پزشکی بوده و بنابر این با افراد زیادی معاشرت داشته است. طبق گفته‌های همکارهای مقتول، اون شب برنامه شام با همدیگه داشتن.»

«الکل هم نوشید؟»

«احتمال داره چیزی نوشیده باشه.»

چن‌شی با انگشت هایش روی میز ضرب گرفت و گفت: «نظرت در این باره چیه؟»

چهره دانگ‌سوئه قرمز شد و گفت: چه اهمیتی داره؟اصلا چه ربطی به قتل داره؟ خوردن و نوشیدن مقتول چه ربطی به کارهای قاتل داره؟

«این حرفت مشخص می‌کنه که استدلالت ناقصه. من نمی‌دونم چطوری و از کجا شروع کنم که درک کنی، ولی باید بهت بگم که هر رفتاری که قبل ازارتکاب به قتل اتفاق افتاده، خیلی مهمه. حالا بهت میگم که چرا مهمه. اگه الکل داخل بدن مقتول بوده ولی الکل روی بدنش کشف نشده می‌تونه معنای متفاوتی داشته باشه.»

«چه معنایی؟»

«خیلی بی‌تجربه ای! الکل حلال. حلال مواد شیمیایی و داروهایی مثل اتر»

درست در آن لحظه بود که دانگ‌سوئه موضوع را درک کرد. چن‌شی خودکاری فلزی از جیبش بیرون آورد و مشغول یادداشت کردن در حواشی برگه گزارش پزشکی قانونی شد؛ آیا الکل در شکم مقتول یافت شده است؟ آیا آثار داروی بیهوشی در خون مقتول رویت شده؟..... چن‌شی به نوشتن ادامه داد؛ مقتول پیک پزشکی بوده است، به بیان دیگر اگر قاتل از آشناهای مقتول بوده باشد احتمال زیادی وجوددارد که از داروی بیهوشی در جریان قتل استفاده شده باشد.

چن‌شی به مطالعه برگه گزارش ادامه داد و با انگشت روی میز ضرب گرفت و گفت: «اینجا آثار فعالیت جنسی مشاهده شده و لباس‌های مقتول پاره شده. کبودی‌های زیادی روی بدن مرحومه دیده شده، منتهی مضاف بر این‌ها خیلی عجولانه نتیجه تجاوز و قتل تشخیص داده شده است.»

دانگ‌سوئه حرف‌های چن‌شی را با دقت گوش می‌داد و در یک آن چیزی به ذهنش خطور کرد: «اگر برای خلاص شدن مظنون بودن توی این پرونده داری دنبال دستاویز می‌گردی بگو ببینم اگر دلیل این قتل تجاوز نیست پس چیه؟»

چن‌شی بدون هیچ ملاجظه‌ای پرسید: «تو باکره ای؟ تا حالا رابطه جنسی داشتی؟»

صورت دانگ‌سوئه از خجالت و عصبانیت سرخ شد. سرخی صورتش تا گوش هایش می‌رسید. دستش را محکم روی میز کوبید و گفت: «این چه ربطی به توداره؟»

«دو تا نکته هست که رابطه جنسی رو از تجاوز جدا می‌کنه؛ یکی اینکه مهاجم باید به زور رابطه جنسی رو انجام می‌داده، چون که مقتول آمادگی رابطه رو نداشته و در این صورت عضو خصوصی قربانی کاملا خشک است که در چنین مواردی، برای قربانی با درد و خونریزی و احتمالا همراه گریه است. اگر آثارکبودی داخل اندام قربانی وجود داشته باشخ می‌تونه توسط قاتل ایجاد شده باشه. پس وضعیت کبودی‌ها می‌تونه تجاوز بودن یا نبودن این رابطه را نشون بده. چون که رابطه جنسی‌ای بدون ملاحظه اتفاق افتاده. اما حالا به این بعد ماجرا هم نگاه کن. اگر کبودی‌ها در نقاط دیگه‌ای باشند، ممکنه که مقتول قبل از مردن رابطه جنسی با رضایت خودش داشته.»

دانگ‌سوئه با اکراه تایید کرد: «فکر کنم منطقی به نظر می‌رسه.»

«یه چیز دیگه هم هست، اگر قربانی مورد تجاوز قرار می‌گرفت، قاتل باید همزمان دست‌ها و پاهای قربانی رو کنترل می‌کرده و اون را برای رابطه جنسی در وضعیت مناسبی قرار می‌داده. حتی اگه بعد از خفه کردن هم می‌خواسته بهش تجاوز کنه، باید اونو از سمت جلو خفه می‌کرده. درحالی که گزارش قید کرده که خفگی از پشت سر اتفاق افتاده. من نمی‌تونم همچین حالتی رو تصور کنم که ممکن باشه مهاجم بعد از خفه کردن از پشت سر قربانی رو در وضعیت مناسبی برای رابطه جنسی قرار بده.»

دانگ‌سوئه کمی سرخ شده بود: «شاید اینطوری نباشه شاید بعد از تجاوز اونو به صورت اتفاقی قتل رسونده.»

«من دارم دربازه یک اتفاق با احتمال خیلی زیاد از دیدگاه مورفولوژی حرف می‌زنم. طنابی که باهاش خفه شده خیلی ضخیم بوده به نظر می‌یاد طناب پرش از ارتفاع باشه. انوقت تو میگی ممکنه اتفاقی کشته شده باشه؟ ظاهر شدن طناب پرش از ارتفاع توی صحنه جرم به شکل اتفاقی و بدون قصد و غرض قبلی خیلی غیر منطقی به نظر می‌رسه.»

چن‌شی بعد از تمام کردن حرفش، چیزهای دیگری گوشه گزارش یادداشت کرد. تقریبا تمام نقاط خالی صفحه را پر کرده بود. دانگ‌سوئه کاملا تحت تاثیر قرار گرفته بود. با خودش فکر کرد؛ این آدم واقعا در زمینه تحقیقات جنایی حرفهای بودو خیلی منطقی و خیلی بهتر از اون چیزی بود که در تحقیقات جنایی دربارهاش نوشته اند.

چن‌شی گفت: «قتل با طناب به نظر من خیلی تقلبیه.»

«چی؟»

چن‌شی نگاهی به عکس مقتول انداخت و گفت: «این زن اون کسی نیست که اون شب سوار ماشین من شد.»

کتاب‌های تصادفی