بذر کتان: شو شین
قسمت: 8
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
چپتر هشتم: فلسفه در مهمانی قلوه و سنگدان
آنتون، مردی با چشمای شفاف، تند و تیز و کهربائیه که پوست روشن خزنده مانندی داره. اون عضو سازمان تمساح بزرگه و یک رگ خیلی خیلی دور با انسانها داره. این موضوع باعث ایجاد هالهای حیله گرانه در اطراف صورت و موهای زرد و خاکستری رنگش شده.
اون در حالی که با احتیاط به مینیون نزدیک میشه، زیر چشمی به پسر بچهای که تازه وارد جمع شده اشاره میکنه: اون کیه؟ تو دعوتش کردی؟
مینیون با لمس هالهی سرد آنتون، از افکار خودش بیرون میاد و جهت نگاهش رو دنبال میکنه. بچهای که پوستش در برخی نواحی، شبیه به موجودات آبزیه و چهره ای ناسازگار و شیطنت آمیز داره، در حال جلب توجه دخترا به کمک بدن خوش عضله و پر از خالکوبیش هست.
مینیون: از بچههای دو جیه.
آنتون که بیاندازه در مورد دو جی کنجکاوه میگه: همون زن دیوونههه که کلی بچه رو توی قلمرواش نگه میداره؟
-خوده خودشه.
لحظهای بعد، یه دختر غریبهی دیگه هم وارد جمع میشه. ظاهرا این دختر جوان، آشنایی و دوستی قدیمیای با بسیاری از افراد درون جمع داره.
اندام فوق العاده کار کرده و خوش تراشی داره و لباسهای اغوا کننده ای پوشیده. بیشتر شبیه فرهنگ آینده نگرانهی سازمان کیان یانگوآ هست اما هالهاش، پیچیدگی و شومی عجیبی داره. اعضای کیان یانگوآ به رغم برخورداری از تکنولوژی پیشرفته، روحهای بسیار ضعیفی دارن که این موضوع، خودشو در رفتارها و جهان بینی سطحیای که دارن نشون میده.
به دلایلی، توجه ایوان هم به این فرد تازه وارد جلب میشه. بوی هالهی اون، بوی یکی از اون قدرتهایی رو میده که در سازمان تمساح بزرگ و بسیاری از سازمان ها، از مجذوبیت بیحد و اندازه ای برخورداره: جادوی سیاه!
با توجه به ظاهر نسبتا کم سن و سالی که داره، این حدس به ذهن آنتون میرسه که احتمالا یکی از بچههای دوجیه. اما مینیون که متوجه پلکهای خیره و کنجکاو آنتون شده میگه: اسمش وکایوشی یوشیداست. قبلا برای کیان یانگوآ کار میکرده ولی الان عضو غیر رسمی سازمان غیر انتفاعی جادوگرای زمینه.
آنتون که لحظهای از شنیدن این ترکیب نامتجانس و غیر معمول هنگ میکنه: سازمان غیر انتفاعی جادوگرا؟
مینیون: البته بیشتر ترجیح میدن به خودشون بگن کیمیاگر
آنتون پوزخندی میزنه: اون یه جادوگر واقعیه. همچین فردی توی سازمان ما میتونه توی یه چشم به هم زدن، مقام و موقعیت فوق العاده ای به دست بیاره.
مینیون که از فضای سازمان تمساح بزرگ و قوانین و عرف عهد بوقیش به خوبی اطلاع داره، توی ذهنش پوزخندی میزنه و با خودش میگه: آره ارواح عمه ات، اگه میخواست عمرشو توی سازمان شما تلف کنه که الان اصلا همچین قدرتی نداشت.
واکایوشی یوشیدا با کنجکاوی به افراد حاضر در اتاق، نگاه میکنه و به نظر در حال رای دادنه. از طرفی، آنتون امید داره که بتونه در نگاه اول، کمی جاذب و کاریزماتیک به نظر برسه، اما وکایوشی به مینیون، یه لبخند بسیار دوستانه تحویل میده و از دور براش دست تکون میده.
آنتون که نگاهی سنگین رو روی خودش احساس میکنه، به سرعت برمیگرده و با چهرهی موراموتو رو به رو میشه. اون هالهی نازک و جوونی داره و به نظر میرسه که غیر از یک اندام زیبا، از هیچ موهبت خاصی برخوردار نیست.
آنتون در حالی که پوزخندی میزنه، چهره ی پر از شیطنت موراموتو رو جواب میده و به طرفش میره.
-دختر گربهای!
موراموتو که از چهره ی آنتون خوشش اومده، دستی توی موهاش میکشه و در حالی که جای خوبی برای نشستن پیدا میکنه میگه: گربه گرسنه است.
آنتون که حالا میتونه با دقت بیشتری به جزئیات گلدوزی روی لباس ناچیز موراموتو نگاه کنه و هر وقت که دلش بخواد، شنلش رو کنار بزنه: اسمت چیه؟
-موراموتو فوکو سابورا...و تو هم آنتون هستی.
صورت آنتون، لحظهای میدرخشه و با حرص، عطر موراموتو رو توی دماغش میکشه. آنتون که ترجیح میده به جای حرف زدن، هنرهای مردانه اش رو نشون بده، انرژی پرحرارتی رو از هاله اش منتشر میکنه که به سرعت در اطراف موراموتو پخش میشه.
آنتون و تمام افراد حاضر در این مهمونی، به طور ناگفته، ناشنیده و نانوشتهای باور دارن، توی دنیایی که این همه چیزای به درد بخور وجود داره، موجودات زیادی هستن که تمام عمرشون رو روی قدرت جفت گیریشون سرمایه گذاری میکنن و اونچه که میتونن به کمک تلاش خودشون به دست بیارن رو به بهای سو استفاده از شرکای مختلف و به شکل زالو صفتانهای کسب میکنن.
کتابهای تصادفی

