NovelEast

صاعقه تنها راه است

قسمت: 58

تنظیمات
قسمت 58 – توافق شرکت‌کنندگان باقی‌مانده با وحشت به این صحنه نگاه کردند. گیلدهای‌عنصری واقعاً به وجهه عمومی خود اهمیت نمی‌دادند. آن‌ها به 4.750‌جوان با استعداد در هزاران کیلومتر اطراف حمله کرده بودند. آیا آن‌ها نمی‌ترسیدند که خانواده‌ها و سازمان‌هایشان انتقام بگیرند؟ رئیس گیلد باد فقط از روی رضایت سرش را تکان داد که انگار بالاخره کوهی از زباله را دور ریخته و به‌سمت دیگر روئسای گیلدها برگشت. آن‌ها اکنون نیمکت برج را کنار گذاشته و در کنار یکدیگر ایستاده بودند. آن‌ها دیگر نیازی به نگاه از بالا برای قضاوت شرکت‌کنندگان نداشتند. رئیس گیلد زمین با بی‌اطمینانی پرسید: «کشتیشون؟» رئیس گیلد باد در جواب با صدایی خندان گفت: «نمی‌دونم. زیاد بهشون توجه نکردم. فقط پرتشون کردم اون‌ور. اصلاً خبر ندارم که زنده‌ان یا نه.» دیگر روئسا فقط توانستند لبخند تلخی بزنند، اما کاری از دستشان برنمی‌آمد. رئیس گیلد باد با اختلاف قوی‌ترین آن‌ها بود. شرکت‌کنندگان با تعجب نگاه می‌کردند. پیش از این، آن‌ها از وضعیت درخشان روئسا اطلاع داشتند، امّا آن‌ها تنها پس از برخورد رئیس گیلد باد توانستند به‌درستی قدرت آن‌ها را ببینند. اراده آن‌ها برای پیوستن به گیلدهای‌عنصری هیچ‌وقت به این اندازه بالا نبوده است. رئیس گیلد صاعقه درحالی‌که به‌سمت‌ گراویس می‌رفت، گفت: «در تعجبم که چطوری تونستی انقدر فشار بهشتیت رو فعال نگه داری. فعال نگه داشتن فشار بهشتی برای این مدت طولانی باید برات خسته‌کننده بوده باشه. به استراحت نیاز نداری؟» گراویس چشمانش را تنگ و با خود فکر کرد: «یه فرق دیگه بین من و بهشت‌زاده‌ها». ظاهراً استفاده از فشار بهشتی مستلزم استفاده از استقامت یا انرژی بود. از سوی دیگر، حفظ هاله‌-اراده به اندازه نفس کشیدن طبیعی بود. هاله-اراده تنها خود درونی را به دنیای بیرون رها می‌کند. ممکن است کسی فکر کند که حالت گراویس بدون فعال کردن هاله-اراده حالت عادی اوست، اما این اشتباه بود. سرکوب کردن هاله-اراده‌اش از او انرژی بیش‌تری می‌گرفت تا اجازه دادن برای آزاد کردنش. وقتی گراویس شرکت‌کنندگان را آزمایش می‌کرد، حتی نیازی نداشت تمرکز کند. او فقط داشت استراحت می‌کرد. گراویس با حالت عادی خود گفت: «نه، استراحت لازم ندارم. پاداش‌مو می‌خوام!» رئیس گیلد صاعقه خندید و با یک لبخند گفت: «نگران نباش! وقتی کارمون با امتحان‌ها تموم شه، هر چقدر قرص استخوان بخوای بهت میرسه.» گراویس دوباره پرسید: «چرا الان نه؟». او با پرسیدن این سؤال در قلمرو خطرناکی قدم می‌زد و این را می‌دانست، اما باید مطمئن می‌شد که آن‌ها به حرف‌هایشان عمل می‌کنند. رئیس گیلد صاعقه چشمانش را تنگ و به چشمان گراویس نگاه کرد. به‌نظر می‌رسید که جرقه‌هایی بین چشمانشان ظاهر شده است که خیال ندارند متوقف شوند. گراویس نمی‌توانست اراده رئیس گیلد صاعقه را احساس کند، اما قدرتش را چرا. او قطعاً قوی‌تر از گروایس بود، امّا گراویس هنوز به‌او اعتماد نداشت. نگاه خیره ادامه یافت، و به‌آرامی، رئیس گیلد صاعقه متوجه شد که نمی‌تواند گراویس را سرکوب کند. بعد از مدتی آهی کشید، نزدیک‌تر شد و با خجالت در گوش گراویس زمزمه کرد: «چون الان هیچی همراهمون نداریم. همشون توی گیلدهان.» گراویس نمی خواست اکنون متوقف شود. او به قدرت بیش‌تری نیاز داشت و هنوز آمادگی اعتماد به روئسا را نداشت. او با اعصاب‌خردی زمزمه کرد: «پس برین بخرین.» رئیس گیلد صاعقه بلند گفت: «چی؟» و همه رو به‌او کردند. او سریعاً به زمزمه کردن بازگشت و گفت: «چرا باید بریم از شهر بادی بخریم؟ قیمتا خیلی اون‌جا مسخره‌ان!» گراویس نمی توانست تسلیم شود. او برخی از شخصیت‌های رئیس گیلد صاعقه را دیده بود. واضح است که او نسبتاً درستکار و صادق بود. اگر نبود، آشکارا به او نمی‌گفت که قرص‌ها همراهش نیست. این مایه شرمساری کسی با مقام او بود. گراویس گفت: «چون قول داده بودین!» ناگهان، رئیس گیلد صاعقه عصبانی شد و کمی صاعقه از بدنش خارج شد. از ناراحتی دندان قروچه و مشت‌هایش را گره کرد. شرکت‌کنندگان با ترس به او نگاه کردند، درحالی‌که دیگر روئسا خوشحال بودند. به‌نظر می‌رسید که پیرمرد "آرام" به یک صفحه فولادی لگد زده است. استاد صاعقه با خودش در کشمکش بود و همچنان جواب نداد. گراویس با صدایی مانند صدای شیطان زمزمه کرد: «اگه باعث میشه خوشحال شی، بهتره بدونی من از همون اول می‌خواستم عضو گیلد صاعقه بشم. من به عناصر دیگه اهمیتی نمیدم پس چرا الگوی خوبی نمیشی و بهشون نشون نمیدی که تصمیمم درست بوده؟» رئیس گیلد صاعقه آهی کشید و آرام شد. او گفت: «خیله‌خب، تو بردی. میدونی چندتا قرص لازم داری؟» گراویس که نیز خیالش راحت شده بود گفت: «فقط 7تا دیگه.» هنگامی که رئیس گیلد صاعقه رقم را شنید، صورتش مانند گچ شد. او با عصبانیت زمزمه کرد: «یعنی چی فقط 7تا؟ این یه عدد خیلی مسخره‌ایه!» گراویس با ناخوشنودی به او نگاه کرد. او نیز با اعصاب‌خردی زمزمه کرد: «من تا همین الانشم 13تا خریدم، پس غر نزن!» فک رئیس گیلد صاعقه افتاد. او با تعجب پرسید: «یعنی واقعاً داری بهم میگی که تو به 20تا قرص کامل برای تعدیل بدنت احتیاج داری؟ اصلاً این همه پول رو از کجا میاری؟» گراویس توضیح داد: «با شکار خیلی خیلی زیاد.» رئیس گیلد صاعقه با شور و اشتیاقی دوباره به گراویس نگاه کرد. اگر گراویس در سنین پایین توانسته بود پول زیادی از شکار به‌دست آورد، پس باید چیزی بیش‌تر از حیوانات‌وحشی شکار می‌کرده است. ایده دیگری به ذهنش رسید و با نگاهی از امید در چشمانش پرسید: «تا حالا یه جونور اهریمنی رده‌ متوسط شکار کردی؟» گراویس سر تکان داد و زمزمه‌کنان توضیح داد: «قبلاً یکی‌شونو کشتم، ولی بیش‌تر به‌خاصر یه آرایه شکل‌گیری که خریده بودم، بود. آرایه شکل‌گیری برای 2ساعت تو یه قفس زندونیش می‌کرد.» رئیس گیلد صاعقه متوجه کلمه "بیش‌تر" شد. او متوجه شد که گراویس تجربه مبارزه زیادی دارد. او می‌دانست که گراویس در مورد چه نوع آرایه شکل‌گیری‌ای صحبت می‌کند، و می‌دانست که این آرایه فقط کمک می‌کند، و نه بیش‌تر. آرایه شکل‌گیری نمی‌توانست به‌تنهایی یک جانور اهریمنی رده‌متوسط را بکشد. ناگهان، فکری به ذهنش رسید: «وایسا ببینم. اون برای یه مدت طولانیه که داره با دشمنای قوی زیادی مبارزه میکنه. انقدری که 200تا طلا گیرش میاد. حالا، تنها سؤالی که می‌مونه اینه‌که...» او دوباره زمزمه‌کنان از گراویس پرسید: «بیش‌تر تنها شکار می‌کنی یا با یه تیم؟» گراویس به وضوح گفت: «من با کسی شکار نمی‌کنم.» رئیس گیلد صاعقه هیجان‌زده و همچنین حیله‌گرانه به‌نظر می‌رسید. او زمزمه کرد: «پس تو درواقع یه هاله-اراده داری نه فشار بهشتی، مگه‌نه؟» گراویس چشمانش را تنگ کرد. این می‌تونست خطرناک باشد. گراویس مطمئن نبود که اگر تایید کند، رئیس گیلد صاعقه چه واکنشی نشان خواهد داد. رئیس گیلد صاعقه زمزمه کرد: «حالا که بهش فکر می‌کنم، این قضیه توضیح میده چطور تونستی انقدر زیاد "فشار بهشتی" رو فعال نگه داری.» همان‌طور که بیش‌تر در مورد آن فکر می‌کرد، قطعات پازل بیش‌تر و بیش‌تری در جای خود قرار می‌گرفتند: «این همچنین واکنش عصبانیت در مورد چیزی که فِرنز گفته بود رو توضیح میده.» او با طمعی آتشین به گراویس نگاه کرد و گفت: «وای، یه هاله-اراده تو مرحله تعدیل بدن. اگه به کسی بگم امکان نداره حرفم رو باور کنه.» فریادی از طرف رئیس گیلد آتش بلند شد: «شما دوتا کارتون تموم نشد؟» همه منتظر بودند تا کار آن دو نفر تمام شود. آن‌ها ابتدا رئیس گیلد صاعقه را عصبانی و سپس خوشحال دیده بودند. این مشکوک بود. رئیس گیلد صاعقه فریاد زد: «خفه‌شو کورد! سرم شلوغه!» و دوباره رو به گراویس کرد. او به زمزمه‌کردن ادامه داد و گفت: «لازم نیست نگران باشی. رازت پیش من محفوظه. اگه به بقیه بگم، بیش‌تر سرت دعوا می‌کنن و اگه متوجه شن که از همون اول می‌خواستی عضو گیلد من شی چه فکری با خودشون می‌کنن؟» گراویس خیالش راحت شد. او پرسید: «خب، حالا چی؟» رئیس گیلد صاعقه پوزخندی زد و گفت: «من قرص‌هاتو می‌گیرم. وقتی امتحان بعدی شروع شد، باید یه مکان خلوت گیر بیاری و استخوان‌هات رو معتدل کنی. وقتی کارت تموم شد، دنبال یه جونور اهریمنی رده‌متوسط بگرد. ما چندتا گنجینه خوب تو قلمروش قرار دادیم. اگه بتونی بکشیش، ممکنه ثروتمند شی!» گراویس ابتدا احساس حیرت کرد و سپس پوزخند زد. او نیز زمزمه کرد: «خوب به‌نظر میرسه.» رئیس گیلد صاعقه شروع‌به خندیدن کرد و گفت: «آره، فقط سعی کن نمیری. اگه موفق شی و عضو گیلد صاعقه شی، بقیه با حسادت بهم نگاه می‌کنن.» گراویس گفت: «فکر کنم قراره تو گیلد صاعقه بهم خوش بگذره.» سپس، آن دو با یکدیگر دست دادند و آرام و حیله‌گرانه خندیدند. یک توافق شکل گرفته بود.

کتاب‌های تصادفی