صاعقه تنها راه است
قسمت: 59
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 59 – لگن طبیعت
دیگران با احساسات متفاوت به دو احمق خندان نگاه کردند. شرکتکنندگان حسادت میکردند و تحتتاثیر قرار گرفتند. آنها نیز آرزو داشتند که بتوانند با یکی از روئسا ارتباط برقرار کنند. دیگر روئسا با چشمانی تنگ شده نگاه میکردند. هیچ چیز خوبی نمیتوانست از این اتفاق بیرون بیاید. آنها گراویس را در گیلدهای خودشان میخواستند، و شانسشان در ثانیه درحال کاهش یافتن بود.
رئیس گیلد زمین با شدت با پایش به زمین کوبید و فریاد زد: «زمزمه کردن بسه!»
میدان به لرزه افتاد و شرکتکنندگان تعادل خود را از دست دادند. بهنظر میرسید که روئسا و گراویس برایشان مهم نبود.
«باید ادامه بدیم!»
گراویس و رئیس گیلد صاعقه با هم به رئیس گیلد زمین نگاه کردند، به طرف یکدیگر برگشتند و سرشان را تکان دادند. سپس رئیس گیلد صاعقه با اخمی روی صورتش به سمت بقیه رفت. گراویس بهسمت شرکت کنندگان برگشت.
ناگهان، رئیس گیلد آب با نگاهی حیلهگرانه سمت گراویس فریاد زد: «وایسا ببینم!»
گراویس ایستاد و با اخم بهسمت استاد آب رفت. چرا همیشه باید او را جدا میکردند؟
او به گراویس اشاره کرد و توضیح داد: «اراده همه امتحان شده، جز تو! ما نمیتونیم بدون امتحان کردنت ادامه بدیم.»
اخم گراویس از صورتش پاک نشد، اما بهنوعی متوجه منظور او شد. دیگر روئسا نمیدانستند که او یک بهشتزاده نیست. بنابراین، امتحان کردن او کاملاً طبیعی بود. گراویس سری تکان دادو خیلی ساده پرسید: «خیلهخب، چطوری؟»
پوزخند روی صورت رئیس گیلد آب گشادتر شد: «از اونجایی که نمیتونیم با فشار بهشتی امتحانت کنیم، فقط میتونیم از روش سنتی استفاده کنیم.»
سپس او یک قرص را به سمت گراویس پرتاب کرد که او به سرعت آن را گرفت.
او توضیح داد: «این یک قرص شکنجه آتش است. وقتی بخوریش، تا 10دقیقه درد زیادی میکشی. اگه تسلیم بشی، ما میتونیم فوراً پادزهر رو بهت بدیم، ولی رد صلاحیت میشی. تو فقط باید درد رو تحمل کنی و بعدش قبول میشی.»
دیگر روئسا به گراویس نگاه کردند گویا این امری طبیعی بود. بهشتزاده بودن هیچ ارتباطی به اراده نداشت. او هنوز باید مورد آزمایش قرار میگرفت و همه روئسا با علاقه به گراویس نگاه کردند. رئیس گیلد صاعقه نیز همان واکنش را نشان داد، اما در درون، او درحال پوزخند زدن بود. آزمایش قدرت اراده گراویس، درحالیکه او یک هاله-اراده داشت؟ آیا چیزی بیمعنیتر از این وجود داشت؟
گراویس بدون تردید قرص را خورد. بلافاصله احساس کرد که درونش آتش گرفته است و درد در تمام بدنش میچرخد. میتوان آن را به عنوان دردناکترین چیزی که تابهحال از سر گذرانده توصیف کرد، اما نه چندان. او قبلاً با چندین استخوان شکسته جنگیده بود، بدون اینکه مشکلی داشته باشد. درد قرص شکنجه آتش بیشتر از آن بود، امّا نه خیلی. گراویس به سادگی مجبور شد دندانهایش را کمی بههم فشار دهد.
با دیدن اینکه گراویس هیچ واکنشی از خود نشان نمیدهد، چهره روئسا بهآرامی حالتی شوکه شده بهخود گرفت. رئیس گیلد صاعقه در ذهنش فریاد زد: «ای احمق!». او به سرعت بهطور مخفیانه به گراویس اشاره کرد که طوری رفتار کند که انگار درحال درد کشیدن است.
وقتی گراویس این را دید، متوجه شد که او چه میخواهد به او بگوید و گراویس پیروی کرد. او روی چهار دست و پایش روی زمین خم شد و با سنگینی شروع به نفس کشیدن کرد. او همچنین با کنترل بدنش توانست عرق بریزد.
دیگر روئسا آهی کشیدند. ظاهراً قرص مدتی طول کشیده بود تا اثر خود را نشان دهد. رئیس گیلد صاعقه نیز آهی کشید، اما به دلیلی دیگر. او با خود فکر کرد: «آفرین!»
رئیس گیلد تاریکی نظر داد: «ولی اون واقعاً تأثیرگذاره. اون هنوز حتی جیغ هم نزده. این نیاز به یه اراده استثنایی داره.» و بقیه سر تکان دادند. او با احترام گفت: «بهنظر میرسه نگرانی ما بیدلیل بوده. ما باید به خواست بهشت و زمین اعتماد کنیم. اگه آماده نبود، نمیفرستادنش اینجا.»
بقیه سرشان را تکان دادند، اما رئیس گیلد صاعقه شک داشت. "خواست بهشت و زمین"؟ او مطمئن نبود چرا، اما به نوعی به این جمله شک کرد. او شنیده بود که چطور گراویس چند جانور را شکار کرده است، و این به هیچوجه شبیه به خواست بهشت و زمین نبود.
گراویس 10دقیقه کامل به نقش بازی کردن ادامه داد و سپس بهآرامی دوباره بلند شد. با نفس عمیقی آرام گرفت. نقش بازی کردن بیش از آنچه در ابتدا فکر میکرد طاقتفرسا بود. او بلند شد و بدون هیچ اظهارنظری بهسمت دیگر شرکتکنندگان رفت. آنها فضای آزاد خودش را به او دادند، اما اینبار فقط 3متر.
روئسا سری به نشانه تایید تکان دادند و رئیس گیلد روشنایی به جلو حرکت کرد. او به خورشید که به سختی در افق دیده میشد نگاه کرد. از لحاظ زمانی خوب بود. او با صدای دوستانه خود بلند اعلام کرد: «امتحان بعدی، آخرین امتحانه.»
شرکتکنندگان هیجانزده شدند. فقط یک امتحان دیگر و آینده آنها سر و سامان پیدا میکرد. رئیس گیلد روشنایی ادامه داد: «این امتحان یک امتحان در مورد قدرت مبارزه و شانسه. شما میتونین یا با داشتن قدرت کافی یا با شانس کارمایی تو این امتحان قبول شین. لطفاً دنبال ما بیاین.»
سپس، رئیس گیلد روشنایی برگشت و همراه باقی روئسا از میدان مبارزه پایین پرید.
شرکتکنندگان در مورد بخش شانس امتحان کمی گیج شده بودند، اما همچنان آنها را دنبال کردند. روئسا شروع به راه رفتن در یک جهت کردند، بااینحال آنها به سرعت حرکت میکردند. بهنظر میرسید که آنها در حال راه رفتن هستند، اما در واقعیت، هر یک از آنها از عناصر خود برای سریعتر حرکت کردن استفاده میکردند.
رئیس گیلد آب روی چند موج خفیف سوار بود. رئیس گیلد آتش مقداری آتش روی پاشنههای خود داشت که او را بهجلو هل داد. زمین زیر رئیس گیلد زمین با هر قدم جلو میرفت. همه از عناصر خود استفاده میکردند تا کمی سریعتر حرکت کنند.
تمام شرکتکنندگان به جز گراویس مجبور بودند با تمام قدرت خود بدوند تا بتوانند پابهپای آنها ادامه دهند. ماهیچههای گراویس قویتر از سایر شرکتکنندگان بود، بنابراین او بهطور طبیعی سریعتر بود. او فقط باید معمولی میدوید.
پس از دو ساعت، روئسا متوقف شدند و شرکتکنندگان از شدت خستگی روی باسن خود افتادند. دو ساعت دویدن سخت بود. درحالحاضر، نصفشب بود، و فقط نور ستارگان و ماه کمی اطراف را روشن کرده بودند.
رئیس گیلد روشنایی یک توپ کوچک از نور ایجاد و آن را درون آسمان شب پرتاب کرد.
توپ منفجر شد و اطراف را روشن کرد. شرکتکنندگان بالاخره توانستند ببینند کجا هستند. در مقابل آنها یک صخره بود و جنگلی انبوه که تا افق کشیده شده بود دیده میشد. جنگل بهطرز وحشتناکی آرام بهنظر میرسید.
او با آرامش توضیح داد: «اینجا لگن طبیعته. شما نمیتونین طرف دیگه رو از اینجا ببینین امّا، همانطور که از اسمش پیداست، اینجا یک لگن بزرگه. نزدیک به 50کیلومتر امتداد داره و دیواری از صخرهها احاطهاش کردن. داخلش میتونین جونورایوحشی، جونورای اهریمنی ردهپایین و حتی جونوران اهریمنی ردهمتوسط رو پیدا کنین.»
شرکتکنندگان وقتی شنیدند که حتی جانوران اهریمنی در داخل لگن وجود دارند، رنگشان پرید. اگر آنها با یک جانور اهریمنی ردهپایین روبهرو میشدند، حداقل اگر در یک گروه بودند، باز هم میتوانستند مبارزه کنند.
بااینحال، اگر آنها با یک جانور اهریمنی ردهمتوسط برخورد میکردند، مرگ آنها بدون توجه به تعدادشان تضمین شده بود.
رئیس گیلد روشنایی ادامه داد: «هر جونوری که داخلِ لگنِ از یه گنج محافظت میکنه. هرچه جانور قویتر باشه، گنج بهتره. اگر موفق به بازیابی یه گنج بشین، هر چقدر هم که ارزش داشته باشه، قبول شده و به گیلدهای ما ملحق میشین.»
اکنون شرکتکنندگان فشار را احساس کردند. این بهطور بالقوه میتوانست با مرگ آنها پایان یابد.
او با صدایی جدیتر گفت: «ولی بذارین بهتون هشدار بدم، ممکنه گنج کافی در داخل لگن جود داشته باشه که باعث شه هر کدوم از شما بتونین قبول شین، اما فقط 100جونور وحشی اون بیرون هست. تمام گنجینههای باقیمانده در چنگال جونورای اهریمنی هستن. به همین دلیله که این امتحان نه تنها قدرت، بلکه شانس شما رو هم آزمایش میکنه. برای برخورد با یه جونور وحشی به شانس نیاز دارین.»
گراویس آماده بود. رئیس گیلد صاعقه درحالیکه گراویس درحال انجام امتحان اراده خود بود، یک شاگرد محافظ را برای گرفتن قرصهای استخوان فرستاد و آنها را در راه لگن به او داده بود. گراویس فقط باید یک فضای خلوت پیدا میکرد تا استخوانهایش را معتدل کند.
رئیس گیلد باد گفت: «امتحان هماکنون شروع میشه.» و شرکتکنندگان یکییکی شروعبه پایین رفتن از صخره کردند. گراویس بهطور کامل از صخره رد شد و فقط پایین پرید. بدن او میتوانست بهراحتی از یک سقوط 10متری جان سالم بهدر ببرد. او آرام فرود آمد و بهسمت راست دوید.
«وقتشه که شروع کنیم!»
کتابهای تصادفی



