صاعقه تنها راه است
قسمت: 70
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 70 – گیلد صاعقه
سه روز طول کشید تا آنها به گیلد صاعقه برسند. گروه بالای یک صخره بود و میتوانستند کل گیلد صاعقه را ببینند. سادهتر از آن چیزی بود که گراویس فکر میکرد. چند خانه سنگی وجود داشت، اما نه آنقدر زیاد، فقط حدود 150تا. خیابانها از سنگ ساخته شده بودند، اما چندان چشمگیر بهنظر نمیرسیدند.
نه دیواری بود، نه دروازهای، نه نگهبانی. هر کسی میتوانست وارد گیلد صاعقه شود و هر کاری که میخواهد انجام دهد. این واقعاً شباهتی به اقامتگاهی نداشت که یک گیلد برتر مانند گیلد صاعقه باید داشته باشد.
گورن با لبخند پرسید: «خیلی سادهست، مگهنه؟»
گراویس فقط توانست سر تکان دهد.
گورن فقط خندید و گفت: «وقتی تکتک کساییکه اینجا زندگی میکنن قدرت کافی دارن، داشتن دیوار، دروازه و نگهبان چه فایدهای داره؟ همه همدیگه رو میشناسن و هیچ آدم مشکوکی جرأت نداره اینجاها پرسه بزنه.»
گراویس متوجه بود که منظور گورن چیست. امنیت اضافی غیر ضروری بود و همه میتوانستند از خودشان محافظت کنند. آنها میتوانند به جای هدر دادن پول برای نگهبان و ظواهر خودنما، از آن پول برای افزایش قدرت شاگردان استفاده کنند.
اینطور نبود که گیلد صاعقه ضعیف باشد. در واقع برعکس بود. گیلد صاعقه معروف بود و همه از این موضوع خبر داشتند. هیچکس جرأت انجام کاری غیر محترمانه در اینجا را نداشت.
گورن بهسمت شاگردان جدید فریاد زد: «همگی بیاین جلو تا بتونین خونه جدیدتون رو ببینین!» و شاگردان بهسمت لبه صخره رفتند تا بتوانند گیلد را ببینند. متأسفانه هیچکس تحتتأثیر ظاهر آن قرار نگرفت.
گورن درحالیکه بهسمت چپ اشاره میکرد گفت: «در سمت چپ، میتونین منطقه مسکونی رو ببینید که حدود 80درصد از گیلد رو به خودش اختصاص میده. اینجا جاییهکه از این به بعد توش زندگی خواهید کرد. ما خونههای خالی زیادی داریم، واسههمین میتونین هرکدوم رو میخواین انتخاب کنین.»
گراویس به منطقه مسکونی نگاه کرد و خانههای سنگی مشابه زیادی را دید که اکثریت گیلد را اشغال کرده بودند.
یکی از شاگردان جدید پرسید: «رئیس، اون خونه بزرگتر که وسط منطقه مسکونیه چیه؟»
گورن سینهاش را جلو داد و با غرور اعلام کرد: «اون جاییهکه من زندگی میکنم!»
گراویس به آن نگاه کرد و ساختمانی را دید که فقط یک طبقه از بقیه بلندتر بود. حتی گستردهتر یا بلندتر نبود. فقط یک طبقه اضافی داشت. آیا این واقعاً اقامتگاهی بود که یک رئیس گیلد باید داشته باشد؟
گورن به توضیح دادن ادامه داد: «در سمت راست، میتونین میداناصلی بزرگ رو ببینین. وسط میدان، میتونین تابلوهای اعلانات مختلفی پیدا کنین. همهشون مأموریتهای مختلفی پیشنهاد میدن. شما قراره خیلی به اونجا سر بزنین چون برای ادامه تهذیب، پول خیلی زیادی لازم دارین.»
شاگردان جدید اخم کردند. یکی پرسید: «ما باید کار کنیم؟»
گورن خندید و گفت: «البته! گیلد صاعقه گلهای گلخونهای پرورش نمیده. فقط گلهای وحشیای که خودشون رو با تحمل سختیها ثابت کردهان و منابع خودشون رو بهدست آوردهان شایسته عضویت در گیلد صاعقه هستند.»
یکی از شاگردان اخم کرد و گفت: «پس فرق عضو شدن یا نشدن چیه؟»
بقیه با تعجب به او نگاه کردند، بااینحال بهنظر میرسید که رئیس گیلد برایش مهم نبود. او با افتخار گفت: «فرقش، فرصته! فقط استفاده از عناصر میتونه شما رو به نوک جهان برسونه. اگه به یه سازمان ملحق نشین، ممکنه باز هم منابع خودتون رو پیدا کنید و بیشتر پیش برین، ولی هیچوقت همتای شاگردای اونا نمیشید. فقط ما راه شروع تهذیب عناصر رو میدونیم.»
البتهکه همه از این توضیح راضی نبودند. شاگردان جدید فکر میکردند که بالاخره میتوانند صعود کنند و تمام منابع مورد نیاز خود را بهدست آورند. بااینحال، آنها با این واقعیت مواجه شدند که هنوز باید برای هر تکه گوشت بجنگند. بهطور کلی، جو، تاریک و ناامیدکننده بود.
گورن بهسمت گراویس برگشت و گفت: «اوه راستی، گراویس. بهخاطر سیبر جدیدت باید تو خونهای که کنار خونه من هست زندگی کنی. همش نمیتونی اون رو حمل کنی، و من دیدم که عادت نداری همزمان از دو سیبر استفاده کنی. میتوانی اون رو تو خونهات نگه داری. اگه کسی بخواد یواشکی وارد شه، من درجا متوجه میشم.»
گراویس درباره آن فکر کرد و سری تکان داد. او تا زمانیکه به قلمرو جمعآوری انرژی نرسیده بود از سیبر جدید خود استفاده نمیکرد. حمل آن در تمام مدت دستوپا گیر بود. هرچه نباشد سیبر سبک نبود.
گورن به تالاری که در میداناصلی بود اشاره کرد و گفت: «تالاری که کنار میدون اصلیه، تالار تبادلاته. اونجا میتونین هرچی لازم دارین بخرین. این شامل قرص استخوان، قرص اندام، قرص خون و مجموعهقوانین صاعقه میشه.»
مجموعه قوانین صاعقه کتابی است که گورن قبلاً به گراویس داده بود. گراویس احتمالاً نیازی به بازدید از تالار تبادلات نداشت. روحیه شاگردان وقتی شنیدند که میتوانند قرصهای ممتاز برای تعدیل اعضای بدن و خون خود را بخرند، بهتر شد. پیدا کردن آنها در شهر بادی واقعاً دشوار بود.
یکی دیگر از شاگردان جدید پرسید: «رئیس گیلد، اون برجی که کنار میدان اصلیه چیه؟»
گراویس به آن طرف نگاه کرد و برجی چهار طبقه در کنار میدان دید. آبی مایل به خاکستری بود و از هر ساختمان دیگری متفاوت بهنظر میرسید. ساختمانهای دیگر همگی با مصالح مشابه ساخته شدهاند و سبک ساختمانی یکسانی داشتند، بااینحال بهنظر میرسید که این برج، بههیچعنوان به آنجا تعلق ندارد.
اول از همه، از همه ساختمانهای دیگر بزرگتر بود. سپس این واقعیت به وجود آمد که گراویس نمیتوانست قضاوت کند که برج از چه مادهای ساخته شده است، و علاوه بر این، گراویس همچنین خطوط متعدد آرایههای شکلگیری را دید که بر فراز برج متقاطع بودند. درحالیکه همهچیز ساده و مانند یک روستا بهنظر میرسید، این برج شبیه مرکز یک شهر باشکوه بود.
گورن حیلهگرانه خندید و توضیح داد: «اون برج صاعقهست. گیلد مادر ما اون رو ساخته. اگه ما جایی نداشته باشیم که بتونیم صاعقه رو تماشا و جذب کنیم، پس چطور میتونیم با صاعقه همگام شیم؟ شما میتونین اتاقهای مختلفی تو برج و با شدتهای مختلف صاعقه پیدا کنید. وقتی مجموعهقوانین صاعقه رو تهذیب کردین، باید برین به برج صاعقه.»
شاگردان تحتتأثیر قرار گرفتند. صاعقه داخل ساختمان بود؟ اصلاً چطور همچین چیزی ممکن بود؟ صاعقه از کجا میآمد؟ کجا میرفت؟
کتابهای تصادفی
