صاعقه تنها راه است
قسمت: 97
- اندازه متن
- فونت متن
- چینش متن
- رنگ زمینه
- ذخیره تنظیمات
قسمت 97 – مزیت تجربه نبرد
ساير شاگردان همگی به گراويس هجوم آوردند، اما گراويس مبارزه با شاگردانی را انتخاب کرد كه از ديگران دور بودند. بقیه سعی کردند خود را به گراویس برسانند، اما بهخاطر درخت، سرعت آنها محدود شده بود.
گراویس درحالیکه شاگرد سطح پنجم جمعآوری انرژی سعی داشت از شمشیر خود برای ضربهزدن بهاو استفاده کند، با صاعقه، خود را به عقب شلیک کرد. بیشتر شاگردهای گیلد صاعقه از نیزه استفاده میکردند، اما این موضوع برای همه یکسان نبود. شاگرد دیگری در سطح چهارم منتظر او بود و نیزهاش را به او زد.
گراویس ضربه را کنار زد و زودتر، صاعقه خود را به شاگرد سطح پنجم شلیک کرد. شاگرد پوزخندی زد و صاعقه را کنار زد.
شاگرد سطح چهارم که هنگام حملهی گراویس پشت او بود، ناگهان مورد اصابت صاعقه قرار گرفت. گراویس صاعقه خود را کنترل کرده بود تا دور شاخه حرکت کند و به پشت او برخورد کند. اگر مستقیماً صاعقه خود را بهسمت او شلیک میکرد، ممکن بود از کنارش عبور کند، بنابراین او تظاهر کرد که به شاگرد سطح پنجم حمله میکند تا او را غافلگیر کند.
شاگرد دختر فریاد زد و متوقف شد، اما همچنان روی شاخه باقی ماند. گراویس شوکه شد چون بنا به تجربه، شاگرد باید خاکستر میشد. او فقط در سطح چهارم بود و گراویس صاعقه نابودگر را کنترل میکرد. او مطمئن بود که حتی با مقاومت صاعقهاش، نباید از آن جان سالم به در میبرد.
گراویس فکر کرد: «چی شد؟»، اما نتوانست به فکر کردن ادامه دهد و شاگرد دختر دوباره با نیزهاش به او ضربه زد. شاگرد دیگر که قویتر بود، دوباره از سیبر خود استفاده کرد و از سمت راست به گراویس حمله کرد. بدتر از آن اسکورا بود که از جلو با نیزه خود به او حمله میکرد.
گراویس به جلو و به سمت اسکورا دوید و از حمله سایرین جاخالی داد. قدرت اسکورا گراویس را به سمت دیگران شلیک کرد و او با استفاده از سرعتی که بهدست آورده بود، شاگرد سطح پنجم را با یک حمله دیگر به عقب انداخت. شاگرد سطح چهارم و اسکورا، از پشت و چپ به او حمله کردند در همین زمان شاگرد دیگری از سمت راست به او نزدیک شد.
گراویس به سرعت به تنها جهت آزاد که جهت شاگرد رتبه پنجم بود، حرکت کرد. گراویس به سرعت خود را به او رساند و دوباره سریع به او ضربه زد و شاگرد آن را دفع کرد. شاگرد ابتکار عمل را از دست داده و گراویس به حملات خود ادامه داد.
اسکورا و شاگرد دختر سطح چهارم دور گراویس حلقه زدند، در همین زمان یکی دیگر از شاگردان از سمت دیگر به حلقه پیوست. گراویس بار دیگر به شاگرد سطح پنجم ضربه زد، اما فقط با دست چپ، درحالیکه از دست راست برای شلیک صاعقه به شاگرد تازه نزدیک شده استفاده میکرد.
بوووم!
شاگرد ایستاد و صاعقه به شاخهی روبهروی او برخورد کرد. شاگرد آهی آسوده کشید اما وقتی شاخه جدید از همانجا بیرون آمد و به او ضربه زد، شوکه شد. درخت چشم نداشت و فکر میکرد این شاگرد درحال زخمی کردن او است. گراویس فقط با دیدن شاگرد درحال پرواز به دوردست پوزخند زد. نقشهاش جواب داده بود.
شاگرد رتبه پنجم که با گراویس درحال مبارزه بود، متوجه شانس خود شد و با سیبر به کمر گراویس حمله کرد. گراویس چشمانش را ریز کرد و حمله را نادیده گرفت و از سیبر خود برای حمله به سر شاگرد استفاده کرد. شاگرد ترسید. آیا این مرد یک دیوانه بود؟ آیا او به زندگی خود اهمیت نمیداد؟
شاگرد که حاضر نبود زندگی خود را با گراویس معاوضه کند، حمله خود را به یک دفع هولهولکی تبدیل کرد. گراویس متوجه شانس خود شد و به سرعت از آن استفاده کرد، در همان زمان از صاعقه هم برای حمله مخفیانه به پشت خود استفاده کرد.
گراویس به جای ادامه حمله، از صاعقه خود برای حرکت بدنش به سمت راست استفاده کرد و از آنجایی اسکورا خیلی سریع درحال حرکت بود و داشت سعی میکرد از پشت به او ضربه بزند، به جای گراویس، نیزهاش را داخل شاگرد مرحله پنجم فرو کرد و رنگش پرید.
آیا آنقدر احمق بود که به جای گراویس به شاگرد رو به روش حمله کند؟ البته که نه! بااینحال، او ناگهان از ناکجاآباد شتاب گرفته بود. این به خاطر صاعقه مخفیانهای بود که گراویس ایجاد کرده بود. او اجازه داده بود تا اسکورا حمله کند و سپس بهجای اینکه از آن صاعقه برای خودش استفاده کند برای حرکت برقآسا بر روی اسکورا استفاده کرده بود که باعث شد که سرعت اسکورا افزایش بیابد و بهطور تصادفی با نیزه به شاگرد سطح پنجم ضربه بزند.
شاگرد با تعجب به اسکورا نگاه کرد و اسکورا هم با همان چشمها به شاگرد نگاه کرد. آن دو برای یک ثانیه یخ زدند.
شاگرد سطح چهارم که تابهحال رسیده بود، به سرعت توسط هاله-اراده گراویس منجمد و سرش بریده شد. درحالحاضر هیچکس به او توجه نمیکرد بنابراین گراویس از این فرصت استفاده کرده تا هاله-اراده خود را روی شاگرد استفاده کند. از آنجایی که همه حواسشان پرت بود، هاله اراده همچنان پنهان ماند.
به دلیل افزایش غیرارادی سرعت اسکورا، صاعقه از آستانه قدرت فراتر رفت و درخت را تح&ریک کرد. اسکورا شاخه جدید را با صاعقه خود از هم جدا کرد، درخت جرأت انجام کار دیگری نداشت. شاگرد در مقابل او جان خود را از دست داد و به سمت بالا به سمت زمین افتاد.
اسکورا برگشت و به گراویس نگاه کرد، اکنون خشم و نفرت در چشمانش شعلهور شده بود. او با سرعتی غیرواقعی به جلو حرکت کرد و دیگر به درخت اهمیتی نداد. درخت دوباره تحر&یک شد و شاخهها را یکی پس از دیگری به اسکورا شلیک کرد، اما او فقط از میان آنها پرید. گراویس از او دور شد و متوجه شد که او حتی کندتر از قبل است زیرا درخت بهطور مداوم او را محدود میکرد.
گراویس متوجه شانس خود شد و به سمت چپ رفت و سپس از زیر شاخه به سمت چپ آن حرکت کرد. شاگردی با سیبر سر راهش بود و بیشتر شاگردها از پشت سر، گراویس را دنبال میکردند. سرعت همه آنها به دلیل اینکه صاعقهشان از آستانه قدرت عبور نمیکرد، یکسان بود. این تنها دلیلی بود که اسکورا هنوز گراویس را مغلوب نکرده بود.
شاگرد با سیبرش حمله کرد و گراویس دستش را حرکت داد تا آن را بگیرد. شاگرد شوکه شد. چرا گراویس داشت دستش را قربانی میکرد؟ بااینحال، هنگامیکه او در شوک بود، دست گراویس، صاعقه را رها کرد تا حملهاش را تضعیف کند و سپس سیبر را با دستش گرفت. سیبر عمیقا دستش را برید، اما نتوانست به استخوان آسیب برساند. گراویس با وجود بدن قوی و صاعقهاش توانست قدرت حمله را تضعیف کند تا بتواند سیبر را بگیرد.
گراویس با سیبر در دست آزادش، شاگرد را به دو نیم کرد. بدن شاگرد به پهلو، بهسمت زمین افتاد. گراویس به سرعت به دویدن ادامه داد زیرا دیگر شاگردها شروعبه رسیدن بهاو کردند. از کناری گذشت و به سر شاخه رسید. گراویس به سرعت، شاگرد سطح پنجمی را از دور در بالای شاخه دید که بهسمت او هجوم میبرد.
گراویس هم همین کار را کرد و به شاگرد هجوم آورد. آنها در آستانه درگیری بودند، اما ناگهان...
گراویس بلافاصله شاگرد سطح پنجم را به دو نیم کرد. این چگونه ممکن بود؟ گراویس نباید میتوانست این کار را انجام دهد زیرا آنها تقریباً قدرتشان برابر بود. از آنجاییکه گراویس حالا در بالای شاخه بود، حالا میتوانست از پاهایش برای افزایش سرعت استفاده کند که سرعت او را بهطرز چشمگیری زیاد میکرد. تا حالا همه به سرعت گراویس عادت کرده بودند و این افزایش ناگهانی سرعت که از ناکجاآباد سرچشمه گرفت، شاگرد بیچاره را غافلگیر کرد.
شاگردان که تازه به بالای شاخه رسیده بودند، برادر مرده خود را دیدند و از شوک نفسنفس زدند. چگونه گراویس آن شاگرد را به این سرعت کشته بود؟ آنها فقط او را دیدند که از لبه عبور میکند، و حالا او 1نفر در سطح پنجم را کشته بود. چه اتفاقی افتاده بود؟
صاعقه بزرگی به وسط درخت برخورد کرد و بخش بزرگی از آن را از بین برد. سوراخ و تمام چوبهای اطراف وحشیانه شروع به سوختن کردند. اسکورا از درخت خسته شده بود. زمانیکه او به دنبال گراویس بود، مدام او را متوقف میکرده. نفرت او نسبت به گراویس اکنون به درخت نیز سرایت کرده بود.
همهی شاخههای درخت وحشی شدند و همهچیز به سمت اسکورا شلیک شد. حمله فوقالعاده مهیج بود و اسکورا بهطور کامل از تعقیب گراویس متوقف شد و در عوض، شروع به مبارزه با درخت کرد. قبلاً درخت فقط سعی کرده بود به او هشدار دهد و او را از آسیبرساندن به خود جلوگیری کند، اما اکنون که ترسیده و عصبانی شده بود، کاملاً فقط روی او متمرکز بود.
با افزایش گرما و رطوبت در هوا، محیط اطراف شروع به تار شدن کرد. آتش بسیار بزرگ بود و با شدت روی درخت میپیچید. بدتر از آن این بود که آتش تقریباً زیر شاخه بود، که این یعنی آتش و گرما شروع به رخنه کردن سمت شاخه کرده بودند.
گراویس فکر کرد: «مثل اینکه مکان مبارزه قراره عوض شه.»
کتابهای تصادفی


